بسم الله الرحمن الرحیم
نشست یازدهم
موضوع: نقد رویکرد تارخی نگری در بررسی آموزه های امامت
ارائه دهنده: آیت الله سید محمد حسینی قزوینی
دبیر: حجت الاسلام محمد فراهانی
حجت الاسلام فراهانی
با عرض سلام و خیر مقدم خدمت فضلا و بزرگوارانی که تشریف آوردند و همچنین خیر مقدم خدمت استاد بزرگوار علامه گرانقدر حضرت آیت الله حسینی قزوینی که منت گذاشتند و در این جلسه حضور دارند.
نشست یازدهم ماه امامت در مورد نقد رویکر تاریخی نگری در بررسی آموزههای امامت است. آن طور که الان در خیلی از مراکز علمی و مکانهایی که تاریخ به صورت آکادمیک تدریس و بحث میشود، یکسری مطالبی ارائه میشود. این که علم تاریخ بما هو تاریخ ارزش دارد. یعنی یک علم مستقل است و خودش میتواند راه خودش را پیدا بکند و هیچ احتیاجی نیست که از علوم دیگر در علم تاریخ استفاده کنیم. یعنی هیچ ارتباطی بین تاریخ و علوم دیگر قرار نیست برقرار بشود و خود تاریخ برای خودش قداست دارد. لذا این مباحث که برخی علم کلام را در تاریخ دخیل میدانند و اجازه نمیدهند خیلی از گزارههای تاریخی را قبول کنیم و بپذیریم چون با فرضیههای ما و باور های ما در کلام مخالف است برنمیتابند.
به عنوان اولین سوال از حضرت آیت الله حسینی قزوینی که این جا تشریف دارند این را میپرسیم که نقش کلام و دیگر علوم اسلامی در تاریخ را چگونه ارزیابی میکنید؟
آیت الله حسینی قزوینی
خدا را بر تمام نعمت هایش به ویژه نعمت ولایت سپاس میگوییم و سپاس دیگر این که توفیق داد در این مرکز مقدس که به نام امامت مزین شده در جمع شما عزیزان و گرامیان حضور داشته باشیم. سوالی که عزیزمان دکتر فراهانی کردند سوال بسیار اساسی است.
اولا ما خودمان ۲۰ – ۲۵ سال است در رسانه های بین المللی و فضای مجازی عمدتا با وهابیت درگیر هستیم. و عمده تالیفات ما هم در محور پاسخ به شبهات وهابیت است. و ما بعد از نوشتن این کتاب تاریخ اسلامی که توسط مرکز پژوهشهای حوزه و دانشگاه نوشته شد، خود آقایان از من خواستند که اگر بشود این کتاب را مطالعه ای بکنید تا اگر اشکالاتی هست دوستانه اشکالات را برطرف کنیم. بعد که ورود پیدا کردیم و دیدیم که در دریا چه طوفان است. و قبل از انتشار چاپ دوم هم من چند بار خواستم که بنشینیم اشکالاتی که هست با هم صحبت کنیم تا حل بشود و بعد از آن تجدید چاپ کنید. ولی این آقایان عرائض ما را توجه نکردند و گفتند حوزه علمیه خواهران عجله دارند که این را کتاب درسی کنند و باید چاپ شود.
در چاپ اول که مایه تاسف برای حوزه هم هست این که یک مرکزی که حدود ۳۵ سال کار میکند و کتاب درسی مینویسد، شورای عالی و معاونت آموزش و آیت الله اعرافی و… همه به اتفاق گفتند که یک صفحه این کتاب قابل تدریس نیست. این خودش جای سوال است که چه اتفاقاتی افتاده و چه مسائلی پشت پرده هست که تعدادی از فرهیختگان حوزه، فرزندان حوزه و کسانی که سابقه جبهه و انقلاب و … دارند کتابی مینویسند که بزرگان حوزه اتفاق نظر میکنند که این کتاب قابل تدریس نیست. این باید سر جای خودش مطرح بشود که چه دست هایی در کار است که دارند نخبگان ما را به سمت و سویی میکشند که با مبانی اعتقادی شیعه در تضاد هستند.
ما هم که وارد شدیم این بود که فلانی کلامی است و کلام با تاریخ همخوانی ندارد. تخصص در تاریخ ندارند. ما در جلسهای که همان جا داشتیم خدمتشان عرض کردم که ما نزدیک ۴۰ جلد کتاب موسوعه ائمه را نوشتیم ۸ جلد موسوعه امام کاظم علیه السلام و ۸ جلد موسوعه امام رضا علیه السلام و موسوعه امام هادی علیه السلام و عسکری علیه السلام و…. را نوشتیم. و در این موسوعهها کل ما یرتبط بالامام را نقل کردیم. تاریخی باشد یا کلامی یا فقهی یا اخلاقی را ذکر کردیم.
اگر بنا باشد کسی ۴۰ جلد کتاب در فضای تاریخی نوشته باشد و در تاریخ وارد نباشد باید چند علامت تعجب و سوال گذاشت.
سوالی که عزیزمان کردند این بود که نقش نه تنها کلام بلکه دیگر علوم در تاریخ چیست؟
اجازه بدید هر حرفی که میزنم مستند و مستدل باشد و تصاویر را هم نشان میدهیم. که بعدا نگویند کلمات ما تقطیع شده و هدفمان این نبوده است.
گرچه آقایان در جلسه ای هم که سال گذشته داشتیم که سه ساعت بود هر اشکالی گرفتیم گفتند خطای تایپیست بوده و یا خطای ویراستار بوده است. من نمیدانم تایپیست و ویراستار آنقدر قوی بودند که این همه شبهات وارد کردند پس شما چه کار میکردید.
در چاپ اول این کتاب ملاحظه که بفرمایید نوشته مرکز مدیریت حوزههای علمیه، دفتر تدوین متون حوزه های علمیه، پژوهشکده حوزه و دانشگاه. تاریخ اسلام بخش دوم جلد اول.
مجموع این کتاب سه جلد است. بخش اول یعنی جلد ۱ مربوط به پیامبر صلی الله علیه و آله است و بخش دوم که دو جلد دیگر باشد مربوط به ائمه است. و جلد اول آن برای امیرالمومنین تا امام کاظم است و جلد دوم آن از امام کاظم تا حضرت ولی عصر است.
در این جا که این بزرگواران همه شناخته شده هستند و ما به هیچ و جه نستجیر بالله برچسب انحراف نمیزنیم. ولی در ص ۲ این کتاب آمده: «بنابر باور های شیعی رسول خدا پس از خود حضرت علی علیه السلام را به عنوان وصی خود انتخاب کرد.»
سوال ما این است که این بحث تاریخی است یا کلامی؟ یعنی در ابتدای کتاب این بحث گفته شده. شما گفتید تاریخ و کلام ربطی ندارد ولی این گونه مطرح شده.
مطلب بعدی در کتاب: »دیگر فرقههای اسلامی تعیین جانشین را از وظائف امت دانستهاند. »
آیا این تاریخ است یا کلام است؟
در چاپ دوم این کتاب دیگر لوگوی مرکز مدیریت زده نشده است. ما نه قصد تخریب داریم و نه دعوا داریم. به تعبیر حضرت امام رضوان الله تعالی علیه نقد یک دیگر از بهترین هدایای الهی است.
در ویراست دوم آمدهاند ابرو درست کنند، چشم را هم داغون کردهاند.
من عبارت را میخوانم شما قضاوت کنید «رسول خدا صلی الله علیه و آله در آخرین لحظات زندگی حضرت علی علیه السلام را به عنوان وصی خود انتخاب کرد.»
این مطلب در اولین صفحه کتاب است. اولا ما که نفهمیدیم مراد از آخرین لحظات زندگی چیست؟ اگر منظور حدیث قرطاس است که آن جا بحث خلافت و انتخاب نبوده…
وقتی تعبیر میشود به آخرین لحظات زندگی یعنی غدیر هیچ، حدیث دار هیچ، حدیث منزلت و… هیچ. این را یک طلبه سطح دو بخواند و به منبر برود و بگوید مردم در کتاب درسی ما هست که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آخرین لحظات زندگی حضرت علی علیه السلام را به عنوان وصی خود انتخاب کرد… این صحیح است؟
مطلب بعدی این است که ببینید آدرس کجا داده شده. وقتی مطلبی نقل میکنیم به ویژه کتاب درسی، مستند میکنیم به مصادر. در این کتاب هم به همین شکل است ولی ببینیم چه آدرسی وجود دارد.
نوشته شده ۱٫ خوارزمی، المناقب ص ۸۵ و تاریخ مدینه دمشق ج۴۲ص۳۹۲٫
حالا ببینیم در این مصادر این طلب هست که پیامبر صلی الله علیه و آله آخرین لحظات زندگی خلیفه انتخاب کرد یا نه؟
در کتاب مناقب از موفق بن احمد بن محمد مکی متوفای ۵۶۸٫
همان ص ۸۵ که آقایان آدرس دادند را می آوریم. شاید من سوادم نمیرسد. در این کتاب آمده:
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله لکل نبی وصی و وارث و ان علیا علیه السلام وصیی و وارثی». کجای این گفته شده پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین لحظات معرفی کرد؟.
وقتی یک حرفی زده میشود کاری به دنیا هم که نداشته باشیم همین آقای خوارزمی و ابن عساکر جلوی ما را میگیرند. شما مطلبی از کتاب ما نقل کردید ولی نسبت صحیح نبوده.
روایات متعدد داریم که اگر یک حیوان شاخ دارد به یک حیوان بی شاخ اذیت کند خدای متعال هر دو را محبوس میکند و به حیوان بی شاخ میگویند انتقامت را بگیر.
در مثل مناقشه نیست. المثل یقرب من وجه و یبعد من الف.
ببینیم ابن عساکر در همان صفحهای که آدرس دادهاند چه دارد.
از ابن بریده از بریده «ان لکل نبی وصیا و وارثا. ان علیا علیه السلام وصیی و وارثی.» من هرچه خوانم که ببینیم جملهای با مضمون آخرین لحظات وجود دارد یا نه پیدا نکردم.
باید یک حرفی بزنیم که اگر طلبهای فردا روزی در مناطق اهل سنت رفت و مطلب را نقل کرد و علما و طلاب اهل سنت در آن جا بودند مچ طلبه ما را نگیرند. یا عالم سنی نگوید چرا به ما افتر زدید. هم در چاپ اول و هم در چاپ دوم این مطلب دیده میشود که: «اما دیگر فرقه های اسلامی تعیین جانشین را از وظایف امت دانستهاند.»
آدرس این مطلب را هم گفته اند غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد. ببینیم ایشان این مطلب را دارد؟
یک موقعی مقام معظم رهبری فرمودند زمان بزن در را گذشت. اینکه بیاییم یک مصدری را بیان کنیم و بعد هم رد بشویم گذشته است. امروز حوزههای علمیه وقتی حرفی بنده بزنم حرف من را بررسی میکنند و اگر آدرس اشتباه داده باشم و مطلب اشتباهی نقل کرده باشم مچ بنده را میگیرند. نرم افزارها در اختیار همه هست. شاید یک زمانی بود در مورد برخی مقالاتی که در رد مقالات آقای واعظ زاده خراسانی بود هر چه کردیم الاقتصاد فی الاعتقاد را نتوانستیم پیدا کنیم. همه کتابخانهها را گشتیم تا آخر در کتابخانه آقای مرعشی یک نسخه گرفتیم و مطالعه کردیم و …
ولی الان تمام این کتاب ها فایلش در اینترنت موجود است.
غزالی میگوید: انتخاب خلیفه از سه راه صورت میگیرد. اما التنصیص من جهة النبی، اما التنصی من جهة امام العصر و اما التفویض من رجل ذی شوکه یقتضی انقیاده و تفویضه.
یا در احکام السلطانیه ابویعلی میبینید فلا تنعقد الامامه الا بجمهور اهل الحل و العقد و من غلب علیهم بالسیف حتی صارت خلیفه و سمی امیرالمومنین … و الثانی بعهد الامام من قبل.
آقای قرطبی که از استوانههای تفسیری و کلامی اهل سنت است و متوفای ۶۷۱ است.
ایشان هم میگوید انعقاد خلیفه از دیدگاه اهل سنت یا با امام قبلی مثل ابوبکر نسبت به عمر
یا اهل حل و عقد و یا با غلبه.
و همچنین تفتازانی که از استوانههای کلامی اهل سنت است میگوید بیعه اهل الحل و العقد … استخلاف الامام .. القهر و الاستیلا. عمده اهل سنت این سه ملاک، فراگیر برای انتخاب امام است.
انتخاب امام یا توسط اهل حل و عقد است و یا امام سابق است و یا به زور شمشیر است.
هیچ کجا نیست که تعیین جانشین از وظایف امت است. خب این از کجا آمده است.
این آقایان شعارشان بر این است که نباید کلام را در تاریخ داخل بکنیم.
کسانی که تخصص کلامی دارند در تاریخ حق دخالت ندارند. من یک مثال دیگر خدمت عزیزان بزنم که در آن جا هم بحث کلامی مخلوط در تاریخ شده و هم فقهی و هم رجالی و هم تفسیری. یعنی شما آن جا بخواهید تاریخ را مطرح کنید بدون دست نیاز به سوی رجال و تفسیر و کلام و فقه راه دیگری ندارید.
نمونه اش قضیه ی حجه الوداع نبی مکرم صلی الله علیه و آله است. یکی از حساس ترین تاریخ زندگی رسول اکرم صلی الله علیه و آله حجه الوداع است. وحوادث بیشماری در این حجه الوداع واقع شده.
در صحیح مسلم حدیث ۱۲۱۶ امده[۱] که پیامبر صلی الله علیه و آله ۴ روز از ذی الحجه گذشته بود که وارد مکه شدند. فامرنا ان نحل. قبل از آن حکم این بود که اگر کسی حتی ۳ ماه قبل بیاید باید در حال احرام بماند تا زمان اعمال حج فرارسد و بعدش از احرام خارج شود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در این سفر ابتدا این بدعت را برداشت.
شما ببینید برخورد صحابه با رسول الله صلی الله علیه و آله چیست. بارها گفتم اگر شاگرد آهنگر همچنین تعبیری نسبت به آهنگر بکند، او با پتکش میزند کله اش را داغون میکند.
از مجموع ۲۸ محرم این ها به مسئله نزدیکی تمرکز کردهاند. جابر میگوید پیامبر صلی الله علیه و آله امر کرد که با زنها همبستر بشویم و برویم به عرفه در حالی که تقطر مذاکیرنا المنی.
جابر میگوید انظر الی قوله بیده … یعنی با دست نشان میدادند.
خب این اولین برخوردی است که در حجه الوداع از صحابی میبینیم. این تاریخی است و یا کلامی است و یا فقهی؟
کجا باید جا بدهیم. شما میخواهید تاریخ حجه الوداع را بنویسید خب این را هم پس باید بگویید.
جالب این است که در صحیح مسلم رسول اکرم صلی الله علیه و آله به منزلی که عایشه هست میآید در حالی که غضبناک است.[۲] عایشه میگوید قلت من اغضبک یا رسول الله صلی الله علیه و آله ادخله الله النار. خب این برای تاریخ است یا کلام یا فقه؟
این ها اگر بخواهند تاریخ حجه الوداع را نقل کنند از حساس ترین قضیه هایی که وجود دارد همین قضیه است.
شاید بیش از ۲۰۰ روایت در این زمینه وجود دارد. و هیچ توجیهی هم تا به حال نتوانستهاند انجام دهند. وقتی خود عایشه میگوید خدا وارد جهنمش کند مسئله تمام است.
از طرفی ببینید مسائلی دارند که صحابه کلهم عدول فاضل من اهل الجنه به تعابیر متعدد.
آیا این برخورد رسول اکرم صلی الله علیه و آله بساط عدالت صحابهای که کل عقائد اهل سنت با محوریت عدالت صحابه استوار شده را برنمیچیند.
یعنی اگر عدالت صحابه را از آقایان بگیرید چیزی ندارند. یعنی یک دکانی در برابر اهل بیت علیهم السلام درست کردند به نام عدالت صحابه. و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم. یعنی قبل از این که گناه کنید من شما را بخشیدم. اگر ما برای ائمه عصمت قائلیم این ها برای ائمه فوق عصمت قائلند. ما میگوییم ائمه به عنایت الهی و توفیق خدا گناه نمیکنند ولی اینها میگویند خدا میداند گناه میکنند ولی قبل از این که گناه کنند آن را میبخشد. من نمیدانم آیا صحابه افضلند یا پیامبران. در قرآن نسبت به پیامبران میگوید ولنسئلن الذی ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین. خدا اسامی انبیا و.. را میآورد و بعد میگوید ولو اشرکوا لهبط عنهم ما کانوا یعملون. نسبت به انبیای بزرگ منطق قرآن این است. و حتی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله میگوید قل انی اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم. به پیامبر صلی الله علیه و آله نمیگوید اعمل ما شئت فقد غفرت لک. خب این اولین مسئله ای است که در تاریخ زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله مواجهیم. این را در کجا بیاوریم.
بحث بعدی این است که پیامبر صلی الله علیه و آله در عرفه خطبه ای میخواند. در آن خطبه که در سنن ترمذی هم هست و البانی بعد از نقل روایت میگوید صحیح. آن روایت این است که انی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا کتاب الله و عترتی اهلبیتی.
خیلی از کتب اهل سنت نقل کردهاند و شاید حدود ۲۰ مصدر این مطالب را با عبارت عترتی نقل کرده اند. حالا ببینیم که بزرگواران چه میگویند.
در تاریخ اسلام چاپ اول ص ۲۳۷ میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله در عرفات خطبه ای خواند… چیزی درمیان شما گذاشتم. اگر بر آن تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد و آن کتاب خداوند تبارک و تعالی است.
چه میخواستیم چه شد؟
حدیث ثقلین الفبای فکری شیعه است. که حضرت امام در وصیت سیاسی الهی خود نزدیک ۳ صفحه در مورد حدیث ثقلین حرف زده. اصلا روایات را کنار بگذاریم این وصیت نامه ملاک باشد.
مشکل بعدی آدرس است. ابن هشام سیره نبویه ج ۲ ص۶۰۳:
ما هر چه در سیره ابن هشام نگاه کردیم همچنین عبارتی را نتوانستیم پیدا کنیم. فقط در کتاب جاحز به نام البیان و التبیین میگوید ان اخذتم به لن تضلوا بعده، کتاب الله. جاحز کی هست. این جا در تاریخ نیاز به رجال داریم که مولف این مصدر در میزان رجال مشخص شود.
شیخ مفید میگوید جاحز ..ذکره لعصبیته للعثمانیه و المروانیه. یا ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان میگوید ثعلب گفته جاحز کان کذابا علی الله و علی رسوله و علی الناس. آیا ما یک مصدری بگوییم که ابن حجر که خودش در مسائل مذهبی تعصب دارد این گونه در مورد او بیان کرده؟
به تعبیر حضرت زینب أ من الانصاف یابن الطلقا… و عرض کردیم که در خود سیره ابن هشام هم کتاب الله و عترتی دارد.
حتی تفسیر ابن کثیر هم که شاگر ابن تیمیه است عترتی اهل بیتی گفته.
و فتاوای دار الافتای مصری هم عترتی اهل بیتی دارد. یعنی ما غیر از جاحز هیچ کس را پیدا نکردیم.
آن وقت این بزرگواران گشتهاند در میان پیامبران جرجیس را پیدا کرده اند.
ما بارها گفتیم شما یک جلسه ای بگذارید و دو سه نفر از اساتید هم باشند. ما نقل میکنیم شما جواب بدهید. این که ویراستار و چاپ و تایپیست این طور کرده منطق نیست. ما هم ۸۰ کتاب سیاه کردیم. وقتی تایپ و ویراستاری میشود خودمان میبینیم و دو سه نفر هم میبینند و آخری لحظه تا شخصا نبینیم به چاپخانه نمیفرستیم. ویراستار و تایپیست که مولف نیست. من مولف هستم و تالی فاسد این کتاب پای من را میگیرد. صوت و تصویر جلسه ای که سال گذشته داشتیم را ببینید عمده جواب این است که ویراستار و تایپ و … این کار را کرده.
با این که من اول جلسه گفتم که میخواهیم بحث علمی داشته باشیم و از این نکات بپرهیزید.
یا مثلا در همین حجه الوداع بحث توصیه به خلفای اثنا عشر که از بحث های بسیار مهم و اساسی ما هست. خب این را اگر بخواهیم مطرح کنیم، هر چند آقایان مطرح نکردند و ظاهر جزو نسیا منسیا بوده.
جالب این است که خب این هم در عرفات بوده. خود احمد بن حنبل در مسند تعبیرش این است که خطبنا رسول الله صلی الله علیه و آله بعرفه.. که مسلم و…. کلمه عرفه را نیاوردند، ولی احمد نقل کرده، که عزیزا منیئا لایضر من فارق…
آیا این ها بهتر نیست در کتاب درسی ما بیاید و طلبه ما آگاه باشد؟ همین که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود خلفائی اثنا عشر[۳] قال کلمه اسمیها الناس. مردم به قدری صدا کردند که گوش من کر شد. مگر پیامبر صلی الله علیه و آله چه گفت؟. یا فکبر الناس فضجوا. مردم یقومون و یقعدون…[۴]
همه گفتنند که ان رسول الله صلی الله علیه و آله اراد ان یعین اسامی الائمه من بعد یا الخلفاء من بعده…
آیا این در کتاب درسی که تازه میخواهد بخواند نباید ذکر شود.
یا مثلا نقش تفسیر در تاریخ.
در همین سفر سه آیه نازل شده و مفسرین همه آورده اند که آیه ابلاغ و … نازل شده. حتی تفسیر روح المعانی از ابن مردویه نقل میکند کنا نقرأ علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ان علیا ولی المومنین و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.
ما حدود ۳۰ روایت از مصادر اهل سنت یافتیم و حدود ۸۰ روایت هم از مصادر شیعه یافتیم که نزول آیه ابلاغ در منطقه غدیر خم آمده.
واقعا وقتی دیدم شک کردم که شاید من اشتباه میکنم. ولی هرچه دقت کردیم دیدیم که نه همین است.
در این کتاب نسبت به نزول ایه ۶۷ سوره مائده گفته «سال دهم هجری بعد از ظهر روز نهم به هنگام وقوف در عرفه آیه بلغ ما انزل الیک نازل شد.»
در این ۱۴ قرن نه یک شیعه و نه یک سنی و نه مستشرق و نه یهودی و مسیحی، هیچ کس نگفته آیه ابلاغ در عرفه نازل شده. آیه اکمال را گفته اند ولی آیه ابلاغ را نه. حتی در چاپ بعدی هم آقایان همین را تکرار کرده اند. مصدر و سند هم در کتاب نیامده. در این جا مگر غیر از این است که باید به سراغ مفسرین برویم. یعنی نقش تفسیر در تاریخ است. یک مثالی هم در رابطه رجال در تاریخ بزنیم.
آقایان در چاپ اول قسمت سیره ائمه چه کردند. «مهم ترین شبهه ای که در رابطه امام جواد پیش آمد مربوط به سن امام بوده که … یونس بن عبد الرحمن، صفوان بن یحیی، محمد بن حکیم، ریان و.. بودند. یونس مسئله جانشینی امام رضا را مطرح کرد و از حاضران پرسید تا بزرگ شدن فرزند وی[این کلمه وی برای امام هم خیلی بی ادبانه است] به چه کسی باید مراجعه کرد. ریا بن سلت متعرض او شد و گفت اگر امر از ناحیه خداوند است حتی اگر نوزاد یک روزه هم باشد به منزله دانشمندی عالم است و اگر امر از خدا نباشد عمر ۱۰۰۰ ساله به منزله فردی از مردم است.» خب این را آوردند و از اثبات الوصیه مسعودی آدرس داده اند.
البته میگوید وقتی یونس گفت ولی من یقصد بالمسائل اذا ان یکبر هذا الصبی، فوضع یده فی حلقه و یقول له یابن الفاعله انت تظهر الایمان لنا و تبطن الشک و الشرک؟
آیا یک همچنین عبارتی زیبنده است؟ من میخواهم این کتاب را تدریس کنم. توضیح این عبارت خوب نیست. البته اصل روایت از عیون المعجزات است و این کتاب برای حسین بن عبد الوهاب است که مفصل این را نقل کرده…
آقای خوئی این روایت را آورده، خب باید یک نگاه بشود. مگر ما چند راوی مانند یونس بن عبد الرحمن داریم. چند نفر هستند که فقیه و عالم فاضل و متکلم و نور چشم امام باشند. این را باید این طور تخریب کنیم؟
آقای خوئی در ج ۲۱ رجال ص ۲۲۵ این روایت را میآورد و میفرماید: اقول هذه الروایه اولا مرسله غیر قابله للاعتماد علیها علی انها معلومه الکذب. و ذلک ان یونس کان من المشاهیر. فلو انه تکلم بمثل هذا الکلام فی جماعه من وجوه الشیعه و ثقاتهم لشاع الخبر و ضاع.
من گذرا مطالبی بیان میکنم. اگر بخواهیم از این اشکالات بگیریم مثنوی هفتاد من کاغذ شود. که در این سه جلد این طور مطالب بیان شده. ما بیش از ۲۰۰ مورد استقصا کردیم. خب آیا علم تاریخ بدون نگاه کردن به رجال چه مفاسدی برای ما به بار میآورد.
این را هم یک اشاره میکنم و رد میشوم. یکی از این بزرگواران یعنی دکتر صفری فروشانی که تقریبا عضو هیئت علمی آن مرکز هم هست. اشاره ای میکنم و رد میشود. ایشان در جلسه تدریشان میگویند برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله با زنها با برخورد یک مرجع تقلید امروزی خیلی فرق کرده. بعد طلبه ها میخندند. صوتش هم موجود است.
سوال میکرد پیامبر صلی الله علیه و آله که چطوری و… یعنی با ایشان صحبت میکرد.
داشت میرفت که یک خانمی که کنار جاده ایستاده بود پشت خودش سوار کرد. یک دختر خانمی که از خجالت میگوید من اولین حیضم آن جا بود. پشت پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بودم و چون اضطراب و استرس داشتم حیض شدم.
حال این را در یک جلسه درس مطرح کنیم و بعد در فضای مجازی منتشر بشود جوانها نمیگویند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دختر نا محرم را پشت سرش سوار میکرد و این هم حیض شده و… پس ما هم اگر یک زنی را پشت موتور خودمان سوار کنیم اشکال ندارد.
همان جا گفتم جناب آقای صفری اگر حضرتعالی یک دختر خانمی را پشت موتورت سوار کنی و به خانه بروی و این هم استرس داشته باشد و زین موتور شما آلوده بشود حاج خانم مستطاب عالی میگوید آقای دکتر این زین شما چیه؟
اصلا آیا شما حاضری این کار را بکنی.
این را نزدیک ۱۱ نفر از علمای اهل سنت گفته اند روایت ضعیف است. من ندیدم روایتی که در این حد یعنی ۱۱ نفر از استوانه های اهل سنت اجماع کنند روایت ضعیف است. شعیب ارنؤوط میگوید ضعیف حمزه احمد زین، البانی، نووی، ابن حجر، کان دهلوی، از اساتید دانشگاه دبیان، راجحی، العباد، میگویند ضعیف است. مرحوم سید جعفر مرتضی که غوغا کرده در روایت و طوفانی به پا کرده. حالا ما بیاییم یک مطلبی را نقل کنیم بدون توجه به بحث رجالی چه مفاسدی به بار میآورد.
مطلب را کوتاه میکنیم هر چند حرف بسیار داریم. حتی بحث دیگر علوم اسلامی را هم میتوان بررسی کرد ولی به همین مقدار اکتفا میشود.
یعنی نتیجه این شد که رابطه بین علوم اسلامی به گونهای است که به هیچ وجه نمیتوان آن ها را تفکیک کرد. میگوید بهترین دلیل برای بطلان یک شیء انکار وقوع خارجی آن است. که ما نگاه میکنیم که در علم تاریخ تمام علوم نقش دارند. یعنی کسی بخواهد تاریخ بنویسد بدون تخصص درکلام و در تفسیر و رجال و… نمیتواند تاریخ بنویسد. در نهایت هم نتیجه اش این میشود.
حجت الاسلام فراهانی
خیلی تشکر از استاد گرامی آیت الله حسینی قزوینی که واقعا این دغدغه مندی شما برای ما باید درس باشد. که این کتاب را به شما داده اند و شما خط به خط و سطر به سطر مطالعه فرمودید و ایراداتش را استخراج کردید.
من پیش یکی از مولفین این کتاب بودم. تشییع جنازه امام حسن مجتبی علیه السلام را که نوشته بودند اصلا حضور عایشه را هیچگونه اشارهای نکرده بودند. که من به این عزیز عرض کردم عایشه کجاست؟ گفت خب ما دیدیم اختلاف میشود بین ما و سنی ها نیاوردیم. من مزاح کردم و گفتم ما که پیام ندادیم به عایشه که تشییع جنازه را بیا. خودش آمد. وقتی خود منابع عامه این مطلب را اشاره کردهاند چرا ما باید کوتاه بیاییم و مظلومیت حضرت را بیان نکنیم. و این بر میگردد به همان مطلب که اینها معتقدند فقط بیاد به کتاب الله اخذ کرد.
دو سوال دیگر بود یکی در مورد مصادر تاریخی و یکی در رابطه با قدرت فرا بشری اهل بیت.
به نظرم چون این بحث مصادر در انتهای بحث مطرح شد سوال سوم را زودتر بیان کنیم. یک مشکلی که داریم این است که حتما باید یکی از علمای عامه نقل تاریخی را گفته باشند تا قبول کنیم. و میگویند که اینها اسلامی بحث میکنند. وقتی به شیعه میرسند میگویند چون شیعه یک فرقه جدا شده از اسلام است -که این حرف غلط است- و خودش را میخواهد متمایز نشان بدهد نمیتوانیم به منابع تاریخی شیعه رجوع کنیم. یعنی کافی باب تواریخ جزء منابع تاریخی نیست و مناقب ابن شهر آشوب که وقتی مقدمهاش را مراجعه میکنیم میبینیم که خودش میگوید چر این کتاب را نوشتم و گفته چون اخبار را دگر گون کردند نوشتم. من کنت مولا فعلی مولا روگفتهاند ولی قبل و بعدش را نگفتهاند که قضیه چه بوده است. یا این که گفته اند مجنونه تا عاقل نشود حد نمیتوان بر آن جاری کرد ولی قبل و بعدش را نگفته اند که خلیفه دوم میخواسته یک مجنونه را حد زنا بزند. امیرالمومنین آمده و گفته مجنونه را حد زنا نمیزنند.
این جا را چه کنیم که متاسفانه تابویی برای آقایان شکل گرفته که فقط باید به منابع عامه رجوع کرد. اشاراتی هم که فرمودید همه از منابع عامه بود. اصلا منابع شیعه در کتب اینها بسیار کم استفاده میشود. و متاسفانه من در یکی از کتب این آقایان دیدم که میگویند اگر ما میخواهیم شیعه را بشناسیم بهتر است که از کتب عامه استفاده کنیم. یعنی انقدر هم به شیعه برای شناخت عقاید اعتماد نیست.
ایت الله حسینی قزوینی
دوباره رجوع میکنیم به کتاب این افراد.
تاریخ اسلام سیره رسول الله صلی الله علیه و آله ، چاپ اول ببینید. مصادر را نقل کرده اند. اول سیره ابن اسحاق، مغازی واحدی، طبقات ابن سعد، انساب الاشراف، تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، مروج الذهب، البدایه و النهایه، شمس الدین ذهبی. این ها تمام شد. هیچ اسمی از تاریخ شیعه نیست. کل کتاب را دیدیم هیچ مصدری از شیعه دیده نشد.
در چاپ جدید هم به همین شکل است. منابع تاریخی شیعه.
بصائر الدجات، کفایه الاثر، شیخ صدوق، کافی، بحار الانوار از ۱۱ تا ۱۴ تاریخ انبیا نقل کرده. ج ۱۵ تا ۲۲ تاریخ رسول الله صلی الله علیه و آله است ج ۲۳ تا ۵۴ تاریخ ائمه دارد. آیا انصاف نیست در کنار آنها برخی از این موارد را هم نقل کنیم؟
این ها تاریخ نیستند. خب چرا این ها را ملاک قرار نمیدهید.
محمد بن اسحاق اولین کسی است که سیره نوشته متوفای ۱۵۱٫ قبل از ایشان نداریم. که ابن هشام در سیره اش میگوید من دیدم کتاب ابن اسحاق گرفته شده از یهود و نصارا و اهل کتاب دارد. من تهذیب کردم. ابن قتیبه در العارف میگوید معتمر به من گفت لا تأخذن من ابن اسحاق شیئا. فانه کذاب.
آقای عقیلی در ضعفای کبیر به نقل هشام بن عروه میگوید محمد بن اسحاق کذاب است. سعید قطان گفته اشهد ان محمد بن اسحاق کذاب. ثقات ابن حبان میگوید تمام غزوات نبی را از اولاد یهود گرفته.
میگویند آش به قدری شوره که داد خود آشپز هم در آمده. برخی توجیهات نامعقولی دارند که به آنها کاری نداریم. ولی ما میبینیم که استوانههای رجالی اهل سنت میگویند کذاب است و کتابش را از یهود و … گرفته.
آیا این انصاف است. طلبه هایی که میخوانند باید این مطالب را قرار دهیم و ذهن آنها را مشوش کنیم. وقتی شبهه به ذهن این طلبه برود به این سادگی نمیشود خارج کرد. همچنین نسبت به واقدی.
ذهبی از احمد بن حنبل میگوید هو کذاب یقلب الاحادیث.
ابن مدینی: الواقدی یضع الحدیث.
ابن راهویه و ذهبی در میزان الاعتدال ….
خب آیا کتب تاریخی شیعه را که همه را باسند نقل کرده اند مانند ارشاد شیخ مفید یا کافی یا صفار و…
از این روایات هم آن هایی که تشخیص میدهید صحیح است را نقل کنید. البته اگر رجال بلد باشند.
حالا ملاحظه کنید بزرگان ما چه گفتهاند. عبارت علامه امینی را ملاحظه کنید. امینی امین امیرالمومنین است و تمام وقتش را در مطالعه و بررسی کتب گذاشته. حتی در جایی خواندم که امینی ۴۰۰ هزار جلد کتاب مطالعه کرده. البته این هم مصدرش غلو است و شاید صحیح نباشد.
ایشان گفته: و من جنایات المورخین ضربهم السفه عن الاول و رکون من الفریق الثانی من الروایات و بنو …
ترجمه: در جنایات عده ای از مورخان همین بس که عده روایات متواتر و صحیح و حقایق ثابت تاریخی را ندیده انگاشته، بنا را بر نقل و تثبیت و ترویج روایات نوع دوم یعین تایید خلفا، به همین سبب بنای نوشته … .. دست به هر کتابی که این جماعت در تاریخ و حدیث نوشته اند ببرید خواهید دید چنین است. ………
یا ایشان در باره طبری میگوید ۷۰۱ روایت از سیف بن عمر کذاب و وضاع و متهم به زندقه دارد. در الغدیر متعدد بر تاریخی ها تند شده است.
یا مثال کامل ابن اثیر را میگوید باید گفت ناقص ابن اثیر.
علامه عسکری از اول طفولیت تا آخرین لحظه عمرش با این کتاب های تاریخی و حدیثی و تفسیری اهل سنت سرکار داشته و ما خودمان هم توفیق داشته ایم جلسات متعددی خدمت ایشان بودیم. در مکاتبات و مناظراتی که در عربستان سعودی داشتم به توصیه ایت الله شبیری زنجانی جواب را تا علامه عسکری نمیدیدند من نمیفرستادم.
شما ببینید در نقش ائمه در احیای دین میگوید: هنوز سیره نویسی حقیقت پوش تر از ابن هشام نیامده. و بسیاری از بزرگان و علمای مکتب خلافت طبری را امام المورخین میدانند. اگر چنین کتاب هایی مصادر و مدارک دسته اول تارخ اسلام … چگونه ممکن است اسلام فهمیده شود. نه این بتها که عظیم ترین سد راه فهم اسلام هستند باید شکسته شود؟ تا طبری، ابن هشام و پیروانشان را معتبر بدانیم نه شخصیتهای مثبت اسلامی را خواهیم شناخت و نه شخصیت های منفی آن را. تا این مجعولات در صحنه حدیث معتبر اسلام و تاریخ آن جای دارند نه خدای اسلام قابل شناخت است و نه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و نه علی اسلام علیه السلام نه خلافت نه امامت نه وصایت و نه معاد اسلام.
آیا با توجه به این نگاهی که خود اهل سنت به کتب تاریخ دارند بزرگان ما مثل علامه محمد تقی تستری که در کتاب قاموس الرجال زده به سیم آخر. چیزی برای کتاب های تاریخی اهل سنت باقی نگذاشته. آیا با این وضع صلاح هست رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام را بخواهیم به جامعه معرفی کنیم. آن هم کتاب درسی باشد.
بله کتاب در حوزه زیاد است و مسئولش هم مولف و کسی که مطالعه میکند میباشد. ولی کتاب درسی در سطح کشور که چندین هزار طلبه میخواهد این ها را معرفی کند.
بازهم تکرار میکنم که با این بزرگواران عرض و اختلاف خاصی نداریم و این ها را هم آلوده به برخی مسائل نمیدانیم و به نظر ما انقلابی و مقلد مقام معظم رهبری میدانیم. چیزی که من فهمیدم این است که یک مقداری سواد کم است. کسی که میخواهد یک کتاب بنویسد همین که رفت دانشگاه و یک مدرک دکتری گرفت ملاک فضل نیست. این تفکر اشتباه است. در این حوزه اساتید زیاد هستند. ما کتاب نقد غفاری را نوشتیم قبل از این که منتشر کنیم ۵۰۰ عدد چاپ کردیم و به همه آقایان و مراجع و بزرگان دادیم التماس کردیم که شما ملاحظه بفرمایید ببینید این کتاب اگر اشکالی دارد بفرمایید. چون مناظره ما با اساتید و مفتیان اهل سنت مناظره قزوینی نیست بلکه مناظره شیعه و حوزه علمیه است. اگر اشکالی در کتاب باشد به حساب شیعه مینویسند.
خدمت آقای صافی که ایشان گوی سبقت را در امامت از دیگران ربوده است رفتیم خدمتشان و گفتیم اگر اشکالاتی این کتاب دارد تذکر بدهید.
ایشان مطالبی گفتند و جمله ی ایشان این بود که اگر فردای قیامت به من بگویند چرا برای اهل بیت کار نکردی من قزوینی را میدهم جلو که ما به الکفایه و من به الکفایه بود. و بعد جالب این بود که یک پاکتی به ما داد. آقازاده ایشان یعنی شیخ حسن گفت بابام به هر کس هدیه داده تا به حال ۱ یا دو میلیون نهایتا ۵ میلیون بوده. از این بیشتر به احدی نداده است. اولین بار است ایشان چک نوشت آن هم دهه هشتاد چک نوشت ۳۰ میلیون تومان به عنوان هدیه.
کتاب درسی را بدهیم چند متخصص ببینند و اشکالاتش را بیان کنند و ملتزم هم باشیم اشکالات را حل کنیم. جناب دکتر جباری میگوید دادند من نگاه کردم و اشکالاتی را گرفتم و هیچ کدام از آنها را رفع نکردند.
من قضیه را نمیدانم.
یکی از اساتید کتابی به من داد من یک یا دو روز بعد چند مورد اشکالی نوشتم ایشان گفت من دست شما را میبوسم و… یعنی این ها را اعمال میکنیم …
وقتی میبیند طرف مقابل حاضر نیست مطلب را بپذیرد خستگی بر تن آدم میماند.
الان البته شورای مدیریت کتاب را به موسسه امام خمینی گفتهاند بنویسد و آقای دکتر جباری هم گفتند به کوب داریم کار میکنیم و مینویسیم.
امیدواریم این جلسات و تلاشها ذخیرهای باشد برای یوم لاینفع مال و لا بنون.
حجت الاسلام فراهانی
من هم در آخر تشکر میکنم از حضرت ایت الله حسینی قزوینی که منت گذاشتند و در این جلسه حضور داشتند. و انشاء الله این دغدغه مندی و سخت کوشی استاد الگویی برای عزیزان باشد.
[۱]۷۳۶۷ – حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، قَالَ عَطَاءٌ: قَالَ جَابِرٌ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: وَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ بَكْرٍ البُرْسَانِيُّ، حَدَّثَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي عَطَاءٌ، سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ فِي أُنَاسٍ مَعَهُ قَالَ: أَهْلَلْنَا أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الحَجِّ خَالِصًا لَيْسَ مَعَهُ عُمْرَةٌ، قَالَ عَطَاءٌ: قَالَ جَابِرٌ: فَقَدِمَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ مِنْ ذِي الحِجَّةِ، فَلَمَّا قَدِمْنَا أَمَرَنَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ نَحِلَّ، وَقَالَ: «أَحِلُّوا وَأَصِيبُوا مِنَ النِّسَاءِ»، قَالَ عَطَاءٌ: قَالَ جَابِرٌ: وَلَمْ يَعْزِمْ عَلَيْهِمْ، وَلَكِنْ أَحَلَّهُنَّ لَهُمْ، فَبَلَغَهُ أَنَّا نَقُولُ: لَمَّا لَمْ يَكُنْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ عَرَفَةَ إِلَّا خَمْسٌ، أَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ إِلَى نِسَائِنَا، فَنَأْتِي عَرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاكِيرُنَا المَذْيَ، قَالَ: وَيَقُولُ جَابِرٌ بِيَدِهِ هَكَذَا وَحَرَّكَهَا، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «قَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَتْقَاكُمْ لِلَّهِ وَأَصْدَقُكُمْ وَأَبَرُّكُمْ، وَلَوْلاَ هَدْيِي لَحَلَلْتُ كَمَا تَحِلُّونَ، فَحِلُّوا، فَلَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اسْتَدْبَرْتُ مَا أَهْدَيْتُ»، فَحَلَلْنَا وَسَمِعْنَا وَأَطَعْنَا
[۲]. ۱۳۰ – (۱۲۱۱) حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، وَمُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، وَابْنُ بَشَّارٍ، جَمِيعًا عَنْ غُنْدَرٍ، قَالَ ابْنُ الْمُثَنَّى: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنِ الْحَكَمِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ ذَكْوَانَ، مَوْلَى عَائِشَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا، أَنَّهَا قَالَتْ: قَدِمَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأَرْبَعٍ مَضَيْنَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ، أَوْ خَمْسٍ، فَدَخَلَ عَلَيَّ وَهُوَ غَضْبَانُ فَقُلْتُ: مَنْ أَغْضَبَكَ، يَا رَسُولَ اللهِ؟ أَدْخَلَهُ اللهُ النَّارَ، قَالَ: «أَوَمَا شَعَرْتِ أَنِّي أَمَرْتُ النَّاسَ بِأَمْرٍ، فَإِذَا هُمْ يَتَرَدَّدُونَ؟» – قَالَ الْحَكَمُ: كَأَنَّهُمْ يَتَرَدَّدُونَ أَحْسِبُ – «وَلَوْ أَنِّي اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اسْتَدْبَرْتُ، مَا سُقْتُ الْهَدْيَ مَعِي حَتَّى أَشْتَرِيَهُ، ثُمَّ أَحِلُّ كَمَا حَلُّوا»
[۳].۲۰۹۲۷ – حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَلِيٍّ الْمُقَدَّمِيُّ، حَدَّثَنَا زُهَيْرُ بْنُ إِسْحَاقَ، حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي هِنْدٍ، عَنْ عَامِرٍ يَعْنِي الشَّعْبِيَّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «لَا يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» ، فَكَبَّرَ النَّاسُ وَضَجُّوا، وَقَالَ كَلِمَةً خَفِيَّةً، قُلْتُ لِأَبِي: يَا أَبَتْ، مَا قَالَ؟ قَالَ: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»
[۴]. ۲۰۹۳۹ – حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ الْقَوَارِيرِيُّ، حَدَّثَنَا سُلَيْمُ بْنُ أَخْضَرَ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ، يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا، يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ عَلَيْهِ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» ، قَالَ: فَجَعَلَ النَّاسُ يَقُومُونَ وَيَقْعُدُونَ
صوت نشست | فیلم نشست | گزارش تصویری نشست |
ثبت دیدگاه