چکیده:
مطالعات شیعه شناسانه غرب که در قرن نوزدهم آغاز شد در قرن بیستم با روندی منظم ادامه یافت. این پژوهشها به تناسب رویکردهای استعماری و سوژه محور مدرنیته غربی ابتدا با معیارهای اروپایی مورد بررسی قرار میگرفت واز واقع نمایی کمتری برخوردار بود؛این رویکرد تا سالهای اخیر ادامه داشت؛ روش تاریخنگارانه مونتگمری وات چنین رویکردی دارد.
اما در قرن بیست و یکم یعنی دوره پسا استعماری،پدیدار شناسانی مانند هانری کوربن از معیارهای جوامع مورد پژوهش،برای ارزیابی ادیان آن جوامع استفاده کردند و به این ترتیب دین پژوهیها از نتایجی واقعیتر برخوردار شد.
کوربن در دین پژوهی پدیدارشناسانه اش، برخلاف وات(که گزارشهای دینی را در تاریخ خطی بررسی میکرد) گزارشهای دینی را در تاریخ دوری بررسی کرد و بر این اساس به نتایجی متضاد با نتایج وات دست یافت.
دین پژوهی میرچا الیاده، اما روش «پدیدارشناسی تاریخی» را اتخاذ کرد به گونهای که گزارشهای تاریخ دینی را هم در تاریخ خطی و هم در تاریخ دوری بررسی میکرد و به این ترتیب به نتایجی واقعی تر از روشهای «تاریخ گرایی» و «پدیدارشناسی» دست یافت.
در این مقاله با تمرکز بر «امامت علی(ع)» سه روش مزبور یعنی تاریخ گرایی، پدیدارشناسی و پدیدارشناسی تاریخی مورد ارزیابی قرار میگیرد و میزان واقع نمایی هر یک بررسی میشود.
دریافت متن کامل از اینجا
ثبت دیدگاه