نوشتاری از آیت الله صافی گلپایگانی در ارزش و اهمیت روایت سلسلة الذهب:
در کتاب شریف عيون أخبار الرّضا (عليهالسّلام) آمده است: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بن مُوسَي بنِ المُتَوَکِّل رَضِي اللهُ عَنهُ قَالَ: حَدَّثَنا أبُوالحَسَنِ مُحَمَّد بن جَعفَر الأَسَدي قَالَ: حَدَّثَنا مُحَمَّد بنُ الحُسَين الصولي قَالَ: حَدَّثَنا يُوسُفُ بن عَقيل عَن إسحَاق بن راهويه قال: لمّا وَافي أبوالحَسَن الرِّضَا عَلَيه السَّلامّ نيسابُوَر، وَ أرادَ أن يَخرُجَ مِنهَا إلي المَأمُون إجتَمَع عَلَيه أصحابُ الحَديثِ فَقَالُوا لَه: يَا بنَ رَسُولِ الله تَرحل عَنَّا وَ لا تُحَدِّثُنا بِحَديثٍ فَنَستَفيده مِنکَ؟ وَ کانَ قَد قَعَدَ في العِمارية، فَاطَّلَعَ رأسَهُ فَقَالَ: سَمِعتُ أبي مُوسَي بن جَعفَر يَقُولُ: سَمِعتُ أبي جَعفَر بن مُحَمَّد يَقُولُ: سَمِعتُ أبي مُحَمَّد بن عَلي يَقُولُ: سَمِعتُ أبي عَليّ بن الحُسَين يَقُولُ: سَمِعتُ الحُسَين بن عَلي يَقُولُ: سَمِعتُ أبي أميرالمُؤمِنينَ عَليّ بن أبيطَالب عَلَيهِمُالسّلام يَقُولُ: سَمِعتُ النَّبيّ صَلَّياللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ يَقُولُ: سَمِعتُ جِبرئيلَ يَقُولُ: سَمِعتُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: لا إلهَ إلّا اللهُ حِصنِي فَمَن دَخَلَ حِصنِي أَمِنَ مِن عَذابي. قَالَ: فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانا: بُشُرُوطِها وَ أنَا مِن شُروطِها»(۱)
* استقبال همگان از سفر امام رضا (علیهالسلام) به خراسان
در سفر حضرت رضا (عليهالسّلام) به خراسان- که به حکم و الزام مأمون بر آن حضرت تحميل گرديد- در بين راه، به هر شهر و روستایی که امام (عليهالسّلام) وارد ميشد، شيعيان و دوستان اهل بيت (عليهمالسّلام)، و مشتاقان زيارت آن امام همام با شور و شوق و وجد و نشاط بسيار، از آن حضرت استقبال و پذيرائي کرده، و مقدم امام را گرامي داشته، و احساسات ولائي خود را اظهار مينمودند، و عهد ولايت خود را با خاندان رسالت، تجديد و تازه ميکردند، و نيشابور يکي از شهرهاي بين راه امام بود.
اين شهر، از شهرهاي بزرگ و مرکزي خراسان به شمار ميرفت، و موقعيت علمي و سياسي و اقتصادي و اجتماعي آن مهمّ و کمنظير بود، و علماء و دانشمندان بزرگ، محدّثان معروف و نامدار در آن زندگي ميکردند. شهري اين چنين براي استقبال امام (عليهالسّلام) – که حتي مأمون اعلام کرده بود در بين تمام مسلمانان و در ميان بنيهاشم از آل أبيطالب و بنيعبّاس، کسي از او شايستهتر و لايقتر براي خلافت امّت اسلام نيست- آماده شد، و همگان به استقبال بيرون رفته، و براي کسب اين فخر و سرافرازي که موکب امام را استقبال کرده، و در ميان انبوه جمعيت استقبالکنندگان شرفياب شدهاند، در انتظار ورود امام، دقيقه و ثانيهشماري مينمود.
امام (عليهالسّلام) با آن جلال ملکوتي و ابهت و عظمت معنوي، شهر نيشابور را مزيّن فرمود.
چنانکه نقل مينمايند: در حالي که امام (عليهالسّلام) در عماري نشسته، و روي زيباي دلآرا و جمال همايون حقّنمايش از مردم پنهان بود.
آن خلق بيشمار که آرزوي زيارت سيماي دلرباي امام را داشتند، از هر طرف هجوم آورده، و شعار و تکبير و صلوات سر ميدادند.
* سؤال حکیمانه دلیل معرفت سؤالکننده است.
از آن ميان، دو نفر از پيشوايان و حافظان احاديث رسول اکرم (صلّيالله عليه و آله و سلّم) پيش آمدند، و به تعبير «تَعَرَّضَ لَهُ الإمَامَانِ الحَافِظَانِ لِلأحَاديثِ النَبَويّة أبُوذرعَة وَ مُحَمَّد بن أسلَم الطُّوسِي»، اين دو شخصيّت بزرگ و پيشواي علم و حديث، به امام (عليهالسّلام) چنين خطاب کرده و درخواست و تقاضا نمودند:
«أيُّهَا السُّلالَةُ الطَّاهِرَةُ الرَّضِيَّة، أَيُّها الخُلاصَةُ الزَّاكِيةُ النَّبَويَّة بِحَقِّ آبَائِكَ الأطهَرينَ وَأسلَافِكَ الأكرَمينَ إلّا أَرَيتَنا وَجهَكَ المُبَارَكَ الميمُونَ، وَرَوَيتَ لَنَا حَديثاً عَن آبائِكَ عَن جَدِّكَ نَذكُركَ بِهِ.»(۲)
آري، در روايات است که «حُسنُ السُّؤالِ نِصفُ العِلمِ»(۳)
سؤال و درخواست اشخاص از مقامات و بزرگان، دليل معرفت و شخصيت سؤالکننده و نصف تعلّم و دانشجوئي است.
اين دو شخصيّت، در اين موقف بزرگ و مقام، از امام سؤالي نمودند که امام (عليهالسّلام)، آنها و مردم را به روايت و حديثي از رسول خدا (صلّيالله عليه و آله) سرافراز فرمايد.
ما هر چه بينديشيم، سؤالي از اين جامعتر و پرمعنيتر در اين فرصت طلائي که براي خلق نيشابور فراهم شده بود نبود.
هيچ سؤالي مربوط به حوائج دنيا، برکت مال و تندرستي و طول عمر و مقام با اين سؤال برابري نميکند، خصوصاً که انتخاب موضوع را به خود امام موکول نمودند.
سؤال از حديثي نمودند که در طول ازمنه و اعصار و تا دنيا هست، افتخار نقل آن براي مردم باقي باشد، و زبان به زبان، و قرن به قرن، و قلم به قلم، آن را بگويند و بشنوند، و بنويسند و بخوانند.
به دنبال اين سؤال آگاهانه و معرفتجويانه بود که امام (عليهالسّلام) در مقام پاسخ برآمده و مرکبي را که بر آن سوار بود متوقّف نمود، و پرده از جمال مبارک برداشت، و چشم مسلمانان را به ديدار طلعت مبارک و با ميمنت روشن فرمود، باز هم به عبارت «فَاستَوقَفَ البَغلَةَ وَ رَفَعَ المظَلَّةَ وَ أقَرَّ عُيُونَ المُسلِمينَ بِطَلعَتِهِ المُبَارَکةِ الميمُونَةِ»(۴)
خلايق که چشمشان به جمال جهانآراي امام افتاد، همه از خود بيخود شده، همان حالي که براي بانوان مصري به هنگام ديدار جمال حضرت يوسف دست داد خود را فراموش و زبان حالشان «مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ»(۵) بود.
از اين رو، صداي شوق و وجد و شادي آنها بلند، و فرياد تکبير و تهليلشان فضا را پر کرده، گروهي از شوق گريه ميکردند، گروهي رکاب امام يا مرکب او را ميبوسيدند، گروهي محو تماشاي جمال آقا بودند، و صداي شوق و فرياد شور و نشاط آنها مانع بود که امام (عليهالسّلام) آنها را به روايت حديث سرافراز فرمايد.
عبارت در بيان و شرح اين موقف به اينگونه است:
«… إلي أن انتَصَفَ النَّهَارُ جَرَتِ الدُّمُوعُ کالأنهَارِ وَ صَاحَتِ الائمَّةُ وَ القُضَاةُ: مَعَاشِرَ النَّاسِ إسمَعُوا وَ عُوا وَ لا تُؤذُوا رَسُولَ الله في عِترَتِهِ وَ أنصِتُوا»(۶)
مردم، همچنان تا روز به نيمه رسيد، گريه ميکردند، و اشکشان مثل نهرها جاري تا پيشوايان و قضاة علماء بر آنها صيحه زدند که اي گروههاي مردمي!
بشنويد، و نگهداريد، و ضبط کنيد، و با به زحمتانداختن امام (عليهالسّلام)، پيامبر خدا (صليالله عليه و آله) را اذيّت نکنيد؛ ساکت شويد.
وقتي آن جمعيّت بيشمار ساکت شدند، و براي شنيدن و نوشتن حديث از آن زبان و لسان خدائي آماده شدند، امام (عليهالسّلام) شروع به املاء حديث فرمود، و مستمليان هم ميگرفتند، و به مستمليان ديگر منتقل ميکردند و در نتيجه به همه مردم ميرساندند.
* ارزش سلسلة الذّهب را کسی نمیداند.
هر چند اين حديث شريف، از لحاظ سند به سلسلةالذّهب معروف شده، ولي اهل معرفت ميدانند که چيزي از مواد گرانبهاي دنيا اگرچه هزاران برابر طلا و جواهرات ارزش داشته باشد با آن برابر نميشود تا بتوان اين سند را به آن تشبيه کرد.
اگر همه دنيا را در يک کفه ترازو بگذارند، و سند اين حديث يا لفظ آن را در کفه ديگر بگذارند، در جنب سنگيني اين حديث، پر کاهي هم محسوب نميشود، و اصلاً تشبيه يعني صورت و حقيقت به مجاز، و معقول به محسوس، اگر هم کسي يا در موردي شود از تنگي قافيه است، و إلّا به گفته مرحوم آية الله والد معظّم(۷) اعلي الله مقامه:
لعل و مرجان را چه کس گفته است بهتر از خزف
جـان علــوي را چه کــس سنجید با نقش جدار
* عظمت بیاندازه کلمه «لا إله إلّا اللّه»
امّا از لحاظ متن و مضمون و معني، مشتمل بر کلمه توحيد و شأن و جلالت قدر و آثار و برکات آن است؛ کلمهاي که دعوت رسول اعظم خدا، رسول توحيد و يکتاپرستي از آن شروع، و بر آن استمرار و ادامه يافت.
کلمهاي که سعادت دنيا و آخرت بشر، و عزّت و کرامت او در گرو آن، و ايمان به معني و التزام به عمل به آن است.
کلمهاي با اشتمال بر يک معناي سلبي و منفي، و يک معناي جليل ايجابي و ثبوتي؛ مشتمل بر طرد شرک و مباني تمام عقايد خرافي و گمراهيهاي اعتقادي و اخلاق رذيله، و متضمّن توحيد و اساس عقايد سليمه، و تمام هدايتهاي انبياء و و اصول اخلاق عاليه و فضايل کامله.
کلمه توحيد، کلمهاي که همه نژادها و همه اصناف، و اهالي همه کشورها و شهرها و روستاها را برابر و مساوي نموده، و امتيازات و افتخارات موهوم را، لغو و بياثر و بياعتبار کرده است.
کلمه توحيد و عقيده به توحيد، یعنی عقيده به اينکه خدا، خالق آسمانها و زمين، و آفريننده تمام ممکنات بزرگ و هزارها و بيشتر بزرگتر از آفتاب و بزرگتر از آن، و کوچک و کوچک و هزاران مرتبه کوچکتر از ذرّه، و روزيدهنده همه، واحد، و يکتا و بيهمتا و بيشبيه و نظير، و بيشريک و يار و وزير است.
توحيد، يعني عقيدهاي که امروز در بين اديان رايجه به قول پروفسور گوستاولوبون: «تاج افتخاري است که تنها بر سر دين اسلام است.»(۸)
اين کلمه توحيد «لَا إلهَ إلّا الله»، کلمه اسلام، کلمه خدا، کلمه عالم امکان، کلمه بحر و برّ و زمين و آسمان و درخت و گياه و فرشته و انسان و حيوان، و صداي هر جماد و نبات و قطرات آب درياها و بارانها و اتمها و همه و همه است:
«وَ إن مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»(۹)
اگر در آن مشهد عظيم که در نيشابور برپا شد، کلامي بليغتر و سخني رساتر و حديثي پر فائدهتر، و جامعتر از اين حديث بود، امام آن را ميفرمود.
امام (عليهالسّلام) هم توحيد و يکتاشناسي و يکتاپرستي را به مردم درس داد، و هم آنها را به آنچه بِدان توحيد، اکمال و اتمام و مبيّن و تفسير تعريف ميشود، يعني ولايت خودش و سائر ائمّه طاهرين (عليهمالسّلام) هدايت فرمود.
* فوائد ذکر «لا إله إلّا اللّه»
از اين جمله نوراني و پر از هدايت استفاده ميشود که حصن و قلعهاي که بشر اگر در آن داخل شود از عذاب خدا در امان ميباشد، منحصر به همين قلعه توحيد، و حصن کلمه طيّبه «لَا إلهَ إلّا الله» است.
حصني است که از آن محکمتر، حصني نيست. اگر انسان در آن جاي گزيند از کمند حوادث زمان و آفات دوران، مصون ميماند؛ هيچ حادثهاي و هيچ پيشآمد و مصيبتي او را از پاي در نميآورد، و مسخّر هيچ قوّه و قدرتي جز قدرت حقيقي و لايزال الهي نميشود.
کسي که ورد زبانش «لَا إلهَ إلّا اللهُ وَ اللهُ أکبرُ وَ لَا حَولَ وَ لَا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ وَ أفَوِّضُ أمري إلَي اللهِ وَ حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکيلُ وَ تَوَکَّلتُ عَلَي الله» و اين شعارهاي توحيدي و يکتاشناسي باشد، خود را از کائنات، بينياز و قهرمان ميدان حيات ميداند، وجودش سرشار از اميد به خدا و رحمت خدا است، مغلوب شدائد و سختيها نميشود، بلکه بر هر رنج و شدّت غالب ميشود:
موحّـد چه در پـاي ريزي زرش
چه شمشير هندي نهي بر سرش
امـيد و هـراسش نبـاشد ز کس
بـر اين اسـت بنياد توحيد و بس
خلاصه، توحيد و ايمان به خداي يگانه در همه ابعاد حيات موحّد، ظهور مييابد؛ در قلب و باطنش استوار و ثابت محکم ميگردد، و در افعال و اقوال و رفتار و کردارش ظاهر ميشود.
همه را از او و وابسته به او و فقير و نيازمند به او ميداند؛ هُوَ العَليمُ القَديرُ وَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتين. همه صفات جلال و جمال و اکمال را بالذّات مختصّ به او ميشناسد. اين گوينده «لا إله إلّا الله» از عذاب در امان است.
* توحید خدا بدون معرفت امام محقّق نمیشود.
بديهي است مجرّد تلفّظ به اين کلمه طيّبه، و شهادت بر رسالت، موجب ترتّب احکام شرعي خاصّ است، امّا آثار معنوي و امان از آتش در صورتي بر آن مترتّب ميشود که توأم با آگاهي و معرفت و بصيرت و شناخت صحيح باشد، و لذا چون اين آگاهي و معرفت، بدون معرفت و ولايت امام (عليهالسّلام) محقّق نخواهد شد، و از کمبودها و انحرافات مصون نميشود، فرمود: «بِشُرُوطِها وَ أنَا مِن شُرُوطِها» بايد خدا را از طريق امام که طريق به سوي خدا است شناخت، و هيچ راه ديگري، مصون از اشتباه و خطا نيست:
قطع اين مرحله بيهمرهي خضر مکن
ظلــمات است بترس از خطر گمراهي
خطر قول به تجسّم، و قول به تعطيل، و قول به جبر، و قول به تعدّد قدماء، و قول به وحدت وجود و اقوال و گفتههاي باطل ديگر همه در پيش است که فقط با تمسّک به قرآن و عترت (ثقلين) ميتوان از اين خطرات نجات يافت.
پی نوشتها:
۱. عيون أخبار الرّضا علیهالسّلام، باب۳۷، جلد۴٫
- «ای از نسل پاک راضی به رضای خدا، ای خلاصه پاکان شجره نبوّت، تو را به حقّ پدران پاک و پاکیزه و گذشتگان بزرگوارت قسم میدهیم که چهره مبارکتان را به ما بنمایی، و حدیثی از طریق پدران بزرگوار از جدّ خویش برای ما روایت فرما تا تو را همواره بدان یاد کنیم.» علّامه مجلسی؛ بحار الأنوار، جلد۴۹، صفحه۱۲۷٫
- «نیکو پرسیدن، نیمی از علم است.» بحار الأنوار، جلد۱۰۱، صفحه۷۳٫
- علّامه مجلسی؛ بحار الأنوار، جلد۴۹، صفحه۱۲۷٫
- این بشر نیست. این فرد غیر از فرشتهای بزرگوار نمیتواند باشد. سوره یوسف، آیه۳۱٫
- علّامه مجلسی؛ بحار الأنوار، جلد۴۹، صفحه۱۲۷٫
- مرحوم آیت الله العظمی آخوند ملامحمّدجواد صافی (قدّسسرّه) که در نزدیک ضریح مطهّر حضرت معصومه (سلامالله علیها) مدفون میباشند.
- گوستاولوبون؛ تمدّن اسلام و عرب، صفحه ۱۴۳٫
- «هیچ چیزی نیست مگر آنکه تسبیح خداوند میکند، لکن تسبیح آنها را درک نمیکنید.» سوره اسراء، آیه۴۴٫
ثبت دیدگاه