پیامبر(ص) در بخشی از این حدیث فرمود: «لَنْ یَفْتَرِقَا»؛ این دو (قرآن و عترت) هرگز از هم جدا نمیشوند و طبیعتاً معنایش آن خواهد بود که تا هر زمانی که قرآن وجود دارد، باید امام زندهای از عترت پیامبر(ص) نیز وجود داشته باشد تا آن دو از هم جدا نباشند.
تا کنون در تاریخ چنین موردی را نیافته ایم که حکمی در زمان یک امام و در شرایط عادی، حلال بوده و - در همان شرایط - در زمان امامی دیگر حرام شده باشد، و یا حکم حرامی به حلال تغییر یافته باشد.[1] بلکه امکان این مساله با وجود روایت «حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة»، بسیار بعید و حتی محال به نظر میرسد. چه اینکه امامان معصوم علیهم السلام جانشینان به حق رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و ادامه دهنده راه و مسیر آن بزرگوار بوده و هستند
مجموعه این روایات نشانگر آن است که حضرت مهدی(عج) به «ذی طوی» رفت و آمد داشته و در آستانه ظهور، در این منطقه حضور مییابد که شاید حضور ابتداییشان مخفیانه بوده و سپس با گردهم آمدن یارانش به سمت مسجد الحرام روانه خواهند شد. البته تمام اینها بدان معنا نیست که آنحضرت، اکنون نیز در آن منطقه حضور دائمی داشته و مخفیگاه ایشان نیز تنها در آنجا باشند.
امید آن است که حقجویان و بصیرت طلبان با مطالعه این کتاب و کتابهایی از این قبیل، بر توانایی علمی خویش در مقابله با شبهات و اعتلا بخشیدن به مقام والای فرقة حقۀ شیعه بپردازند؛ زیرا پیروان ابنتیمیه هر لحظه بر تلاش خویش میافزایند و هر قدم عقبنشینی علما و فضلای شیعه به مثابه یک قدم پیشروی آنان است. به امید روزی که پرچم ولایت امیرالمؤمنین علی7بر بلندای زمین خاکی بر افراشته گردد.
همه شیعیان و گروهی از اهل سنت - با استناد به دلایل نقلی - بر آنند که پدر و مادر و اجداد هیچیک از پیامبران مشرک و بتپرست نبوده، بلکه همه آنان موحد و خداپرست بودند.
اگر تمام سخنان وهابیان راجع به این آیه را بپذیریم باز هم نمیتوانیم بگوییم اعمال کسانی که قائل به توسل و استغاثه و ... هستند شرک است. چون نهایت چیزی که وهابیان میتوانند به این اعمال نسبت بدهند این است که بگویند این کار لغو است، اگرچه این سخن آنها هم باطل است و لغویتی در کار نیست، اما نهایت سخن آنها میتواند این باشد و هیچگاه نمیتوانند بر اساس آن شرک را به مسلمانان نسبت دهند.
شاید در اینجا وهابیان، که ظاهرگرا هستند، به این نکته اشکال کنند که اولیای الهی تا زمانی که زندهاند میتوانند کاری انجام دهند، ولی وقتی مردند دیگر کاری از دستشان برنمیآید. در پاسخ آنها باید گفت تمام مسلمانان بر این نکته اتفاق نظر دارند که اعمال خارقالعاده و کراماتی که از پیامبران و اولیای الهی سر میزند به سبب وجود جسم و از طریق جسم آنها نیست، بلکه ناشی از قدرت روحی و مقامی است که نزد خداوند دارند. پس زندهبودن یا مردهبودن آنها دخالتی در قدرت الهیشان، ندارد.
در برخی کتب متأخر نقل شده که پس از شهادت امام کاظم(ع)، مردم مدینه به لحاظ شخصیت و سن احمد، به در خانه او رفته و با وی بیعت کردند و او پیشاپیشِ جمعیت به مسجد پیامبر(ص) رفت و خطبهای خواند و به مردم گفت: «ای کسانی که با من بیعت نمودهاید! بدانید که من خودم با برادرم علی(امام رضا) بیعت کردهام و او واجب الاطاعه است. بر من و شما است که از او اطاعت کنیم».
برخی از مسائل مربوط به این نفوس مقدس، با دیگر انسانها متفاوت است. از اینرو، اگر شیوه دستیابی این افراد به مقامات و درجات والا، همچون امامت، عصمت و علوم آسمانی متفاوت از دیگر مخلوقات باشد، جای تعجب ندارد. با این همه، برخی متون دینی از نوعی امتحان شدن این انوار مقدس قبل از آفرینش مادی آنان خبر میدهند.
آیهای از قرآن، مؤمنان را به اطاعت از خدا و رسول او و اولیالامر، امر میکند: "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم".[10] و پیامبر (ص) در روایات متعدد "اولی الامر" را بر حضرت علی (ع) تفسیر میکند.[11] و آن حضرت(ص) در روایاتی به اطاعت از امام علی (ع) امر میکند از جمله آنها میفرماید: "و ان امامکم علی بن ابیطالب، فناصحوه و صدقوه؛ فان جبرئیل اخبرنی بذلک".