تحلیلی بر روش خاورشناسان در فهم احادیث امامت
در گفتگو با مهیار خانی مقدم
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، با توجه به کارکردهای بینظیر آموزه امامت در جنبههای فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی انسانها، توجه برخی از اندیشمندان و مردم از سایر ادیان نیز به آن جلب شده است. خاورشناسان نیز پژوهشهایی را در این زمینه ارائه کردهاند که از جمله منابع آنها، احادیث بوده و نکته مهم، روش آنها در فهم احادیث است.
در راستای تأمین اهدافی ناظر به درون و بیرون امت اسلام، لزوما باید گامهایی برداشته شود؛ از سویی یک سامانه منسجم و مبنامحور از رویکرد روششناسانه خاورشناسان در خصوص روایات مرتبط با مسئله امامت به منظور اتخاذ رویکردهای صحیح در برابر انحرافهای احتمالی ترسیم شود و نقاط قوت روش خاورشناسان(جهت استفاده در ترویج آموزههای وحیانی) و نقاط ضعف روش آنها ارائه گردد.تا در نتیجه نسبت به اصلاح روش خاورشناسان در فهم روایات به ویژه با رویکردی به آموزه امامت و اهمیتبخشی به رویکرد فقه الحدیثی در کنار رویکرد کلامی به آموزه امامت، اهتمام لازم صورت پذیرد.
از همین رو به بررسی اثر امیرمعزی، از جمله خاورشناسانی است که پیرامون آموزه امامت، پژوهشهای قابل توجهی از جمله در کتاب «راهنمای ربانی در تشیع نخستین» به این مسئله میپردازد. وی از شیعهشناسان صاحبنام و استاد کرسی شیعهشناسی در مدرسه مطالعات عالی سوربن در پاریس است که هر چند نزد هانری کربن شاگردی کرده و امروزه به نحوی ادامهدهنده سنت کربن در شیعه شناسی به شمار میآید اما بر خلاف کربن به پژوهشهای تاریخی نیز کم و بیش توجه دارد. در این خصوص با مهیار خانیمقدم، پژوهشگر حوزه علوم قرآن و حدیث و مدیر فرهنگی دانشکده تفسیر و معارف قرآن قم به گفتوگو نشستیم.
ایکنا: پیش از آغاز بحث، درباره لزوم توجه به روش خاورشناسان در فهم احادیث به ویژه پیرامون آموزه امامت توضیح دهید؟
عموما به محتوای آثار خاورشناسان بیش از روش ایشان توجه میشود. اهمیت این امر به ویژه در نحوه استفاده ایشان از روایات در فهم مسائل دینی، مضاعف میشود و تلاش بنده بر این بوده که در فهم آموره امامت- به عنوان شاخص مذهب تشیع- به بررسی روش ایشان پرداخته شود. بدین رو، اهمیت این مسأله را میتوان در ضرورت «اصلاح نگرش و رویکرد خاورشناسان نسبت به آموزه امامت و چگونگیِ تبیین آن بر اساس احادیث مرتبط» و «تبیین آموزه امامت توسط محققان شیعه با توجه به مسأله گفتگوی ادیان» و «تأمین ادبیات تفاهمی و تعاملیِ قویتر برای معرفی تشیع در عرصههای مذکور» دانست. همچنین فقدان اهتمام شایسته و بایسته به ضرورت پژوهشهای حدیثی در زمینه تبیین معارف شیعی در سطح بینالملل مشهود است و ضرورت پاسخگویی به شبهات حدیثی و کلامیِ خاورشناسان در زمینه امامت، وجود دارد.
ایکنا: باتوجه به ایرانی الاصل بودن آقای امیرمعزی، آیا میتوان او را خاورشناس نامید؟
اصطلاح خاورشناسی دارای تعاریف متعددی است که به نظر بنده، تعاریف موجود دارای جامعیت، مانعیت و دقت لازم نیست. به نظر میرسد میتوان خاورشناسی را فعالیتهای علمی اندیشمندانی دانست که در مکتب و فضای علمی غربی و شرقی، رشد یافتهاند و به شناخت شاخصههای بینشی(ناظر به عقاید و باورها)، گرایشی(ناظر به ارزشها) و کُنشی(ناظر به آداب، رسوم، الگوها و شیوههای عملی) مردم در کشورهای آسیای میانه و جنوبی و شمال آفریقا(که در بخش شرقی اروپا و امریکا واقع شدهاند) اهتمام دارند. بدین رو آقای امیرمعزی نیز جزء خاورشناسان محسوب میگردد و از آنجا که ایشان هم اکنون عهدهدار کرسی مهم شیعهشناسی در دانشگاه سوربن فرانسه هستند که کرسی مذکور، نقش بسزایی در تبیین آموزههای شیعی در جهان غرب دارد و همچنین تأیید کتاب آقای امیرمعزی توسط خاورشناسان برجسته، کتاب «راهنمای ربانی در تشیع نخستین» به عنوان نمونه مورد توجه قرار میدهم.
این کتاب دارای یک پیش گفتار، چهار فصل- «بازگشت به منابع نخستین»، «وجود پیش از هستی امام»، «وجود کنونی امام» و «وجود ملکوتی امام»- یک نتیجهگیری و یک پیوست است. امیرمعزی در این کتاب در تلاش است تا به بررسی و تحلیل نقادانه مجموعههای روایی که در آغاز، سنت ائمه(ع) را گرد آوردند، بپردازد و معتقد است که گوهر تشیع، اعتقاد به راهنمای ربانی است و فهم این مهم، با بررسی توصیفهایی که خود ائمه از «امام» ارائه کردهاند، به دست میآید. هدف امیرمعزی در این کتاب به تصریح خودش، نمایاندن و تجزیه و تحلیل واقعیت امامشناسی در تشیع اولیه با استناد به قدیمترین و مهمترین متون بازمانده است.
ایکنا: نقاط قوت و ضعف روش امیرمعزی در تأیید صحت سندی احادیث را چگونه ارزیابی میکنید؟
برای تعیین صحت سندی یک حدیث، باید توجه وافری به کمیت، کیفیت و ارتباط راویان یک حدیث و مصادر حدیثی، داشت. از جمله نقاط قوت عملکرد امیرمعزی، کمیت منابع و کیفیت اکثر منابع اوست و وی در مجموع از بالغ بر ۵۴۰ منبع حدیثی و غیر حدیثی استفاده کرده است. اما امیرمعزی در بخش پایانی فصل اول خود به حجیت روایات امامیه میپردازد و معتقد است در دوره نخست امامیه تا پیش از دوره شیخ مفید، اسناد احادیث، بسیار کم اهمیت بود و ملاک اعتبار یک حدیث، همراهی با هویت بنیادین تعالیم امامان(ع)، توجه به ویژگیهای راوی، زهد و تقوای او و مطابقت محتوای حدیث با قرآن و سنت و تقابل آن با اهلِ سنت بوده است. بر اساس استنباط امیرمعزی، معیار قطعی صحت احادیث نزد امامان، محتوا و معنای عمیق احادیث بوده و اعتبار یک حدیث، بیشتر از سند به محتوای آن وابسته است.
نظر امیرمعزی مبنی بر کم اهمیت بودن اسناد حدیث نزد امامان و پیروان ایشان، با تأملی در تأکید اهل بیت به اسناددهی و صفات راوی، پایبندی اهل بیت در نقل سند و تألیف آثار رجالی و حدیثی مُسند پیش از سده چهارم هجری، نقض میگردد و بدیهی است که باید هر دو جنبه صحت سندی و متنی یک حدیث، مورد تأمل و بررسی قرار گیرد.
از دیگر نقاط ضعف امیرمعزی آن است که مؤلفان اکثر منابع حدیثیِ وی مانند کلینی، شیخ صدوق، برقی، صفار و نعمانی از پرورشیافتگان حوزههای حدیثیِ قم و ری هستند و عموماً ارتباط مستقیمی با امامان(ع) و اصحاب امامان که در مدینه و عراق بودند، نداشتند. بدینرو، لزوم عنایت به آثار اصحاب امامان و افرادی که با اصحاب امامان(ع) در ارتباط بودند، در نگرش کامل به آموزه امامت، بسیار مؤثر است.
هرچند امیرمعزی مدعی است از اواسط قرن چهارم بر اساس دلایـل تاریخی و مـذهبی، شیخ مفید و پیروان او مانند سید مرتضی، سید رضی و شیخ طوسی تحت تأثیر مکاتب کلامی و روش استدلالی مکتب اعتزال، قرار میگیرند و مفهوم عقل به عقل منطقی استدلالی، محدود میشود و بـا این تغییر معنایی، جهانبینی شیعه، تغییر ماهیت میدهد. البته دلایلِ ادعای او، کافی نیست. همچنین برخی از روایات مورد استناد مستقیم و غیر مستقیم در متن کتاب، ارجاع ندارد که این امر با روش علمی در بررسی و تحلیلی متون، منافات دارد.
ایکنا: شیوه امیرمعزی در بررسی «صحت متنی» چگونه بود؟
آفتهای برجستهای هنگام صدور یا نقل حدیث ممکن است رخ دهد که راهکار اساسی، تطبیق نسخههای مختلف حدیث است. بدیهی است که امیرمعزی به طور تخصصی به موارد مذکور، نپرداخته است اما از نسخ و تقیه به عنوان عوامل اختلاف حدیث یاد کرده و اعلام داشته است که در هر حالت، مفهوم احادیث نباید مخالف با آموزههای قرآنی باشد.
امیرمعزی درباره تقیه معتقد است امامان به منظور حفظ اسرار و نجات یافتن از شهادت، به تقیه میپرداختند. از نظر وی، نفی غالیان توسط امامان بر اساس تقیه و به منظور حفظ اسرار و جلوگیری از انتشار معارف باطنی بود و اندیشه غالیان مورد انکار امامان(ع) نبود. اما در بررسی این نظر باید گفت، عقاید گوناگون غالیان درصدد نفی اصول عقاید اسلام بود. در واقع، آنان در ظاهر معتقد به اسلام بودند اما به امامان(ع) نسبت الوهیت و نبوت داده و در وصف فضایل آنها از حد مُجاز، تجاوز نمودند که نتیجه آن، اهتمام بر تخریب وجهه اهل بیت بود. احادیث متعددی از امامان در مقام لزوم حفظ اسرار ایشان، وارد شده است.
به فرموده امامان(ع)، دردسر کسی که اسرار ایشان را فاش ميکند، از دردسر دشمن اهل بیت، بيشتر است. غالیان نیز از توانمندیهای بینظیر امامان مطلع بودند و برخی از توانمندیها و اسرار امامان را بر اساس سلیقه خود برای عموم مردم بیان میکردند که به عقاید باطل و کفرآمیز منتهی میشد. بر اساس فرمایش علوی هر فرد، دارای ظرفیتِ فهم خاصی استو پیامبر نیز با توجه به ضعف عقول برخی از افراد، تأکید فرمودهاند که اگر حکمت را به غیر از اهل آن بدهید، به آن ظلم خواهید کرد. پس بیان تمامی توانمندیها و کرامات امامان برای همه افراد، موجب گمراهی برخی از افراد و برخورد شدید حکومت با امامان و پیروان ایشان میشد اما نمیتوان لفظ «اسرار» را فقط در اسرارِ باطنی منحصر دانست و نفی غالیان توسط امامان(ع) را در حفظ اسرار و جلوگیری از انتشار معارف باطنی آنان خلاصه کرد. بدینرو، نمیتوان به بهانه تقیه و حفظ اسرار، روایات نقل شده توسط غالیان را مبنای شناخت امامان قرار داد.
امیرمعزی معتقد است پیروان امامان(ع) با مفهوم غیبت آشنا بودند اما اکثر کتابهای مرتبط با این زمینه، از میان رفته بود. همچنین به دلیل تقیه، اطلاعات مربوط به تعداد امامان، امام دوازدهم و دو غیبت صغری و کبری و ظهور ایشان در منابع مرتبط با دوران غیبت صغری مانند بصائر الدرجات ذکر نشده و این روایات در منابع بعد از آن، مانند آثار کلینی و شیخ صدوق نقل شده است. وی تصریح دارد که تنها از زمان شیخ کلینی بود که اعتقاد به وجود امام دوازدهم(ع) در منابع شیعه به تواتر به چشم میخورد که پذیرش این دیدگاه در ابتدا با مقاومت بسیاری از سوی شیعیان مواجه شد.
ایکنا: چه دلایلی برای نقد نظر امیرمعزی در مورد غیبت مطرح شده است؟
در بررسی این نظر امیرمعزی باید گفت پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) ضمن بیان جنبههای مختلف غیبت مانند بیان عام مفهوم غایب بودن امام، الهي و مقدر بودن غيبت و اشاره به نام امام زمان(عج) و برخی از اقدامات لازم مانند تشکیل سازمان وکالت برای ارتباط با امام، زمینه لازم برای غیبت امام زمان(عج) را به صورت کامل در یاران و خواص و به صورت قابل قبولی برای عموم مسلمانان به ویژه شیعیان، ایجاد کرده بودند.
فشارهای حکومت علیه امامان و شیعیان موجب شده بود تا فضای عمومی جامعه برای بیان جزئیات بیشتر درباره امام زمان(عج)، آمادگی لازم را نداشته باشد. تلاش برای حصر امام عسکری(ع) و مراقبت مداوم از ایشان به منظور جلوگیری از ولادت امام زمان، بیانگر اطلاع حکومت از اهمیت ولادت ایشان داشت. متأسفانه برخی از آثار حدیثی متقدم بر اساس دلایل متعددی از بین رفته و به دست متأخران نرسیده است که یکی از دلایل آن، تقیه بوده است.
تقیه عامل مهمی برای عدم رواج کتبی آموزههای روایی پیرامون تعداد امامان و بحث غیبت و ظهور امام زمان(عج) بود؛ در واقع معارف اهل بیت به صورت کتبی در اختیارخواص و به صورت شفاهی در اختیار عموم مردم مرتبط با امامان قرار داشت، اما تلاش حاکمان جور و سردمداران مکاتب انحرافی در مدیریت فکری جامعه، مانع از انتقال مناسب آموزههای مذکور برای تمامی مردم بود؛ پس از غیبت کبری، نقل کتبی احادیث مرتبط، رواج یافت.
ایکنا: به نظر شما بنمایه نگرش باطنی امیرمعزی به جایگاه امام چیست؟
میتوان این امر را در اعتقاد او به تغییر معنای عقل از دوران شیخ مفید دانست. وی بیان داشته که عقل در قرآن، در برابر جهل به کار رفته است و شامل آگاهی یا ادراک الهی است که میتواند به طور همزمان متشَکل از بازتاب مراقبت فوری، به خاطر سپردن، شهود و دانش عمیق باشد. اما او معتقد است بر اساس روایات امامان(ع) و تأکید افرادی چون کلینی در اختصاص بخش اول از کتب روایی خود به بحث عقل و با تحلیل مفهوم عقل از جنبههای هستیشناختی، اخلاقی- معرفت شناختی، معنوی و نجات شناختی، معنای صحیح عقل در امامیه نخستین، خِرد قدسی یا بصیرت است که گستره آن شامل امور فراعقلی و باطنی نیز میگردد.
از زمان شیخ مفید و شاگردانش و با توجه با مواجهه ایشان با فعالیتهای معتزله و متون ترجمه شده یونانی، به ناچار واژه عقل به عنوان معادل استدلال و مباحث کلامی به کار گرفته شد. در نتیجه آن تغییر معنا، برخی از جنبههای امامت که در امامیه نخستین با توجه به مفهوم اولیه عقل که ابزاری برای فهم فراعقلی نیز بود، قابل فهم بودند با عقل استدلالی، قابلیت فهمیده شدن را نداشتند و مطرود واقع شدند.
به نظر میرسد با یک نگرش کلی، روش استنتاج امیرمعزی به این شکل است که از نظر او روایات نقل شده از اهل بیت(ع) بیانگر مقام رفیع و گستره وسیع فهم عقل هستند. از زمان شیخ مفید و بر اساس لزوم مواجهه با افکار معتزلی و یونانی، کارکرد و توانمندی عقل، محدود شد و عقل، معادل استدلال و علم کلام در نظر گرفته شد. بنابراین با تغییر مفهوم عقل در زمان شیخ مفید، برخی از آموزههای مرتبط با امامت که جنبه باطنی و فراعقلی داشتند، مطرود شدند.
ایکنا: ارزیابی شما از روش استنتاج امیرمعزی چیست؟
امیرمعزی منظور خود از فهم امور باطنی و فراعقلی توسط عقل و همچنین موضع امامیه پیش از شیخ مفید در مقابل امور مخالف با عقل استدلالی را تبیین نکرده است. آنچه از بررسی روایات مورد استناد امیرمعزی به دست میآید، ارجمندی و نقش بیبدیل عقل در فهم دین الهی و کسب سعادت است. با توجه به تعریف لغوی عقل و مفهوم آن در آثار معاصر اهل بیت(ع) که شامل بر سه مرتبه «نیروی فطری و غریزی»، «فهم مسائل و موضوعات مختلف دنیوی و دینی» و «بصیرت و معرفت» که به ترتیب از نظر تحقق، متوقف بر یکدیگرند و تأکید آموزههای قرآنی و روایی بر محدودیتهای عقل در فهم برخی از امور، این نکته اساسی به دست میآید که نقش عقل، فهم کلیات دین است که با پذیرش آن، ضمن بازداشتن انسان از گمراهی، جزئیات امور دینی نیز با تبعیت از سیره فرستادگان الهی در اختیار انسان قرار میگیرد. بر این اساس با توجه به تعریف مذکور و مراتب عقل، میتوان نظرگاه امیرمعزی را با سومین مرحله عقل که همان بصیرت الهی است تطبیق داد که البته به هیچ جه نمیتوان از دو مرحله قبلی عقل، چشم پوشید.
در بررسی کبری استنتاج امیرمعزی، نمیتوان تأکید بر عقل استدلالی که به فراخور مقتضیات زمان و به منظور دفاع از آموزههای اصیل اسلامی انجام پذیرفت را به معنای نفی عقل شهودی توسط شیخ مفید دانست زیرا آموزههایی فراتر از عقل استدلالی نیز توسط ایشان گزارش شده است. برخلاف نظر امیرمعزی، در هیچ تعریف معتبری از علم کلام، آن را به عنوان معادلی برای عقل استدلالی در نظر نگرفتهاند.
باید توجه داشت که امامان(ع) نیز به تشویق یاران خود برای ورود به مباحث کلامیِ مبتنی بر عقل استدلالی میپرداختند که این امر بیانگر اهمیت این مباحث در فهم امور دینی است. با توجه به آنکه منابع حدیثی که پیش از شیخ مفید تدوین شدهاند در زمان شیخ مفید و پس از آن نیز در دسترس قرار داشت، نمیتوان تفکر رایج در مکتب فکری امامیه را تنها بر نگرشهای استدلالی شیخ مفید و شاگردانش استوار کرد.
به نظر میرسد امیر معزی در ارائه شواهد کافی برای ادعای خود، ناموفق است، این نکته اساسی قابل تأمل است که با توجه به تأثیرپذیری امیرمعزی از هانری کربن در امور باطنی، برخی از تحلیل و برداشتهای وی از روایات در راستای تأیید منویات گرایش مذکور است که این امر، بیانگر نوعی تهافت درونی گفتههای امیرمعزی و در تضاد با روش پدیدارشناسانه که مورد تأکید اوست، خواهد بود.
از جمله نقاط قوت امیرمعزی میتوان به تلاش وی در فهم و تحلیل عبارتهای حدیثی پیرامون وجود مرحله به مرحله امامان پیش از خلقت اشاره کرد. البته فهم امیرمعزی از برخی از عبارتها نیز خالی از اشتباه نیست او نشانههای دریافت الهام الهی را به عنوان یک منبع مستقل برای دریافت علم امام معرفی میکند که از فهم نادرست وی از عبارات روایات نشأت میگیرد.
ایکنا: امیر معزی در فهم مقصود حدیث چگونه ورود داشت؟
از نکات مهم در فهم مقصود حدیث، گردآوری قرینهها و اسباب ورود حدیث است. امیرمعزی معتقد است بر اساس تقیه، فعالیت امامان(ع) بیشتر باطنی بوده و رویکرد برخی از آنها به سیاست نیز از روی اکراه بوده است؛ اما این ادعا برخلاف قراین تاریخی است. به عنوان نمونه، امام علی(ع) برای اثبات حقانیت خود در زمامداری مسلمانان و جانشینی پیامبر آن چنان ایستادگی نمود که خلفای غاصب مجبور شدند تا همسر ایشان را به شهادت برسانند. همچنین بر اساس قراین تاریخی و روایی، امام حسین(ع) از بیعت با یزید خودداری کردند و با حرکت به سوی کوفه، تصمیم به امر به معروف به منظور پیادهسازی صحیح آموزههای اسلامی داشتند.
از دیگر شاخصهها جهت دستیابی به مقصود حدیث، عنایت بر احادیث مشابه و تشکیل خانواده حدیث و همچنین توجه به احادیث معارض است. امیرمعزی معتقد است قرآن، یکی از منابع کتبی علم امامان، است ولی قرآنی که مدنظر آنهاست متنی نیست که همگان با آن آشنا هستند و بر اساس روایات امامیه، بیش از نیمی از قرآن دچار تحریف شده است.
ایکنا: دیدگاه امیر معزی در مورد تحریف شدن قرآن چگونه نقد میشود؟
با توجه به مجموع احادیث موافق و مخالف در بحث تحریف قرآن باید گفت هیچ روایتی از امامان(ع) پیرامون تحریف لفظی قرآن صادر نشده و امامیه بر عدم تحریف قرآن، اتفاق نظر دارند. وجود برخی آثار و روایات بیانگر وقوع تحریف در قرآن نیز توسط دانشمندان و محققان بررسی و رد شده است. کتابی که حضرت علی(ع) به ابوبکر ارائه کرد، مصحف ایشان بود که در آن، متن قرآن به ترتیب نزول، ذکر و باطن و تأویل آیات بیان شده بود. بدیهی است اگر قرآنی که در دست مردم بود با متن قرآنِ مصحف آن حضرت، متفاوت بود، ایشان به سادگی دست از قرآن خود برنمیداشتند بلکه به طور قطع به وسیله آن به احتجاج میپرداختند و تنها به اعراض از خلفا، قانع نمیشدند.
ثبت دیدگاه