پرسش
آیا برخى از آیات قرآن با عصمت انبیای الهی منافات دارد؟
پاسخ اجمالی
در پاسخ به سؤال فوق، چنین میتوان گفت:
- «عصمت»، یک حالت نفسانى در فرد معصوم است که باعث روى گردانیدن او از معصیت و کارهاى زشت شده و او را از هرگونه خطا و نسیان حفظ مینماید، بدون آنکه باعث سلب اختیار شود و یا جبرى بر معصوم مستولى گردد.
- راز عصمت انبیا، شهود و باور و ایمان کامل و عشق به ذات حق، و استشعار به عظمت خداوند و صفات جمال و جلال اوست. علاوه بر این؛ تأییدات و تسدیداتى از طرف خداوند براى تقویت و حفظ انبیا از شر شیاطین و هواى نفس به ایشان افاضه میگردد.
- دلایل عقلى متعددى بر لزوم عصمت انبیا وجود دارد که از جمله آنها، تحصیل غرض است.
- اگر آیاتى از قرآن، با دلایل عقلى تعارض پیدا کرد، با دقت در مفاد آیات، باید معانى صحیح آنها را به دست آورده، و از ظهور ابتدایى چشمپوشى نمود.
- آیات بسیارى بر وجود و لزوم عصمت در انبیا دلالت دارند، هرچند که واژه «عصمت» در آنها ذکر نشده است.
الف. در قرآن کریم آیاتى وجود دارد که انبیا(ع) را از مخلصان میشمارند، مثل: آیات ۴۵ تا ۴۸ سوره «ص». و مخلَص کسى است که دست گمراهى شیطان به او نمیرسد.
ب. آیاتى که بیانگر وجود «هدایت الهى» در انبیا میباشد، در قرآن مجید فراوانند، مانند: آیات ۸۴ تا ۹۰ سوره انعام. و کسى که مشمول هدایت الهى شد، گمراهى و لغزش در او معنا ندارد.
ج. خداوند متعال، در آیات متعددى دستور به تبعیت از پیامبران داده و مردم را به اطاعت بیقید و شرط از ایشان دعوت میکند. مانند: آیات ۳۱ و ۳۲ سوره آل عمران، آیه ۸۰ سوره نساء، و آیه ۵۲ سوره نور. و روشن است که وجوب اطاعت بیچون و چرا از یک شخص، دلالت بر وجود عصمت در آن فرد مینماید.
د. آیات ۲۶ تا ۲۸ سوره جن، بر حفاظت همه جانبه پیامبران از سوى خدا دلالت دارند.
هـ. آیه تطهیر (احزاب، ۳۲) دلالت روشنى بر وجود عصمت در شخص پیامبر خاتم(ص) دارد.
- آیاتى که ظاهراً با مقام عصمت سازگار نیستند، یا به صورت جمله شرطیه هستند که دلالتى بر وقوع معصیت ندارند یا اینکه در واقع، مخاطب اصلى، عموم مؤمنان هستند نه انبیا.
- در مورد حضرت آدم(ع) که شبهات زیادى در مورد عصیان وى مطرح است، چنین میتوان گفت: اولاً، نهى در آیات مربوط به این بحث، نهى ارشادى است و نه مولوى. ثانیاً، اگر نهى مولوى نیز باشد، از نوع تحریمى نبوده و صرفاً یک ترک اولى محسوب میشود و نه یک گناه. ثانیاً، نشأه و عالمى که حضرت آدم)ع) در آن بوده، عالم و نشأه تکلیف نبوده است و طبعاً، مخالفت در غیر عالم تکلیف، عصیان مصطلح محسوب نمیشود.
- اگر خداوند در مورادى با انبیاى عظام به تندى سخن میگوید، از این باب است که به هر حال، ایشان هم انسانهایى هستند که داراى شهوت و غضب و قواى حیوانى و نفسانى بوده، و محتاج به نُصح و ارشاد الهى میباشند، که اگر لحظهاى به خود واگذار شوند، هلاک خواهند شد.
پاسخ تفصیلی
براى پاسخ دادن به سؤال مذکور، در ابتدا معناى «عصمت» را بررسى مینماییم. علامه طباطبائى(قدّس سره) میفرماید: «مقصود ما از عصمت، وجود چیزى است در فرد معصوم که از وقوع وى در امورى که جایز نیست، مانند خطا یا معصیت، جلوگیرى مینماید».[۱]
فاضل مقداد از متکلمان بزرگ شیعه، تعریف کاملترى ارایه میکند: «عصمت، لطفى است که خداوند متعال در شخص مکلف انجام میدهد به گونهاى که با وجود آن، براى ترک طاعت یا انجام معصیت داعى ندارد، با اینکه بر آن قادر است. و این لطف با پیدایش ملکهاى براى آن مکلف که مانع از ارتکاب معاصى است، حاصل میشود. افزون بر این؛ وى، نسبت به ثواب طاعت و عقاب معصیت، عالم است و از مؤاخذه بر ترک اولى و یا فعلى که فراموش کند، میترسد».[۲]
نکتهاى که لازم است بدان توجه شود، این است که: «عصمت» هیچگاه فرد معصوم را مجبور بر فعل طاعت یا ترک معصیت نمیکند و چنین نیست که معصوم، بر انجام گناه، قدرت نداشته و اختیار از او سلب شده باشد، بلکه ایمان کامل و علم و تقواى در حد اعلا، و به تعبیرى، استشعار به عظمت خداوند متعال و توجه به جمال و کمال او، مانع از این میشود که معصوم گرفتار معصیت گردد و یا از طاعت خدا سرباز زند. اضافه بر آن، در مورد انبیا و ائمه اطهار(ع) روایاتى وجود دارد دالّ بر اینکه ایشان مؤید به تأییدات الهى هستند و خدا آنان را به وسیله روح القدس و…، تأیید و تسدید و تقویت مینماید.[۳]
دلیل عصمت انبیا
قبل از تمسک به ظاهر آیات قرآن، توجه به این نکته ضرورى خواهد بود که چون بین عقل و وحى تنافى وجود ندارد، لازم است آیات به گونهاى معنا شود که با حکم قاطع عقل، تعارض نداشته باشند.
در خصوص عصمت انبیا، تنها یک دلیل عقلى را ذکر میکنیم. محقق طوسى(ره) با عبارتى موجز میفرماید: «عصمت براى نبى لازم است تا اطمینان به وى حاصل شود و در نتیجه، غرض حاصل گردد».[۴] بنابراین، لزوم عصمت پیامبران به دلیل وثوق به انبیا است.
برخى از محققان دلیل عصمت انبیا را چنین می فرمایند: «وقتى وجود خداوند – با همه صفات جمال و جلال او – ثابت شد و وحى ممکن و نبوت عامه اثبات گردید، مطلب دیگرى که عقل به آن حکم خواهد کرد، لزوم عصمت انبیا در دریافت و ابلاغ وحى میباشد؛ یعنى خدایى که براى هدایت بندگان، پیامبرى را بر میگزیند، ضرورتاً پیامبرى که از هر گونه سهو و نسیان – چه رسد به عصیان – در دریافت و ابلاغ وحى معصوم باشد، خواهد فرستاد؛ زیرا در غیر این صورت با حکمت نبوت و انزال کتب و ارسال رسل – که ریشه در حکمت آفرینش دارد – سازگار نخواهد بود. حکمت برانگیختن رسولان، هدایت ناس است و راهنمایى مردم در صورتى حاصل میشود که پیامآور خدا از خطا و سهو و نسیان در دریافت و رساندن وحى معصوم باشد.
این اصل کلامى ریشه در صفات الهى، از جمله علم و قدرت و حکمت آفرینش، حکمت تشریع، و بالأخره تنزّه خداوند از هرگونه قبح، ظلم و عبث دارد. اگر رسولى در دریافت یا رساندن وحى خطا کند، جهل یا عجز و یا ناشایستگى در کار ربوبى را نشان خواهد داد، بلکه اگر پیامبرى ضرورتاً معصوم نباشد، یا در هدایت وى اشتباه عمدى یا سهوى رخ خواهد داد و یا لااقل، امت اعتماد لازم بر خصوص پیامبرى او، یا الهى بودن همه تکلیف و پیامهایش نخواهند داشت. در قسم اوّل، اغرا به جهل و گمراهى مردم و در صورت دوم، لغو و عبث لازم میآید و ساحت مقدس ربوبى از هر دو امر منزه است».[۵]
تا کنون، تعریف عصمت بازگو گردید، و راز عصمت انبیا نیز روشن شد و برخى از ادله عقلى بر وجود و لزوم ملکه عصمت در انبیا نیز بررسى گردید. در ادامه، طى دو بخش به بررسى آیات قرآنى میپردازیم: بخش اوّل، آیاتى که بیانگر عصمت انبیا میباشند. بخش دوم، آیاتى که در ظاهر با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند. و در پایان، نتیجه پاسخ روشن خواهد شد.
بخش اوّل: آیاتى که دلالت بر عصمت انبیا دارند: در قرآن، آیات بسیارى وجود دارد که دلالت بر وجود ملکهاى به نام «عصمت» در انبیا دارند هرچند که واژه «عصمت» در آنها نیامده است. اما معنا و مفهوم و یا لوازم آن ملکه را از آیات قرآن میتوان استفاده نمود. این آیات در چند دسته قابل بررسى است.
دسته اوّل: آیاتى که انبیا(ع) را از مخلصان میشمارند. و مخلصان، کسانى هستند که دست اغواى شیطان از دامان آنان کوتاه است. در نتیجه، باید معصوم باشند.
در سوره مبارکه «صاد» میفرماید: «و به خاطر بیاور بندگان ما، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها و چشمها. ما آنها را خالص کردیم به خلوص ویژهاى، و آن یادآورى سراى آخرت بود. و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند. و به خاطر بیاور اسماعیل و یسع و ذوالکفل را که همه از نیکان بودند».[۶]
در این آیات، نام عدهاى از انبیا، که از «مخلصان» و از «اصفیا» هستند، به عنوان نمونه، ذکر شده است. و مخلصان کسانى هستند که در تیررس شیطان قرار نمیگیرند. چنانکه قرآن، از قول شیطان، میفرماید: «به عزتت قسم که آنها را گمراه خواهم کرد، مگر بندگانت را که مخلصان از ایشانند»[۷] و نیز: «و بیگمان آنها را گمراه خواهم کرد مگر بندگانت را که مخلصان از ایشانند».[۸]
دسته دوم: آیاتى که بیانگر وجود «هدایت الهى» در انبیا میباشد. مانند: «و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم و هر دو را هدایت کردیم و نوح را نیز پیش از آن هدایت کردیم و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را [هدایت کردیم] اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. و همچنین زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را، همه از صالحان بودند. و از پدران و فرزندان و برادران آنها برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم. این هدایت خدا است… اینها کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن و بگو: در برابر این رسالت پاداش از شما نمیطلبم. این رسالت چیزى جز یک یادآورى براى جهانیان نیست».[۹]
این آیات دلالت بر این دارند که انبیا، هدایت الهى یافتهاند. و در سوره زمر میفرماید: «و کسى را که خدا هدایتش کرده باشد گمراه کنندهاى براى وى نخواهد بود»[۱۰] پس کسى که تحت هدایت الهى قرار گیرد، هرگز گمراه نخواهد شد و چون گناه و معصیت یک نوع گمراهى است، پس میتوان نتیجه گرفت که انبیاى الهى معصوم هستند.
اینکه در آیات فوق، انبیا جزء برگزیدگان بر شمرده شدهاند، دلیل دیگرى بر عصمت انبیا میباشد؛ زیرا آنان برگزیده شدهاند تا دیگران را هدایت کنند، پس مسلّماً خودشان هدایت یافته و معصوماند. علاوه بر اینکه در آیه اخیر، خداوند به پیامبر اکرم(ص) امر میکند که به هدایت آنها اقتدا کند و مسلّم است که اقتدا کردن پیامبر خاتم، با آن جلالت قدر و مقام، به پیامبران دیگر، بر عصمت ایشان دلالت دارد و الاّ اقتدا نمودن بدون قید و شرط به کسى که معصوم نیست چه بسا به گمراهى بیانجامد.
دسته سوم: آیاتى که مسلمانان را به اطاعت از پیامبر(ص) و اقتداى به او دعوت مینماید. مانند: «بگو: اگر خدا را دوست میدارید از من پیروى کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است. بگو: از خدا و فرستاده او اطاعت کنید و اگر سرپیچى کنید خداوند کافران را دوست نمیدارد».[۱۱]
یا در سوره نساء، میفرماید: «و کسى که پیامبر را اطاعت نماید همانا خداوند را اطاعت نموده است».[۱۲]
آیات دیگرى هم وجود دارد که بر اطاعت بدون قید و شرط از رسول خدا دلالت دارند و اگر اطاعت فردى بدون قید و شرط واجب باشد، نشانگر عصمت اوست و از گمراهى و زلل باید در امان باشد و الاّ، موجب گمراهى دیگران خواهد شد.
غیر از این سه دسته، آیات دیگرى هم وجود دارد که بر عصمت پیامبران یا شخص پیامبر اسلام(ص) در ابلاغ وحى، دلالت میکنند، که به دو نمونه از آنها اشاره میشود:
آیه اوّل: «داناى غیب او است و هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد، مگر رسولانى که آنان را برگزیده و مراقبینى از پیشرو و پشت سر براى آنها قرار میدهد تا بداند پیامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ کردهاند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصا کرده است».[۱۳]
آیه دوم: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً».[۱۴] اراده خدا در این آیه، اراده تکوینى است و نه تشریعى؛[۱۵] و چون اراده الهى تخلفناپذیر است، روشن میشود که اراده قطعى خداوند بر این تعلق گرفته است که اهل بیت از هرگونه رجس و پلیدى و گناه پاک باشند که همان مقام عصمت است.
در اینکه اهل بیت چه کسانى هستند، فعلاً محل بحث ما نیست؛[۱۶] اما مسلماً پیامبر خاتم (ص) در میان آنان میباشد. هدف ما نیز اثبات عصمت انبیا از طریق آیات قرآن است. پس به طور یقین، آیه بیانگر عصمت پیامبر اسلام(ص) از هرگونه گناه و آلودگى است و با ضمیمه «عدم القول بالفصل» عصمت کلیه انبیا ثابت میشود. به بیان دیگر؛ در مورد عصمت انبیا بیشتر از دو قول وجود ندارد: یکى وجود عصمت و دیگرى، عدم وجود عصمت. قول سومى که بیانگر تفصیل باشد و عصمت را در برخى، مثلاً پیامبر خاتم(ص)، اثبات و در دیگر انبیا نفى نماید، وجود ندارد. پس اگر ما عصمت پیامبر (ص) را ثابت کردیم، لازمهاش معصوم بودن سایر انبیا نیز هست.
بخش دوم، آیاتى که ظاهراً با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند: در قرآن مجید، آیاتى وجود دارد که ظاهرشان با عصمت انبیا ناسازگار است. ولى باید توجه داشت وقتى که عصمت انبیا به دلیل عقلى ثابت شد، باید در معناى آیهاى که با دلیل عقلى منافات دارد، دقت کرده و در فهم مراد حقیقى آیه تلاش نمود. بدیهى است که بررسى تمام آیات نیاز به مجال وسیعى دارد و به کتابهاى تفسیرى مفصل باید مراجعه شود. لکن در حدّ پاسخ به سؤال مطرح شده، بعضى از این آیات بررسى میشود:
- سوره زمر: «به تو و همه پیامبران پیشین وحى شده که اگر مشرک شوى تمام اعمالت تباه خواهد شد و از زیان کاران خواهى بود، بلکه تنها خدا را عبادت کن و از شکرگزاران باش».[۱۷]
ممکن است توهم شود که امکان مشرک شدن براى انبیا هم وجود دارد و راه شرک بر روى آنان نیز باز است والاّ، این آیه آنان را بر حذر نمیداشت.
پاسخ: انبیا، قدرت و اختیار مشرک شدن را دارند؛ زیرا چنانکه گفتیم عصمت به معناى سلب اختیار و قدرت بر شرک یا گناه نیست، ولى هرگز مشرک نخواهند شد؛ زیرا بالا بودن سطح معرفت آنها و ارتباط مستقیم و مستمرشان با مبدأ وحى، از اینکه یک لحظه هم فکر شرک را به مخیلّه خود راه دهند، مانع میشود. پس اوّلاً: مفاد آیه فوق یک جمله شرطیه است که دلالت بر وقوع «تالى» در صورت واقع شدن «مقدّم» دارد، نه اینکه دلالت بر واقع شدن فعل داشته باشد. ثانیاً: مقصود آیه، بیان خطر شرک است و میفهماند که شرک از هیچکس حتى پیامبران قابل قبول نیست. در واقع با این تعبیر، تکلیف سایر مؤمنان را روشن مینماید. چنانکه در زبان عربى ضرب المثلى است که میگوید: «و ایاک اعنى و اسمعى یا جارة».[۱۸] یا در فارسى که «به در میگوید تا دیوار بشنود».
نیز از حضرت امام رضا(ع) نقل شده است که فرمود: «منظور از اینگونه آیات، امّت است، هرچند که مخاطب رسول خدا(ص) باشد».[۱۹]
نظیر آیه فوق، آیه دیگرى است که میفرماید: «هرگز یهود و نصارا از تو راضى نخواهند شد تا از آیین آنان پیروى کنى. بگو هدایت الهى تنها هدایت است و اگر از هوى و هوسهاى آنان پیروى کنى، بعد از آنکه آگاه شدهاى، هیچ سرپرست و یاورى از سوى خدا براى تو نخواهد بود».[۲۰]
اگر سؤال شود: آیا پیامبر(ص) با آن مقام عصمت، ممکن است از هوى و هوسهاى یهود پیروى نماید؟ جواب این است که: اوّلاً، بیان فوق، یک جمله شرطیه است و جمله شرطیه دلالت بر وقوع ندارد. ثانیاً: معصوم بودن پیامبر، گناه را بر او محال نمیکند. هر چند که علم و تقوا و ایمان پیامبر در حدى است که سراغ گناه نمیرود.
ثالثاً: ممکن است این خطاب متوجه همه مردم باشد.
- سوره حج؛ «هیچ پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هرگاه آرزو میکرد، شیطان القائاتى در آن میکرد، اما خداوند القائات شیطان را از میان میبرد، سپس آیات خود را استحکام میبخشید و خداوند علیم و حکیم است. هدف این بود که بدانند این حقى است از سوى پروردگارت و در نتیجه به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد و خداوند کسانى را که ایمان آوردند، به سوى صراط مستقیم هدایت میکند».[۲۱]
این آیات از مهمترین دستاویزهاى قایلان به عدم عصمت انبیا میباشد. مستشرقان نیز براى تشکیک در صدق وحى، این آیات را مطرح کردهاند و گویا القاى شیطان در آرزوهاى پیامبران را به معناى دخالت شیطان در کار وحى گرفتهاند و در حقیقت میخواهند عصمت پیامبران را در تلقى و ابلاغ وحى نفى نمایند.[۲۲] یا منظور آنان این است که شیطان در قلوب پیامبران وسوسه کرده و عزم ایشان را سست مینماید تا دست از هدایت قومشان برداشته و آنان را قومى غیر قابل هدایت بدانند،[۲۳] در حالی که مسلّماً منظور آیه چنین معنایى نیست. چنانکه خداوند صریحاً القائات را از ساحت مقدس انبیا و حتى بندگان شایسته، نفى مینماید.[۲۴]
بنابراین، تفسیر صحیح آیات فوق به شرح زیر است: در هر برههاى که پیامبران براى هدایت بشر ارسال میشدند تا آیات الهى را براى مردم بیان کنند، همیشه شیطانهایى از جن و انس قصد داشتند مزاحم دعوت آنان شوند و مطالبى را براى انحراف مردم القا کنند تا اثرات هدایتبخش تبلیغ پیامبران را خنثا نمایند. آنها میخواستند مردم را گمراه کنند و به مخالفت با انبیا برانگیزانند؛[۲۵] چنانکه خداوند میفرماید: «به ایشان وعده میدهد و آرزوها را نشانشان میدهد و شیطان جز گمراهى وعدهاى به ایشان نخواهد داد».[۲۶]
در این آیات خداوند میفرماید: ما هم در مقابل این فعالیتهاى شیطانى دست بسته نیستیم و به یارى پیامبران و مؤمنان میشتابیم و آنان را غلبه میدهیم.
- آیات مربوط به حضرت آدم(ع) که در چندین مورد ذکر شده است. از جمله: آیات ۳۵ و ۳۷ سوره بقره و آیات ۱۹ و ۲۴ سوره اعراف و آیات ۱۱۵ الى ۱۲۳ سوره طه؛ که ظاهر آنها بر فریب خوردن آدم از شیطان و عصیان و گمراهى او دلالت میکند و در نتیجه بیانگر عدم عصمت او است!
پاسخ به این شبهه از چند طریق امکانپذیر است: اوّلاً، نهى در آیات، نهى ارشادى است و نه مولوى و تحریمى، و زبان این نهى، زبان ناصح مشفق است که از عاقبت عمل خبر میدهد، و عدم انجام امر ارشادى و یا ارتکاب نهى ارشادى، خللى به عصمت وارد نمیسازد. ثانیاً، با فرض اینکه امر و نهى در آیات، مولوى باشد، غیر الزامى و تنزیهى هستند که از آن به ترک اولى تعبیر میشود و ارتکاب آن، گناه مطلق مصطلح شمرده نشده، بلکه گناه نسبى محسوب میگردد؛ یعنى شایسته نبود چنین عملى از چنان شخصى صادر شود و به قول مشهور «حسنات الابرار سیئات المقربین».[۲۷] ثالثاً، آنچه که مخالف مقام عصمت است، عصیان یک انسان مکلّف میباشد، در حالیکه حضرت آدم(ع) در زمان و مکانى بوده که عالم تبلیغ و تشریع و تکلیف نبوده است، بلکه بعد از هبوط و سکونت بر روى زمین و تشریع شرایع و انزال کتب، تکلیف الهى شروع شده است. پس مخالفتهاى قبل از شریعت نمیتواند ناقض مقام عصمت باشد.[۲۸] از سوى دیگر شاید بتوان گفت: مراد از آدم، در آیات، مقام آدمیت و بشریت باشد؛ نه شخص آدم ابوالبشر که از انبیا و اصفیاى الهى گردید.
علاوه بر اینکه؛ اگر مراد، آدم ابوالبشر باشد، ظاهر آیات این است که پیامبرى را بعد از «توبه» به او دادند؛ نه قبل از آن. پس اگر کسى بر این عقیده باشد که پیامبران در زمان رسالتشان مصون از گناه و اشتباه هستند، ضررى به عصمت وارد نمیشود. مگر اینکه نظر او این باشد که معصومان از بدو تولد میبایست داراى عصمت باشند.[۲۹]
- آیات مربوط به سایر انبیا: این آیات موهم این معنا هستند که بعضى از پیامبران دچار خطا یا گناهى شده و یا اعتراف به اشتباه خود کردهاند که مخلّ به مقام عصمت است. این آیات در مورد حضرت نوح، ابراهیم، یوسف، موسى، داود، سلیمان، ایوب و یونس(ع) است. اما بررسى آنها فرصت فراوانى میطلبد. از اینرو؛ علاقهمندان میتوانند به کتابهاى تفسیر مراجعه نمایند.
- آیاتى که مربوط به عصمت شخص حضرت خاتم الانبیا، نبّى مکرم اسلام(ص) میباشد و دستاویز مخالفان قرار گرفته است. از جمله، آیات سوره فتح است که میفرماید: «انا فتحنالک فتحاً مبیناً. لیغفرلک اللَّه ماتقدم من ذنبک وماتأخر و یتّم نعمته علیک و یهدیک صراطاً مستقیماً».[۳۰]
ظاهر آیات بر این دلالت دارد که پیامبر(ص) گناهانى داشته و خواهد داشت و خداوند به وسیله صلح حدیبیه و فتحى که براى او حاصل شد، آنها را میآمرزد.
جواب این است که: اوّلاً، «ذنب» و «غفران» در آیه مذکور در معناى لغوى خود به کار رفتهاند. «ذنب» در لغت به معناى آثار شوم و تبعات عمل و «غفران» به معناى ستر و پوشاندن است. در نتیجه، معناى آیه این خواهد بود: ما به تو فتحى عنایت کردیم تا به وسیله آن عواقب کار رسالت تو پوشش داده شود.
توضیح آنکه: مشرکان مکه، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن، ذهنیات نادرستى درباره اسلام و شخص پیامبر(ص) داشتند که پیروزیهاى بعد به همه آنها خط بطلان کشید و تبعات دعوت پیامبر هم که در آغاز، زندگى مشرکان را از هم پاشیده بود، به وسیله پیروزى وى، کم کم به دست فراموشى سپرده شد.[۳۱]
با این وصف «ذنب» و «غفران» در این آیه، در معناى اصطلاحى خود به کار نرفتهاند. بنابراین، هیچ منافاتى با مقام عصمت نخواهند داشت. ثانیاً، به فرض که «ذنب و غفران» در معناى اصطلاحى خود به کار رفته باشند، مقصود، عملى است که از نظر مشرکان گناه بوده و خلاف قانون آنان باشد، نه مخالفت با قانون الهى؛ تا اینکه تنافى با مقام عصمت داشته باشد.[۳۲]
نظیر آیه فوق، آیه ۴۳ سوره توبه است که میفرماید: «عفا الله عنک لمِ أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین».[۳۳] که عدهاى عفو و بخشش خداوند را دلیل بر وجود گناه براى پیامبر(ص) گرفته و پیامبر(ص) را غیر معصوم پنداشتهاند.
پاسخ این است که: جمله «عفا الله عنک» یک جمله خبریه است که اراده انشا از آن شده است و در حقیقت، دعا و تقدیر و تکریم نسبت به ساحت پیامبر(ص) میباشد؛ مانند «ایدک الله» و «رحمک الله» و امثال آن. در نتیجه هیچ منافاتى با مقام عصمت ندارد. و به تعبیر استاد علامه طباطبائى (قدس سره) معنایى که مخالفان از آیه ارایه دادهاند در حقیقت، بازى با کلام خداوند است و نشان از این دارد که معانى آیات را درست نمیفهمند.[۳۴] یا به تعبیر دیگر؛ با «الفباى» قرآن آشنا نیستند.[۳۵]
در مورد آیات دیگر که در ظاهر منافى با مقام عصمت پیامبر اسلام(ص) است، بحث جداگانهاى مطرح ننموده و مطالب ارایه شده کافى به نظر میرسد.
اما اینکه چرا در قرآن اینگونه آیات هست و چرا خداوند با پیامبرانش اینگونه سخن میگوید (احیاناً با لحن تند) به این دلیل است که:
پیامبران با همه علوّ مقام و شأن و عصمتى که دارند؛ مانند دیگران انسانهایى هستند که داراى شهوت و غضب و غرایز و امیال نفسانى بوده و نیازمند راهنمایى و ارشاد الهى میباشند و اگر لحظهاى به خود واگذار شوند، هلاک خواهند شد و براى چنین اشخاص مهمى که رهبرى جامعه را به عهده دارند، یک لحظه غفلت یا ضعف و سستى در کار رسالت، گناهى بزرگ محسوب میشود. لذا چنین تعبیرات شدیدى در مورد آنان بیان شده، کما اینکه هیچگاه مستغنى از دعا و آمرزش و عفو الهى نیستند.[۳۶]
نتیجه: اوّلاً، با وجود دلایل عقلى و نقلى، باید از ظواهر آیاتى که با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند، دست کشید. ثانیاً، بسیارى از آیات فوق اگر درست معنا شوند، منافاتى با مقام عصمت انبیا ندارند. ثالثاً، آیات زیادى در قرآن هست که دلالت بر وجود و لزوم عصمت در انبیا دارد که نمونههایى از آنها ذکر گردید.
منابع
[۱]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۱۳۴٫
[۲]. فاضل مقداد، ارشاد الطالبین إلى نهج المسترشدین، ص ۳۱۰٫
[۳]. جابر جعفى از امام صادق(ع) روایت میکند که در تفسیر آیه «و السابقون السابقون اولئک المقربون»؛ (واقعه، ۱۰ – ۱۱) فرمود: «فالسابقون هم رسل الله و خاصة الله من خلقه، جعل فیهم خمسة ارواح، ایدهم بروح القدس، فبه عرفوا الاشیاء وایدهم بروح الایمان، فبه خافوا الله عزوجلّ و ایدهم بروح القوة، فبه قدروا على طاعة الله، و ایدهم بروح الشهوة، فبه اشتهوا طاعة الله وکرهوا معصیته، و جعل فیهم روح المدرج الذى به یذهب الناس و یجیئون»؛ کافى، ج ۱، ص ۲۶۱، باب فیه ذکر الارواح التى فى الائمة؛ و نیز، ر. ک: کافى، ج ۱، ص ۲۷۳، باب الروح التى یسددبها الائمة، ح ۱ و ۲، قم، مکتبة الصدوق، ۱۳۸۱ش.
[۴]. محقق طوسى، نصیرالدین، تجرید الاعتقاد، ص ۱۵۵، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، ۱۳۷۵ش.
[۵]. هادوى تهرانى، مهدى، مبانى کلامى اجتهاد، ص ۸۱، قم، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
[۶]. سوره ص، ۴۵ – ۴۸٫
[۷]. سوره ص، ۸۳٫
[۸]. حجر، ۴۰٫
[۹]. انعام، ۸۴ – ۹۰٫
[۱۰]. زمر، ۳۷٫
[۱۱]. آل عمران، ۳۱ – ۳۲٫
[۱۲]. نساء، ۸۰٫
[۱۳]. جن، ۲۶ – ۲۸؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۵، ص ۱۴۱، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۱ش.
[۱۴]. «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد».
[۱۵]. اراده تشریعى نسبت به پاکى و طهارت، فقط مربوط به اهل بیت نیست، بلکه همه بندگان را شامل میشود. پس اراده تشریعى با کلمه «انما» که دلالت بر حصر دارد، سازگار نمیباشد.
[۱۶]. ر. ک: «اهل بیت(ع) در آیه تطهیر»، سؤال ۱۳۲٫
[۱۷]. زمر، ۶۵ – ۶۶٫
[۱۸]. «با تو هستم. همسایه تو بشنو!»؛ این ضرب المثل در جایى به کار میرود که خطاب اصلى متوجه کس دیگرى است، ولى در ظاهر شخص دیگرى را طرف خطاب قرار دادهاند.
[۱۹]. تفسیر نور الثقلین، ج ۴، ص ۴۹۷، به نقل از: تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص ۵۲۸٫
[۲۰]. بقره، ۱۲۰٫
[۲۱]. حج، ۵۲ – ۵۴٫
[۲۲]. در بعضى از کتب اهل سنت روایت عجیبى از ابن عباس نقل شده مبنى بر اینکه این آیات پس از جریانى که به «افسانه غرانیق» معروف شد، نازل شده است که طى آن، شیطان در کار ابلاغ وحى دخالت نمود و آیاتى شیطانى را بر زبان پیامبر(ص) جارى ساخت؛ ر. ک: تفسیر نمونه، ج ۱۴، ص ۱۴۰٫
[۲۳]. همان.
[۲۴]. «همانا براى تو بر بندگان سلطنتى نیست»؛ اسراء، ۶۵٫ «به عزتت قسم که همه بندگانت را گمراه میکنم، مگر بندگانت که مخلصان از ایشانند»؛ حجر، ۴۲٫ ر. ک: تفسیر نمونه، ج ۱۴، ص ۱۳۶؛ سبحانى، جعفر، مفاهیم القرآن، ج ۴، ص ۴۴۲، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
[۲۵]. تفسیر نمونه، ج ۱۴، ص ۱۳۶؛ مفاهیم القرآن، ج ۴، ص ۴۴۲٫
[۲۶]. نساء، ۱۲٫
[۲۷]. یعنى: خوبیهاى نیکان، بدیهاى مقرّبان محسوب میشود. و این مطلب در جایى به کار میرود که از شخصى انتظارى فوق العاده دارند.
[۲۸]. ر. ک: مفاهیم القرآن، ج ۵، ص ۲۱؛ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۸۸؛ طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان، ج ۱، ص ۱۳۶، بیروت، مؤسسه اعلمى.
[۲۹]. «و عصى آدم ربه فغوى. ثم اجتباه ربه فتاب علیه و هدى» (طه، ۱۲۰)؛ ظاهر کلمه «ثم» که دلالت بر بُعدیت دارد میرساند که «عصى» قبل از «اجتباه» بوده است.
[۳۰]. «ما براى تو پیروزى آشکار فراهم ساختیم تا خداوند گناهان گذشته و آیندهاى را که به تو نسبت میدادند، ببخشد و نعمتش را بر تو تمام کند و تو را به راه راست هدایت کند»؛ فتح، ۱ و ۲٫
[۳۱]. تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۲۱؛ مفاهیم القرآن، ج ۵، ص ۱۲۴؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۲۰۴٫
[۳۲]. مفاهیم القرآن، ج ۵، ص ۱۲۵٫
[۳۳]. «خداوند تو را ببخشد، چرا پیش از آنکه راستگویان و دروغگویان را بشناسى به آنها اجازه دادى».
[۳۴]. طباطبائى، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۹، ص ۲۸۶٫
[۳۵]. مفاهیم القرآن، ج ۵، ص ۲۷٫
[۳۶]. همان.
اسلام کوئیست
ثبت دیدگاه