نويسنده : ابوذر فروتنی (پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت)
پژوهش حاضر به بررسی دیدگاه ابنتیمیه در موضوع سوگند به غیرالله می پردازد. ابنتیمیه از نظر فقهی برخلاف عموم فقها، سوگند به غیرالله را حرام می داند؛ اما اختلاف اساسی ابنتیمیه با سایر علمای اسلام در نگاه اعتقادی او به موضوع است. وی با استناد به حدیثی مرسل، قسمِ به غیرالله را شرک و مخالف توحید الوهی می داند. این مقاله با استفاده از متون حدیثیِ مورد قبول ابن تیمیه، به بررسی و تحلیل این مسئله می پردازد و روشن می گردد، مشرک دانستن مسلمانان، به سبب سوگند به غیرالله، برخلاف ظاهر آیات و سنت صحیح پیامبر(ص) و سیره صحابه است. علاوه بر اینکه شرک دانستن قسم به غیر الله، برخلاف مبانی ابنتیمیه در بحث عبادت و مبنای برتری سلف بر خلف است؛ همچنین ابن تیمیه در معنا کردن روایات دچار سوء برداشت شده و فهم خود را بر روایت، تحمیل نموده است؛ افزون بر آن، ابنتیمیه در مقام عمل نیز ملتزم به گفتار خود نبوده و بارها سوگند به غیرالله خورده است.
مقدمه
یکی از رفتارهای رایج مسلمانان سوگند به انبیا، صالحین، والدین و فرزندان است که در بین فقها، به عنوان “حلف بغیرالله” مطرح است؛ از نظر جمهور فقها، این نوع قسم خوردن جایز است؛ اما سلفیه و وهابیون برخلاف عموم مسلمانان، چنین سوگندی را شرک دانسته و مسلمانان را به خاطر سوگند به غیر خدا، مشرک خوانده اند؛ با توجه به اینکه وهابیان و سلفیه در تکفیر مسلمانان اهتمام ویژه ای به نظریات ابن تیمیه دارند، لازم است دیدگاه ابن تیمیه در هر مسئله ای به صورت مجزا مورد نقد و بررسی قرار گیرد؛ لکن تاکنون دیدگاه ابن تیمیه در موضوع “حلف بغیرالله” به صورت مستقل بررسی نشده است. تنها برخی از کتب مانند الحلف بغیرالله عتبه عباسیه و الوهابية والمباني الفكرية در ضمن بیان دیدگاه وهابیت، اشاره جزئی به بخشی از نظریات و ادله ابن تیمیه داشته اند؛ بنابراین پژوهش حاضر با درک این نقص، سخنان ابن تیمیه را در موضوع حاضر جمع آوری کرده و آن را در دو بخش فقهی و اعتقادی سامان می دهد و ادله او را در هر دو بخش بررسی می کند و بر اساس کتاب، سنت، اقوال بزرگان دین و با تکیه بر مبانی و سایر سخنان خودِ ابن تیمیه به نقد آن می پردازد.
دیدگاه فقهی ابنتیمیه در مورد سوگند به غیرالله
سوگند یعنی شخص برای تأکید بر سخن یا دیدگاه خود، به شیء یا شخص بزرگی قسم بخورد. این معنای رایج سوگند در نزد علمای اسلام است. سوگند، به اعتبار چیزی که به آن قسم خورده می شود، به دو بخش یعنی، سوگند به خدا و سوگند به غیر خدا تقسیم شده است. از نظر فقها، اگر کسی به خداوند قسم بخورد، لازم است به قسم خود عمل کند و شکستن آن کفاره دارد؛ اما فقها در باب سوگند به غیرالله، دو بحث را مطرح می کنند؛ یکی اینکه سوگند به غیرالله، قسم شرعی نیست و شکستن آن کفاره ندارد. ابن تیمیه نیز همین نظر را دارد و می گوید: سوگند به غیرالله منعقد نمی شود و شکستن آن کفاره ندارد.[۱]
بحث دیگر این است آیا قسم خوردن به غیر خداوندِ متعال جایز است یا خیر؟ از نظر ابن تیمیه، سوگند به غیرالله حرام است و جایز نیست که مسلمانان به پیامبر(ص) و سایر مقدسات قسم بخورند.[۲] وی برای اثبات نظریه خود به دو روایت استدلال می کند:
۱. لا تحلفوا إلاّ بالله؛
۲. إن الله ينهاكم أن تحلفوا بآبائكم فمن كان حالفا فليحلف بالله أو ليصمت؛[۳]
ابن تیمیه نهی در روایات فوق را تحریمی میداند و معتقد است که هر کس به پیامبر(ص) یا سایر مخلوقات قسم بخورد، فعل حرامی را انجام داده است.[۴] او در تایید نظر خود میگوید: جمهور علما نیز سوگند به غیرالله را حرام می دانند؛[۵] بنابراین از نظر فقهی، ابن تیمیه قسم به غیرالله را حرام می داند.
نقد دیدگاه ابنتیمیه
نظریه ابن تیمیه از دو جهت مخدوش است؛ اول اینکه نهی در روایات تحریمی نیست؛ دیگر آنکه علما قسم به غیر خدا را جایز می دانند که در ادامه به این دو مسئله پرداخته می شود.
الف: تحریمی نبودن نهی در روایات فوق
هرچند اصلِ در نهی، تحریمی بودن آن است، اما وقتی قرینه وجود داشته باشد بر قرینه حمل می گردد؛ در قسم به غیرالله نیز، قرائن متعددی وجود دارد که نشان می دهد، نهی در روایات تحریمی نیست؛ از جمله اینکه پیامبر(ص) و صحابه به غیر خدا قسم خورده اند؛ به عنوان نمونه رسول خدا(ص) بعد از اینکه معارف اسلام را برای سائل شرح داد، فرمودند: «أَفْلَحَ، وَأَبِيهِ إِنْ صَدَقَ، أَوْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَأَبِيهِ إِنْ صَدَقَ»؛ سوگند به پدرش رستگار مىشود، اگر راست بگويد؛ يا فرمود: به پدرش سوگند كه اگر راست بگويد وارد بهشت مىشود؛[۶] همچنین صحابه در موارد متعددی به غیرالله قسم یاد کرده اند؛ از جمله خلیفه دوم در هنگام تعیین مقدار جراحت به جانش قسم خورد: «لَعَمْرِي لَقَدْ بَلَغَ هَذَا»؛[۷] به جانم سوگند به این مقدار رسیده است (یعنی مقدار جراحت زیاد است).[۸] اگر نهی در روایات مورد استناد ابنتیمیه، تحریمی و قسم خوردن به غیرالله حرام بود، پیامبر(ص) و صحابه به غیر خداوند قسم یاد نمیکردند؛ زمانی که پیامبر(ص) و صحابه به غیرالله قسم خورده اند، قرینه آن است که نهی در روایاتِ مورد اشاره، تحریمی نیست.
ب: جواز سوگند به غیرالله از نظر جمهور
ابن تیمیه در حالی حرمت سوگند به غیر خداوند را به جمهور نسبت می دهد که عموم علما، سوگند به غیر خدا را جایز می دانند؛ به همین منظور، دیدگاه مذاهب فقهی اهل سنت بیان می گردد.
۱. احناف: احناف قسم به غیرالله را جایز می دانند.[۹] بلخی در این باره می نویسد: قسم به غیرالله از نظر احناف جایز بوده و عموم علمای معتقدند، کراهت نیز ندارد.[۱۰]
۲. شافعیه: از دیدگاه شافعی ها قسم به غیرالله مکروه است.[۱۱] نووی در این باره بیان می کند: از نظر جمهور علمای شافعی، قسم به غیرالله مکروه است.[۱۲]
۳. مالکیه: مشهور مالکیه نیز سوگند به غیرالله را مکروه می دانند. مالک بن انس،[۱۳] ابن رشد قرطبی،[۱۴] کشناوی،[۱۵] و… فتوا به کراهت داده اند؛ در کتاب الموسوعة الفقهية الكويتية نیز، قول مورد اعتماد نزد مالکیه کراهت معرفی شده است.[۱۶]
۴. حنابله: حنابله در قسم به غیرالله بین قسم به پیامبر(ص) و غیر پیامبر(ص) فرق گذاشتهاند و می گویند: چنان چه به پیامبر(ص) قسم یاد شود، این نوع سوگند جایز، بلکه شرعی است و شکستن آن کفاره دارد؛[۱۷] اما اگر به غیر پیامبر(ص) قسم خورده شود، دو قول در میان آنان وجود دارد؛ بنابر نظر مشهور حنابله، سوگند به غیر پیامبر(ص) حرام است؛ لکن احتمال کراهت را نیز داده اند؛[۱۸] اما در مقابل، عده ای از حنابله معتقدند، قسم به غیر پیامبر(ص) کراهت دارد؛ لکن احتمال حرمت را بیان داشته اند؛[۱۹] بنابراین از نظر جمهور احناف، مالکیه و شافعی ها، قسم به غیرالله جایز است و حنبلی ها نیز قسم به پیامبر(ص) را جایز می دانند؛ در نتیجه، نسبتی که ابنتیمیه به جمهور فقها داده است صحیح نیست.
نظر اعتقادی ابنتیمیه در مورد سوگند به غیرالله
ابن تیمیه اولین فردی است که سوگند را به قسم مسلمانان (قسم به الله) و قسم مشرکین (قسم به غیرالله)[۲۰] تقسیم کرده است. وی با این تقسیم، سوگند به غیرالله را شرک دانست[۲۱] و آن را ناقض توحید عبادی (الوهی) معرفی کرده است.[۲۲] ابن تیمیه در بیان اینکه چگونه سوگند به غیرالله نافض توحید عبادی است می گوید: قسم از حقوق خاص خداوند است[۲۳] و حقوق خاص خداوند عبادت محسوب میشود[۲۴] و هر کس به غیرالله سوگند یاد کند، عبادت غیرالله را انجام داده و غیر خدا را در حب و بغض و رجاء، مساوی خداوند قرار داده است؛[۲۵] بنابراین سوگند به غیر خدا، از دیدگاه ابن تیمیه ناقض توحید الوهی است.
نکته دیگر آنکه اکثر قرائن موجود در کلام ابنتیمیه نشان می دهد، وی شرک در سوگند به غیرالله را شرک اکبر دانسته است؛ به جهت اینکه وی عقیده دارد که هر کس به انبیا قسم یاد کند، آنان را “ند”[۲۶] خداوند قرار داده است؛ از طرف دیگر، شرک در “ند” قرار دادن برای خدا، از نظر ابن تیمیه شرک اکبر است؛[۲۷] بنابراین مقصود ابن تیمیه از شرک در قسم به غیرالله، شرک اکبر می باشد.
ادله ابنتیمیه بر شرک بودن قسم به غیرالله
ابنتیمیه برای اثبات دیدگاه خود به دو روایت استناد می کند که عبارت اند از:
۱. مهم ترین دلیل او روایت « من حلف بغير الله فقد کفر او أشرك »[۲۸] است. هر کس به غیر خداوند قسم یاد کند مشرک و کافر است. اين روایت از شرط و جزاء تشکیل شده است؛ به نظر می رسد ابنتیمیه معتقد است که جمله ی شرط “من حلف بغيرالله” بر عموم خود دلالت دارد و همه قسم های به غیرالله را شامل می شود و شارع نیز ظاهر جمله ی “جزاء فقد أشرک” را اراده کرده است.
۲. دلیل دیگر ابن تیمیه سخن ابن مسعود است که می گوید: «لأن أحلف بالله كاذبا أحب إلي من أن أحلف بغيره صادقا»؛[۲۹] قسم دروغ به خداوند نزد من محبوب تر از قسم راست به غیر خداوند است. ابنتیمیه در چگونگی دلالت این سخن بر شرک می گوید: علت ناخشنودی ابن مسعود از قسم خوردن به غیرالله این است که چنین عملی در نزد او شرک می باشد؛ اما قسم دروغ به خداوند توحید است.[۳۰]
نقد دیدگاه اعتقادی ابن تیمیه در مورد سوگند به غیر خدا
بنیان کلام ابنتیمیه در شرک دانستن سوگند به غیرالله بر عبادت بودن قسم و ظهور روایات استوار است؛ بنابراین سخنان ابنتیمیه در این دو محور مورد نقد قرار خواهد گرفت.
الف: عدم عبادت بودن قسم بنابر معیارهای ابنتیمیه
بر اساس معیاری که ابنتیمیه برای عبادت بیان کرده، قسم به غیرالله عبادت نیست؛ به جهت اینکه وی قائل است، افعال عبادی، افعالی هستند که پیامبر(ص) آن را تشریع کرده و این افعال منحصر در واجبات و مستحبات هستند و اگر فعلی واجب یا مستحب نبود، عبادت نیست؛[۳۱] از طرف دیگر، دلیلی بر وجوب یا استحباب قسم وجود ندارد؛ بلکه زیاد قسم خوردن مورد مذمت واقع شده است؛ حتی ابنتیمیه نیز ذلیل ترین مردم را کسی می داند که زیاد قسم می خورد؛[۳۲] بنابراين قسم، عبادت محسوب نمی شود.
دلیل دیگری که ثابت می کند، قسم به غیرالله عبادت نیست این است که از نظر ابنتیمیه در مفهوم عبادت، دو رکن اساسی «نهایت حب» و «نهایت خضوع» وجود دارد[۳۳] و اگر هر کدام از این ارکان وجود نداشته باشد، آن عمل عبادت محسوب نمی شود؛ این در حالی است که در قسم به غیرالله این دو رکن وجود ندارد و کسانی که به غیر خداوند قسم یاد می کنند، نهایت حب و خضوع را نسبت به غیرالله ندارند؛ بلکه نهایت حب و خضوع را نسبت به خداوند معتقدند؛ در نتیجه قسم به غیرالله بنابر معیارهای ابنتیمیه، عبادت محسوب نمی شود و اگر فردی به غیرالله قسم بخورد، درچار شرک الوهی نشده است.
ب: عدم دلالت ادله بر شرک بودن قسم به غیرالله
ادله ای که ابنتیمیه برای اثبات نظریه خود ارائه کرده، به صورت جداگانه بررسی و ثابت می گردد. هیچ کدام نیز بر شرک بودن سوگند به غیرالله دلالت ندارد.
- بررسی روایت «من حلف بغیرالله فقد اشرک»
این حدیث مهم ترین و پرتکرار ترین دلیل ابنتیمیه بر شرک بودن سوگند به غیرالله می باشد که سند و دلالت آن مخدوش است؛ سند این روایت را حدیث شناسانی مانند بیهقی،[۳۴] طحاوی[۳۵] و وادعی[۳۶] منقطع دانسته اند؛ اما در صورت پذیرش سند، در صورتی حدیث بر مدعای ابنتیمیه دلالت دارد که پیامبر(ص) عموم جمله ی شرط «من حلف بغیرالله» را اراده کرده باشد؛ حال آنکه این گونه نیست؛ بلکه اولا: بر اساس روایات صحیح و متعدد، نبی گرامی اسلام(ص) به غیرالله قسم یاد کرده اند؛ به عنوان نمونه، حضرت(ص) در مقام سفارشِ امر به معروف و نهی از منکر، بر جان خود قسم خورده و می فرماید: «فلعمري لأن تكلم بمعروف، وتنهى عن منكر خير من أن تسكت»؛[۳۷] به جانم سوگند اگر امر به معروف و نهی از منکر کنید، بهتر از آن است که سکوت نمایید؛ همچنین ایشان در پاسخ به سوال یکی از صحابه در مورد پاداش صدقه، به پدر آن صحابی قسم یاد کردند و فرمودند: «أَمَا وَأَبِيكَ لَتُنَبَّأَنَّهُ أَنْ تَصَدَّقَ وَأَنْتَ صَحِيحٌ شَحِيحٌ، تَخْشَى الْفَقْرَ»؛ سوگند به پدرت تو را آگاه می کنم، صدقه ای با ارزش تر است که در حال سلامتی، نیازمندی و ترس از فقر پرداخت گردد؛[۳۸] علاوه بر رسول خدا(ص)، بزرگان صحابه نیز به غیرالله قسم یاد کردهاند؛ به عنوان نمونه، خلیفه اول در نامه ای که به خالد بن ولید نوشته بود، بر جان خود قسم خورد و گفت: «لعمري يا بن أُمِّ خَالِدٍ، إِنَّكَ لَفَارِغٌ تَنْكِحُ النِّسَاءَ»؛ به جان خودم قسم، ای خالد، تو بيكاری و فرصت ازدواج با زن ها را داری.[۳۹] وقوع این سوگندهای متعدد از جانب نبی گرامی(ص) و صحابه، دلالت دارد که قسم به برخی از مصادیق غیرالله شرک نیست و اگر شرک بود، پیامبر(ص) و صحابه به جان خود و برخی از افراد قسم یاد نمی کردند؛ در نتیجه وقتی که قسم در همه مصادیق غیرالله شرک نبود، معلوم می گردد، ظاهر جمله ی شرط مقصود حضرت(ص) نیست.
ثانیا: با مراجعه به نظایر[۴۰] این روایت می توان به این برداشت رسید که مراد رسول خدا(ص) از جمله ی شرط، خصوص قسم به مشرکان و مقدسات آنان است؛ به جهت اینکه رسول خدا(ص) در روایت: «مَنْ حَلَفَ مِنْكُمْ فَقَالَ فِي حَلِفِهِ: بِاللَّاتِ وَالعُزَّى، فَلْيَقُلْ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[۴۱] که مشابه روایت فوق است و از جمله ی شرط و جزاء تشکیل شده است، مقصود خود را از جمله ی شرط، خصوص قسم به لات و عزی دانسته است؛ از طرف دیگر، چون قسم خوردن به بت ها مورد نهی است،[۴۲] روشن می شود، قسم به همه بت ها در عموم جمله ی شرطیه باقی است؛ با توجه به اینکه قسم به والدین مشرک، مانند قسم به بت ها است،[۴۳] روشن می شود قسم به مشرکان نیز مورد نهی پیامبر(ص) است؛ بر این اساس می توان ادعا کرد، مقصود پیامبر(ص) از جمله ی شرط، خصوص قسم به مشرکان و مقدسات آنان است؛ به علاوه سبب صدور[۴۴] روایت نیز برداشت فوق را تایید می کند.
ثالثا: بسیاری از علما، حدیث را به موردی حمل کرده اند که سوگندخورنده، تعظیم مخصوص خداوند را برای غیرالله معتقد باشد؛ در این باره می توان از رافعی قزوینی،[۴۵] ملاعلی قاری[۴۶] و دیگران[۴۷] نام برد. ابن رفعه مینویسد: جمهور روایت را به موردی حمل کردهاند که شخص تعظیم خاص خداوند را برای غیرالله معتقد باشد.[۴۸]
پس بر اساس قرائن و فهم علما روشن می گردد، جمله ی شرطیه بر عموم خود باقی نیست و همه مصادیق غیرالله مقصود پیامبر(ص) نبوده است و همین مقدار برای حکم به شرک نکردن سوگند به غیرالله کافی است.
مسئله دیگری که می توان به آن پرداخت اینکه، چنان چه جمله ی شرط، همه مصادیق غیرالله را شامل شود، در صورتی روایت فوق بر مدعای ابنتیمیه دلالت دارد که جمله ی جزاء “فقد اشرک” نیز بر ظاهر خود باقی باشد که البته این گونه نیست؛ به جهت اینکه اولا پیامبر(ص) و صحابه به غیرالله قسم یاد کردهاند و اگر ظاهر جمله ی جزاء مقصود پیامبر(ص) باشد، لازمه اش آن است که پیامبر(ص) و صحابه، مرتكب شرک شده باشند.
ثانيا: بسیاری از علمای مذاهب جزاء را بر کراهت حمل کرده اند؛ به عنوان نمونه می توان به هیتمی[۴۹] و ابوالبرکات حنبلی[۵۰] اشاره کرد که از حدیث فوق کراهت فهمیده اند؛ همچنین بزرگانی مانند ابن حجر عسقلانی،[۵۱] قسطلانی،[۵۲] نووی،[۵۳] تعبیر به کفر و شرک را به خاطر مبالغه در اظهار زجر و ابراز ناخوشایندی دانسته اند؛[۵۴] بنابراین با قرائن موجود و فهم علما روشن می گردد، جمله ی جزاء بر ظاهر خود باقی نیست.
بنابراین حدیث فوق بر ظاهر اش باقی نیست و به صرف ظاهر آن، حکم به شرک بودن سوگند به غیرالله نمی شود.
بررسی سخن ابن مسعود
دلیل دوم ابنتیمیه برای اثبات شرک بودن سوگند به غیرالله، سخن ابن مسعود است که وی قسم دروغ به خداوند را بیشتر از قسم راست به غیر خدا دوست می داشت. ابنتیمیه علت گفتار ابن مسعود را شرک بودن سوگند به غیرالله معرفی می کند؛ این دلیل ابنتیمیه نیز از جهت سند و دلالت اشکال دارد که به آن پرداخته می شود.
الف: بررسی سندی
این روایت دو سند دارد که هر دو ضعیف است؛ در یک سند وبره از ابن مسعود نقل کرده است؛[۵۵] در حالی که وبره از طبقه چهارم است و بدون واسطه نمی تواند از ابن مسعودِ متوفی ۳۲ یا ۳۳ حدیث نقل کند؛[۵۶] بر این اساس سند فوق مرسل است؛ در طریق دیگر نیز ابی برده، (متوفی ۱۴۰-۱۳۰)، بدون واسطه از ابن مسعود نقل کرده و چنین نقلی ارسال دارد؛[۵۷] بنابراین سند کلام ابن مسعود مرسل و قابل استدلال نیست.
ب: بررسی دلالی
کلام ابن مسعود از سخنان رایج در هر زبانی است که جهت مبالغه و اظهار ناخوشایندی بیان میشود؛ به عنوان نمونه، شعبه برای اظهار ناخوشایندی در نقل حدیث از ابان بن ابی عیاش بیان کرده: «لأن أزني سبعين مرة أحب إلي من أن أحدث عَن أَبَان بْن أَبِي عياش»؛[۵۸] اگر هفتاد بار زنا کنم، برایم محبوب تر از آن است که از ابان بن ابی عیاش حدیث نقل کنم.[۵۹] نمونه این سخن در زبان عاميانه فارسی نیز وجود دارد که می گوید: آدم از گرسنگی بمیرد بهتر از آن است که برای فلانی کار کند. گوینده سخن در این موارد تنها در مقام مبالغه و ناخوشایندی است؛ البته سخن ابن مسعود با عبارت دیگری نیز نقل شده که نشان می دهد وی در مقام مبالغه و اظهار ناخوشایندی است: «لأَنْ أَحْلِفَ بِاللَّهِ وَأَصْدُقَ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ أَنَّ أَحْلِفَ بِغَيْرِ اللَّهِ وَأَصْدُقَ»؛[۶۰] قسم راست به خداوند نزد من محبوب تر از قسم راست به غیر خداوند است. این نقل به روشنی دلالت دارد که قسم به غیرالله از دیدگاه ابن مسعود جایز بوده و ایشان می خواهد بگوید که قسم به غیرالله ناخوشایند او است؛ همچنین برخی از علما مقصود گوینده را مبالغه در نهی دانسته اند.[۶۱]
اشکال دیگر آن است که سخن ابنتیمیه برخلاف مبانی او در حجیت قول صحابی است؛ بنابر دیدگاه ابنتیمیه، در صورتی قول صحابی حجت است که صحابه ی دیگر با آن مخالفت نکرده باشند؛[۶۲] حال آنکه صحابه ی دیگر به غیرالله قسم یاد کردهاند؛ لذا سخن ابن مسعود حجت نيست و تمسک به این اثر، خلاف مبانی ابنتیمیه است؛ بنابراین برداشت شرک بودن سوگند به غیرالله از سخن ابن مسعود، برخلاف واقع و مبانی ابن تیمیه است و در حقیقت با توجه به ظاهر سخن، چنین برداشتی خلاف واقع و در حقیقت تحمیل فهم بر روایت است.
نقدهای کلی بر دیدگاه ابنتیمیه
تاکنون ادله ابنتیمیه بر حرمت و شرک بودن سوگند به غیرالله به صورت جداگانه بررسی شد؛ اما در ادامه روشن می گردد که دیدگاه ابن تیمیه مخالف با ظاهر قرآن، سنت و برخلاف مبانی و عملکرد اوست.
- مخالف با ظاهر قرآن
خداوند متعال در بسیاری از آیات به مخلوقات خود از جمله زمین و آسمان، خورشیده و ماه، شب و روز و… قسم خورده که از جمله آن، آیات سوره شمس می باشد که خداوند می فرماید: )وَالشَّمْسِ وَ ضحُئهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَئهَا وَالنهَّارِ إِذَا جَلَّئهَا وَالَّيْلِ إِذَا يَغْشَئهَا وَ السَّمَاءِ وَمَا بَنَئهَا وَالْأَرْضِ وَ مَا طحَئهَا وَ نَفْسٍ وَمَا سَوَّئهَا(؛ سوگند به خورشيد و گستره نور آن. سوگند به ماه وقتى كه دنبال خورشيد مىرود. سوگند به روز وقتى كه همه جا را روشن مىسازد. سوگند به شب وقتى كه روز را مىپوشاند. سوگند به آسمان و كسى كه آن را بنا كرده. سوگند به زمين و آنكه آن را بگستراند. سوگند به جان آدمى و آن كس كه آن را با چنان نظام كامل آفرید.[۶۳]
مفسرین از جمله طبری بیان می کنند که خداوند در این آیات به مخلوقین قسم خورده[۶۴] و ابنتیمیه نیز اذعان دارد خداوند در این آیات به مخلوقین قسم یاد کرده است.[۶۵] وقوع سوگند به انواع مخلوقات، در قرآن کریم، دلیلِ آن است که قسم به غیرالله جایز است و اگر سوگند به غیرالله، از امور اختصاصی خداوند متعال بود، قرآن که کتاب هدایت بشر است، یا نبی گرامی(ص) که مفسر قرآن است، به صراحت بیان می کردند، قسم به مخلوقین که در قرآن آمده از اختصاصات خداوند است؛ با توجه به اینکه در قرآن کریم و روایات، سخنی از اختصاص اين نوع سوگند به خداوند وجود ندارد، روشن می گردد، قسم به مخلوقین از اختصاصات خداوند نیست؛ بنابراین سوگند به غیرالله جایز است.
- مخالف با سنت
حکم به حرمت و شرک بودن سوگند به غیرالله، برخلاف سنت رسول خدا(ص) و سیره صحابه است؛ به جهت اینکه رسول خدا(ص) و صحابه در موارد متعددی به غیرالله سوگند یاد کردهاند که به برخی از موارد اشاره می گردد.
الف: قسم پیامبر(ص) به غیرالله
علاوه بر مواردی که ذکر آن گذشت، رسول خدا(ص) در موارد دیگری نیز به غیرالله قسم یاد کرده است؛ از جمله اینکه مردی از پیامبر(ص) درباره سزاوارترین مردم به مصاحب سوال پرسید و حضرت(ص) بعد از پاسخ فرمودند: «نَعَمْ، وَأَبِيكَ لَتُنَبَّأَنَّ»؛[۶۶] به پدرت قسم که به تو خبر داده شد؛ همچنین پیامبر(ص) در گفتگو با جابر، به جان مبارک خویش قسم یاد کردند: «لعمري ما نفعناك لننزلك عنه»؛[۶۷] به جانم سوگند اگر ما شتر را از تو بگیریم، سودی به تو نرساندیم؛ بنابراین، حرام و شرک بودن سوگند به غیرالله، مخالف عمل رسول خدا(ص) است.
ب: قسم های صحابه
بسیاری از صحابه مانند ابوبکر، عمر بن خطاب، علی بن ابی طالب(ع)، عایشه، ابن عباس و… به غیرالله قسم یاد کردهاند. خلیفه اول در نامه به خالد بن سعید به جان خود قسم خورده: «أَقِمْ مَكَانَكَ، فَلَعَمْرِي إِنَّكَ مِقْدَامٌ مِحْجَامٌ»؛[۶۸] سرجای خود باش(حمله نکن)؛ به جانم سوگند، تو كسی هستی كه بسيار حمله می کنی و از ترس بسيار عقب نشينی می كنی. خلیفه دوم نیز در موارد متعددی به جان خود قسم خورده است: «فَلَعَمْرِي لَقَدْ دُفِنَ فِي هَذَا الْبَقِيعِ…»؛[۶۹] به جانم سوگند! در بقیع کسانی دفن شده اند. حضرت علی(ع) نیز در بازگشت از احد، خطاب به فاطمه۳ سرودند: «..لعمري لقد أعذرت في نصر أحمد..»؛[۷۰] به جانم سوگند، چنان کوششی در یاری پیامبر(ص) کردم که نزد پروردگارم معذورم.
عایشه همسر رسول خدا(ص) در موارد متعددی به غیرالله قسم یاد کرده است؛ برای مثال بخاری نقل می کند: «لَعَمْرِی لقد اسْتَیْقَنُوا بِذَلِکَ…»؛[۷۱] به جانم سوگند، پیامبران به این مسئله یقین دارند. مسلم نیز چنین آورده: «لَعَمْرِي، مَا اعْتَمَرَ فِي رَجَبٍ»؛[۷۲] به جانم سوگند، پیامبر(ص)در ماه رجب عمره به جای نیاورد. ابن عباس دانشمند و مفسر بزرگ قرآن[۷۳] نیز بارها به جان خود قسم یاد کرده است: «فَلَعَمْرِي، لَقَدْ كَانَتِ الْمُتْعَةُ تُفْعَلُ عَلَى عَهْدِ إِمَامِ الْمُتَّقِينَ»؛[۷۴] به جان خودم سوگند در زمان رسول خدا(ص) صحابه متعه انجام می دادند.
علاوه بر صحابه مذکور حفصه،[۷۵] اسما بن عمیس،[۷۶] خالدین بن ولید،[۷۷] معاذ بن جبل[۷۸] و دیگر صحابه نیز به غیرالله قسم خورده اند؛ بنابراین حکم به حرمت و شرک قسم به غیرالله، مخالف با سیره خلفا، همسران پیامبر(ص) و بسیاری از صحابه است.
- مخالفت با مبنای برتری سلف
حکم حرمت و شرک بودن قسم به غیرالله برخلاف مبنای ابنتیمیه در برتری سلف بر خلف می باشد. ابنتیمیه طبق این مبنا، سلف را در همه امور (اعم از علم و عمل، عقل و دین، ایمان و عبادت)، برتر از خلف می داند؛[۷۹] بر این اساس، اگر سیره صحابه بر علمی تعلق داشته باشد، آن عمل مشروع خواهد بود؛ حال با توجه به اینکه بسیاری از صحابه به غیرالله قسم یاد کردهاند و حتی سیره برخی از آنان (عثمان بن أبی العاص)، بر قسم به غیرالله جریان داشته،[۸۰] قسم به غیرالله مشروع خواهد بود و حکم به حرمت و شرک بودن چنین قسمی از سوی ابنتیمیه، بر خلاف مبنای او در برتری سلف بر خلف است.
- عدم التزام عملی
ابنتیمیه علاوه بر اینکه در بیان فتوا، برخلاف مبانی خود عمل نموده، در عمل نیز التزامی به فتوا خود نداشته و به غیرالله قسم خورده است. جستجوی ساده در کتب وی موارد متعددی را نشان می دهد که او به جان خود قسم یاد کرده است؛ به عنوان نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱٫«هذا لعمری فی الاختلاف الذی هو تناقض حقیقی»؛[۸۱] قسم به جان خودم، این مطلب در بحث اختلافی است که همان تناقض حقیقی مقصود است.
۱. «هذا لعمری عن منفعته فی سایر العلوم»؛[۸۲] قسم به جانم این از منافع سایر علوم است.
۲. «وهذا لعمری فی الحدود التی لیس فیها باطل»؛[۸۳] به جانم قسم که این مسئله در حدودی است که باطلی در آن وجود ندارد؛ بنابراین ابنتیمیه در مقام عمل ملتزم به فتوا خود نیست.
نتیجه
بر اساس مطالب ذکر شده روشن گردید که تا قبل از ابن تیمیه، سوگند به غیرالله فقط در فقه بحث می شد؛ اما ابن تیمیه نگاه اعتقادی را به سوگند به غیرالله افزود. در مباحث فقهی سوگند به غیرالله از دو نظر مورد بحث قرار گرفته است؛ یکی اینکه شکستن سوگند به غیر خدا کفاره ندارد. ابن تیمیه نیز مانند عموم فقها، معتقد بود عمل به چنین سوگندی لازم نیست و شکستن آن کفاره ندارد. اختلاف فقهی ابن تیمیه با سایر علما در این است که ابن تیمیه برخلاف عموم فقها معتقد بود که قسم به غیرالله حرام است. ابن تیمیه در حالی قائل به حرمت شد که ادله او مدعایش را ثبات نکرد؛ بلکه او در رویکردی غیر واقعی، برداشت خود را به جمهور علما نسبت داده بود.
اختلاف دیگر ابنتیمیه با مذاهب اسلامی در موضوع قسم به غیرالله، دیدگاه اعتقادی او است. وی سوگند به غیرالله را منافی با توحید عبادی (الوهی) دانست. ابن تیمیه در حالی چنین نظریه ای را اظهار کرد که اولا بر اساس مبانی خودش در بحث عبادت، قسم جزء عبادت به شمار نمی رود تا مسلمانان به خاطر سوگند به غیرالله، به شرک الوهی دچار شوند؛ ثانیا ادله وی نتوانست شرک بودن سوگند به غیرالله را ثابت کند و بررسی مهم ترین دلیل او یعنی حدیث «من حلف بغیرالله» نشان داد که حدیث بر ظاهر خود باقی نیست و ایشان در معنای روایات، دچار سوء برداشت و تحمیل فهم خود بر آن گشته است؛ ثالثا چنین نظری برخلاف ظاهر قرآن و سنتِ صحیحِ پیامبر(ص) و سیره صحابه میباشد؛ سرانجام اینکه چنین حکمی برخلاف مبنای ابنتیمیه در برتری دادن سلف بر خلف و عملکرد خود او است.
تحلیل سخنان ابن تیمیه نشان می دهد، وی تنها با تمسک بر ظاهر یک روایت و بر اساس مبانی ظاهرگرایانه خود، مسلمانان را مشرک دانسته است و در صدور این نظریه حتی به سایر مبانی و عملکرد خود توجه نکرده است؛ به نظر می رسد پژوهش هایی در رابطه با تضادهای ابنتیمیه با مبانی اش و عبادت نبودن سوگند از دیدگاه ابنتیمیه لازم باشد.
منابع
۱. قرآن کریم.
۲. ابن أبی شيبه، عبدالله، المصنّف في الأحاديث والآثار، محقق: كمال يوسف الحوت، ریاض: مكتبة الرشد، چاپ اوّل، ۱۴۰۹ق.
۳. ابن تيميه، أحمد، اقتضاء الصراط المستقيم لمخالفة أصحاب الجحيم، تحقيق: ناصر عبدالكريم العقل، بیروت: دار عالم الكتب، چاپ هفتم، ۱۴۱۹ق.
۴. ابن تیمیه، احمد، الإخنائية، جده: دارالخراز، ۱۴۲۰ق.
۵. ابن تیمیه، احمد، الاستقامة، محقق: محمد رشاد سالم، مدینه: جامعة الامام محمد بن سعود، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
۶. ابن تيميه، أحمد، المستدرك على مجموع فتاوى، گردآورنده: محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، بی جا: چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
۷. ابن تيميه، احمد، جامع المسائل، محقق: محمد عزیز شمس، مکه: دار عالم الفوائد للنشر والتوزيع، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
۸. ابن تيميه، احمد، مجموع الفتاوى، تحقيق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، مدینه: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، ۱۴۱(ص)ق.
۹. ابن جرير طبری، محمّد، تاريخ الرسل والملوك، بیروت: دارالتراث، چاپ دوّم، ۱۳۸(ع)ق.
۱۰. ابن حجر عسقلانى، احمد، تهذيب التهذيب، هند: مطبعة دائرة المعارف النظامية، اوّل، ۱۳۲(ص)ق.
۱۱. ابن حجر عسقلانى، احمد، فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت: دارالمعرفة، ۱۳(ع)۹ق.
۱۲. ابن حنبل شيبانی، أحمد، مسند احمد، محقق: شعيب الأرنؤوط و ديگران، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اوّل، ۱۴۲۱ق.
۱۳. ابن رفعه، أحمد بن محمد، كفاية النبيه في شرح التنبيه، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، ۲۰۰۹م.
۱۴. ابن عابدين، محمّد امين بن عمر، رد المحتار على الدر المختار، بيروت: دارالفکر، چاپ دوّم، ۱۴۱۲ق.
۱۵. ابن عامر اصبحی، مالک بن انس، المدونة، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
۱۶. ابن عبدالبر، يوسف، الاستذكار، تحقيق: سالم محمد عطا، محمد علی معوض، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اوّل، ۱۴۲۱ق.
۱۷. ابن عساکر، أبوالقاسم علی بن حسن، تاريخ دمشق، محقق: عمرو بن غرامة العمروي، بیروت: دارالفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۱۵ق.
۱۸. ابن قدامه مقدسی، شمس الدین، الشرح الكبير على متن المقنع، بیروت: دارالكتاب العربي للنشر والتوزيع، بی تا.
۱۹. ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن أحمد، الكافي في فقه الإمام أحمد، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۲۰. ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن أحمد، المغني، قاهره: مكتبة القاهرة، ۱۳۸۸ق.
۲۱. ابن مفلح، ابراهيم بن محمد، المبدع في شرح المقنع، بيروت: الكتب العلمية، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
۲۲. ابن ملک حنفی، محمد بن عزالدین، شرح مصابيح السنة للإمام البغوي، بی جا: إدارة الثقافة الإسلامية، چاپ اول، ۱۴۳۳ق.
۲۳. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت: دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
۲۴. ابوداود سجستانى، سليمان، سنن أبى داود، تحقيق: شعَيب الأرنؤوط، بیروت: دارالرسالة العالمية، اول۱۴۳۰ق.
۲۵. اصفهانی، أبونعيم، أخبار أصبهان، محقق: سيد حسن كسروی، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
۲۶. البانی، محمد، سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، ریاض: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، چاپ اوّل، ۱۴۱(ص)ق.
۲۷. بخارى، محمّد، صحيح بخاری، تحقيق: محمد زهير بن ناصر، بیروت: دار طوق النجاة، چاپ اوّل، ۱۴۲۲ق.
۲۸. بلخی، نظام الدین، الفتاوى الهندية، بیروت: دارالفكر، چاپ دوم،۱۳۱۰ق.
۲۹. بيهقى، أحمد، السنن الكبرى، تحقيق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ سوم، ۱۴۲۴ق.
۳۰. بيهقی، احمد، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اوّل، ۱۴۰۸ق.
۳۱. ترمذى، محمّد، سنن الترمذى، تحقيق: بشار عواد معروف، بیروت: دارالغرب الإسلامى، ۱۹۹۸م.
۳۲. تنوخی حنبلی، أبوالبركات، الممتع في شرح المقنع، مکه: مكتبة الأسدي، چاپ سوم، ۱۴۲۴ق.
۳۳. جرجانی، أحمد بن عدی، الكامل في ضعفاء الرجال، تحقیق: عادل أحمد عبدالموجود، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
۳۴. جمعی از نویسندگان، الموسوعة الفقهية الكويتية، کویت: دارالسلاسل، چاپ دوم، ۱۴۰(ص)ق.
۳۵. جوينی، عبدالملك بن عبدالله، نهاية المطلب في دراية المذهب، جده: دارالمنهاج، چاپ اول، ۲۰۰(ع)م.
۳۶. حاكم نيشابورى، محمّد، المستدرك على الصحيحين، تعليق: محمد بن أحمد ذهبى، تحقيق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اوّل، ۱۴۱۱ق.
۳۷. دمیری، محمد بن موسى، النجم الوهاج في شرح المنهاج، جده: دارالمنهاج، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
۳۸. ذهبى، محمد بن احمد، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، تحقيق: بشار عوّاد معروف، تونس: دارالغرب الإسلامى، چاپ اوّل، ۲۰۰۳م.
۳۹. ذهبی، محمّد بن احمد، سير أعلام النبلاء، محقق: شعيب الأرناؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ سوّم، ۱۴۰۵ق.
۴۰. رافعی قزوينی، عبدالكريم بن محمد، العزيز شرح الوجيز المعروف بالشرح الكبير، محقق: علی محمد، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، ۱۴۱(ع)ق.
۴۱. رويانی، عبدالواحد بن إسماعيل، بحر المذهب في فروع المذهب الشافعي، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، ۲۰۰۹م.
۴۲. زرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم قرآن، تحقیق: محمد أبوالفضل إبراهيم، مصر: دار إحياء الكتب العربية، چاپ اول، ۱۳(ع)(ص)ق.
۴۳. سرخسی، محمّد بن أحمد، المبسوط، بيروت: دارالمعرفة، ۱۴۱۴ق.
۴۴. شیبانی، محمد بن حسن، المخارج في الحيل، قاهره: مكتبة الثقافة الدينية، ۱۴۱۹ق.
۴۵. صنعانى، عبدالرزاق، المصنف، محقق: حبيب الرحمن أعظمى، هند: المجلس العلمي، چاپ دوّم، ۱۴۰۳ق.
۴۶. طبرى، محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت: دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۴۷. طحاوی، أحمد بن محمد، شرح مشكل الآثار، محقق: شعيب الأرنؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
۴۸. عمرانی شافعی، يحيى بن أبی الخير، البيان في مذهب الإمام الشافعي، جده: دارالمنهاج، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
۴۹. فرقانی، فیض محمد، نذر وسوگند از دیدگاه فقه حنفی، زاهدان: نیکو، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.
۵۰. قاری، علی بن محمد، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، بيروت: دارالفكر، چاپ اوّل، ۱۴۲۲ق.
۵۱. قرطبی، محمد بن أحمد، المقدمات الممهدات، تونس، دارالغرب الإسلامي، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
۵۲. قسطلانی، احمد بن محمّد، إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري، مصر: المطبعة الكبرى الأميرية، چاپ هفتم، ۱۳۲۳ق.
۵۳. مزی، يوسف بن عبدالرحمن، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، محقق: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اوّل، ۱۴۰۰ق.
۵۴. نسائی، أحمد بن شعيب، السنن الكبرى، محقق: شعیت ارناووط و دیگران، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
۵۵. نووی، يحيى بن شرف، المنهاج شرح صحيح مسلم بن الحجاج، بيروت: دارإحياء التراث العربي، چاپ دوّم، ۱۳۹۲ق.
۵۶. نيشابورى، مسلم، صحيح مسلم، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقى، بیروت: دار إحياء التراث العربى، بى تا.
۵۷. هیتمی ابن حجر، أحمد بن محمد، تحفة المحتاج في شرح المنهاج، مصر: المكتبة التجارية الكبرى، ۱۳۵(ع)ق.
۵۸. وادعی، مقبل بن هادی، أحاديث معلة ظاهرها الصحة، قاهره: دارالآثار للنشر والتوزيع، چاپ دوم، ۱۴۲۱ق.
پی نوشتها:
[۱]. (ابن تيميه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۱، ص۲۰۴)؛ «از دیدگاه ابن تیمیه قسم به خداوند متعال شرعی است و شکستن آن کفاره دارد»؛ (ابن تيميه، احمد، اقتضاء الصراط المستقيم، ج۲، ص۳۲۶).
[۲]. ابن تيميه، احمد، الفتاوى الكبرى، ج۵، ص۵۵۲٫
[۳]. «همانا خداوند شما را نهی کرده است که به پدران خود قسم بخورید؛ پس یا به خدا قسم بخورید یا سکوت کنید»؛ (بخارى، محمّد، صحيح بخاری، ج۸، ص۲۷).
[۴]. همان، ج۱، ص۳۳۵٫
[۵]. ابن تيميه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۱، ص۲۰۴؛ همان، ج۲۷، ص۳۴۹٫
[۶]. نیشابوری، مسلم، صحيح مسلم، ج۱، ص۴۱ .
[۷]. طبری، محمّد بن جرير، تاريخ الرسل والملوك، ج۳، ص۳۸۶٫
[۸]. در ادامه نیز موارد بسیاری از سوگندهای پیامبر(ص) و صحابه ذکر خواهد شد.
[۹]. ابن عابدين، محمّد امين بن عمر، رد المحتار على الدر المختار، ج۳، ص۷۰۵؛ ابن نجيم، زين الدين بن ابراهيم، البحر الرائق شرح كنز الدقائق، ج۴، ص۳۰۱؛ فرقانی، فیض محمد، نذر و سوگند از دیدگاه فقه حنفی، ص۴۵٫
[۱۰]. بلخی، نظام الدین، الفتاوى الهندية، ج۲، ص۵۲٫
[۱۱]. «شافعی می نویسد: َكُلُّ يَمِينٍ بِغَيْرِ اللَّهِ فَهِيَ مَكْرُوهَةٌ»؛ (شافعی، محمّد بن ادريس، الأم، ج۷، ص۶۴)؛ (جوينی، عبدالملک، نهاية المطلب في دراية المذهب، ج۱۸، ص۳۰۱)؛ (نووی، يحيى بن شرف، المنهاج، ج۱۱، ص۱۰۶)؛ (عمرانی شافعی، يحيى، البيان في مذهب الإمام الشافعي، ج۱۰، ص۴۹۴).
[۱۲]. نووی، يحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، ج۱۸، ص۱۸٫
[۱۳]. ابن عامر، مالک بن انس، المدونة، ج۱، ص۵۸۳٫
[۱۴]. قرطبی، ابن رشد، المقدمات الممهدات، ج۱، ص۵۷۵٫
[۱۵]. کشناوی، أبوبكر بن حسن، أسهل المدارك، ج۲، ص۲۱٫
[۱۶]. جمعی از نویسندگان، الموسوعة الفقهية الكويتية، ج۷، ص۱٫
[۱۷]. مقدسی، ابن قدامه، الشرح الكبير، ج۱۱، ص۱۷۸؛ ابن مفلح، إبراهيم، المبدع في شرح المقنع، ج۸، ص۶۷،
[۱۸]. مقدسی، ابن قدامه، المغني ج۹ ص ۴۸۹-۴۸۸؛ ابن مفلح، إبراهيم، المبدع، ج۸، ص۶۵٫
[۱۹] . مقدسی، شمس الدین، الشرح الكبير، ج۱۱، ص۱۷۷؛ تنوخی حنبلی، أبوالبركات، الممتع في شرح المقنع، ج۴، ص۴۲۹٫
[۲۰]. «از نگاه ابن تیمیه قسم به پیامبر۶، انبیا، صالحان، کعبه، آباء، فرزندان و بهطور کلی هر قسمی که به غیر خداوند متعال یاد شود، جزء قسمهای مشرکین قرار دارد»؛ (ابن تيميه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۳۳، ص۱۲۲).
[۲۱]. ابن تيميه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۱، ص۸۱٫
[۲۲]. «ابنتیمیه توحید را به توحید در ربوبیت و الوهیت تقسیم کرده است»؛ (ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۱۰، ص ۲۶۴)؛ «توحید ربوبی به معنای اختصاص خالقیت و ربوبیت به خداوند است. توحید الوهی به معنای اختصاص عبادت برای خدا است»؛ (ابن تیمیه، احمد، درء التعارض العقل و النقل، ج۱، ص۲۲۶)؛ (ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۰۱)؛ ( ابن تیمیه، احمد، الاستقامة، ج۲، ص۳۱)
[۲۳]. ابن تيميه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۲۷، ص۹۳٫
[۲۴]. ابن تیمیه، احمد، الإخنائية، ص۲۰۸٫
[۲۵]. ابن تيميه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۲۷، ص۳۳۹٫
[۲۶]. “ند” به معنای شریک است.
[۲۷]. همان، ج۱۷، ص۱۴۵٫
[۲۸]. ترمذى، محمّد، سنن الترمذى، ج۳، ص۱۶۲٫
[۲۹]. صنعانى، عبدالرزاق، المصنف، ج۸، ص۴۶۹ .
[۳۰]. ابن تيميه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۱، ص۸۱٫
[۳۱]. «أنَّ العبادات مَبْنَاها على توقيفِ الرسولِ وطاعةِ أمرِه والاقتداءِ به، فلا يكون شيءٌ عبادة إلاّ أن يَشرعَه الرسولُ، فيكون واجبًا أو مستحبًّا، وما ليسَ بواجب ولا مستحبٍّ فليسَ بعبادةٍ باتفاقِ المسلمين»؛ (ابن تيميه، احمد، جامع المسائل، ج۵، ص۱۰۶).
[۳۲]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۱۶، ص ۶۶٫
[۳۳]. «العبادة المأمور بها تتضمن معنى الذل ومعنى الحب فهي تتضمن غاية الذل لله بغاية المحبة له»؛ (همان، ج۱۰، ص۱۵۳).
[۳۴]. بيهقى، أحمد، السنن الكبرى، ج۱۰، ص۵۲٫
[۳۵]. طحاوی، أحمد، شرح مشكل الآثار، ج۲، ص۳۰۰٫
[۳۶]. وادعی، مقبل، أحاديث معلة ظاهرها الصحة، ص۲۴۹-۲۴۸ .
[۳۷]. شيبانی، أحمد، مسند احمد، ج۳۶، ص۲۸۶٫
[۳۸]. نيشابورى، مسلم، صحيح مسلم، ج۲، ص۷۱۶٫
[۳۹]. طبری، محمّد، تاريخ الرسل والملوك، ج۳، ص۳۰۰ .
[۴۰]. «ارجاع به نظیر، یکی از قواعدی است که در کشف مراد متکلم استفاده می شود»؛ (زرکشی، بدرالدین، البرهان فی علوم قرآن، ج۲، ص۱۹۹).
[۴۱]. «هر کس به لات و عزی قسم یاد کند، باید کلمه لا اله الله را بر زبان جاری سازد»؛ (بخاری، محمد، صحيح بخاری، ج۸، ص۲۷).
[۴۲]. «لَا تَحْلِفُوا بِالطَّوَاغِي؛ به بت ها قسم یاد نکنید»؛ (نیشابوری، مسلم، صحيح مسلم، ج۳، ص۱۲۶۸).
[۴۳]. «لا تحلفوا بآبائكم، ولا بأمهاتكم، ولا بالأنداد، به پدران و مادران و بت ها قسم یاد نکنید»؛ (سجستانى، سليمان، سنن أبى داود، ج۳، ص۲۲۲).
[۴۴]. روایت در جایی صادر شد که خلیفه دوم به پدر مشرک خود قسم یاد کرد.
[۴۵]. رافعی قزوينی، عبدالكريم، العزيز شرح الوجيز، ج۱۲، ص۲۳۵٫
[۴۶]. قاری، علی بن محمد، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج۶، ص۲۲۴۲٫
[۴۷]. رافعی قزوينی، عبدالكريم، العزيز شرح الوجيز، ج۱۲، ص۲۳۵؛ دمیری، محمد، النجم الوهاج، ج۱۰، ص۹؛ عمرانی شافعی، يحيى بن أبی الخير، البيان في مذهب الإمام الشافعي، ج۱۰، ص۴۹۳؛ رويانی، أبوالمحاسن، بحر المذهب، ج۱۰، ص۳۶۸٫
[۴۸]. ابن رفعه، أحمد، كفاية النبيه، ج۱۴، ص۴۱۲؛ رافعی قزوينی، عبدالكريم، العزيز شرح الوجيز، ج۱۲، ص۲۳۵؛ دمیری، محمد، النجم الوهاج، ج۱۰،ص۹٫
[۴۹]. هیتمی، ابن حجر، تحفة المحتاج في شرح المنهاج، ج۱۰، ص۴٫
[۵۰]. تنوخی حنبلی، أبوالبركات، الممتع في شرح المقنع، ج۴، ص۴۳۰٫
[۵۱]. ابن حجر عسقلانى، احمد، فتح الباری، ج۱۱، ص۵۳۱٫
[۵۲]. قسطلانی، احمد بن محمّد، إرشاد الساري، ج۹، ص۳۷۵٫
[۵۳]. نووی، محيی الدين، المجموع شرح المهذب، ج۱۸، ص۱۷٫
[۵۴]. با توجه به اینکه قسم به غیرالله از دیدگاه علمای فوق جایز بوده، مقصود از تعابیر فوق کراهت می باشد.
[۵۵]. صنعانى، عبدالرزاق، المصنف، ج۸، ص۴۶۹٫
[۵۶]. مزی، يوسف، تهذيب الكمال، ج۳۰، ص۴۲۶؛ ذهبى، محمد، تاريخ الإسلام، ج۳، ص۳۳۳؛ عسقلانى، ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج۱۱، ص۱۱۱٫
[۵۷]. عسقلانى، ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج۱۲، ص۱۸؛ مزی، يوسف، تهذيب الكمال، ج۳۳، ص۶۶؛ ذهبی، محمّد، سير أعلام النبلاء، ج۵، ص۵٫
[۵۸]. جرجاني، أحمد، الكامل في ضعفاء الرجال، ج۲، ص۵۷٫
[۵۹]. «لأن أكون رأسا فى الضلالة أحب الى من أن أكون ذنبا فى الهداية» و «لأن يذمني ابن زياد حياً أحب إلي من أن يمدحني ميتاً» نمونه دیگر سخنان فوق است.
[۶۰]. اصفهانی، أبونعيم، أخبار أصبهان، ج۲، ص ۱۵۱٫
[۶۱]. شیبانی، محمد بن حسن، المخارج في الحيل، ص۱۰۱؛ سرخسی، محمّد بن أحمد، المبسوط، ج۳۰، ص۲۱۵٫
[۶۲]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۲۰، ص۱۴٫
[۶۳]. سوره شمس، آیات ۷-۱٫
[۶۴]. طبرى، محمد، جامع البيان، ج۳۰، ص۱۳۳٫
[۶۵]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۴، ص۲۵۹٫
[۶۶]. نیشابوری، مسلم، صحيح مسلم، ج۴، ص۱۹۷۴٫
[۶۷]. ابن حنبل شيبانی، أحمد، مسند، ج۲۳، ص۱۵۱٫
[۶۸]. ابن جرير طبری، محمّد، تاريخ الرسل والملوك، ج۳، ص۳۹۲٫
[۶۹]. ابن أبی شيبه، عبدالله، المصنّف، ج۷، ص۴۴۰؛ حاكم نيشابورى، محمّد، المستدرك على الصحيحين، ج۳، ص۹۹٫
[۷۰]. حاكم نيشابورى، محمّد، المستدرك على الصحيحين، ج۳، ص۲۷٫
[۷۱]. بخارى، محمّد، صحيح بخاری، ج۶، ص۷۷٫
[۷۲]. نيشابورى، مسلم، صحيح مسلم، ج۲، ص۹۱۶٫
[۷۳]. نسائی، أحمد، السنن الكبرى، ج۷، ص۳۲۱٫
[۷۴]. نيشابورى، مسلم، صحيح مسلم، ج۲، ص۱۰۲۶٫
[۷۵]. بيهقی، احمد، دلائل النبوة، ج۷، ص۱۸۸ .
[۷۶]. حاكم نيشابورى، محمّد، المستدرك على الصحيحين، ج۳، ص۱۷۷٫
[۷۷]. صنعانى، عبدالرزاق، المصنف، ج۵، ص۴۸۳ .
[۷۸]. ابن عساكر، علی، تاريخ دمشق، ج۵۸، ص۴۳۳ .
[۷۹]. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۱۵۸٫
[۸۰]. «كانت يمين عثمان بن أبي العاص لعمري»؛ (ابن أبی شيبه، عبدالله، المصنّف، ج۳، ص۸۰).
[۸۱]. ابن تيميه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۶، ص۵۸٫
[۸۲]. همان، ج۹، ص۲۵٫
[۸۳]. همان، ج۹، ص۹۰٫
ثبت دیدگاه