چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Wednesday, 24 April , 2024 ساعت ×
گزارشی از کتاب «الاغاثة بأدلة الاستغاثة»
۲۹ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۶
شناسه : 1156
6
معرفی کتاب سقاف در خاتمه می‌گوید: «انکار استغاثه از قرن هشتم به بعد مطرح شد و قبل از آن پذیرفته شده بود. او برای این مدعا جملاتی را از کتب قبل از قرن هشتم ذکر می‌کند و از سلفی‌ها می‌خواهد کنار قبر أبی‌عبیده بروند و استغاثه کنند تا خداوند آنان را هدایت کند و از میل به دراهمی که باعث رویگردانی آنان از حق شده، رهایی بخشد
نویسنده : پیام عبدالملکی منبع : پژوهشنامه نقد وهابیت سراج منیر شماره 17
پ
پ

مقدمه

یکی از مسائلی که وهابیان و برخی از سلفی‌ها در آن خدشه کرده‌اند، بحث استغاثه است. واژه «استغاثه» مصدر باب استفعال از ریشه «غ و ث» به معنای طلب نصرت و فریادخواهی و استمداد در حال شدّت و محنت است.[۱] در اینکه به طور استقلالی فقط از خداوند متعال می‌توان استمداد کرد تمام مسلمانان اجماع دارند. اختلاف در این است که وهابیت، استغاثه به غیرخداوند را نفی می‌کنند، اما بیشتر مسلمانان استغاثه به اولیای الهی را بعد از ممات نیز جایز می‌دانند. استدلال مجوزین استغاثه به اولیای الهی این است که انسان‌های کامل با توجه به مقام خلافت الهی خویش، در حکم «مستخلفٌ عنه» بوده، می‌توانند محل استغاثه واقع شوند. از این‌رو در منابع دینی فریقین روایاتی دال بر این مطلب وجود دارد. پس شرک‌پنداشتن استغاثه به ارواح مقدس، نادرست بوده، از نداشتن فهم صحیح از توحید افعالی ناشی می‌شود.[۲]

وهابیان استغاثه به اولیای الهی را از مصادیق درخواست از غیرخدا، و شرک می‌دانند، اما کسانی که آن را جایز می‌دانند به ادله‌ای از قرآن و روایات و سیره اهل بیت و صحابه پیامبر استدلال می‌کنند. در این زمینه علمای شیعه و سنی آثار فراوانی نگاشته‌اند. از جمله آثار مفید و مختصر در این زمینه، کتاب الاغاثة بأدلة الاستغاثة اثر حسن بن علی السقاف است. این کتاب در سال ۱۴۱۰ ه.ق./۱۹۹۰م. در مکتبة الامام النووی عمان و در یک جلد چهل صفحه‌ای به چاپ رسید. همچنین در جلد اول کتاب رسائل سقاف، که دارالامام الرواس بیروت (۱۴۲۸ه.ق.) منتشر کرده، نیز به عنوان رساله‌ای مستقل از صفحه ۱۳۵ تا ۱۷۰ آمده است.

 

حسن بن علی السقاف

سید حسن بن علی بن هاشم السقاف، از نوادگان رسول خدا صلی الله علیه و آله است. نسب وی با ۳۲ واسطه به امام صادق علیه السلام می‌رسد. او در چهارم شوال ۱۳۸۰ ه.ق. /۱۹۶۱م. در اردن به دنیا آمد. وی شافعی‌مذهب و از نظر کلامی اشعری است. حسن سقاف تحصیلات ابتدایی را در وطن خود گذراند و در سال ۱۹۷۸ به دمشق سفر کرد. در آنجا از درس استادان بزرگی مانند شیخ هاشم مجذوب و شیخ محمد سعید رمضان البوطی استفاده کرد. مدتی را نیز در مغرب به تحصیل پرداخت و از محضر استادانی مانند عبدالله بن صدیق غماری استفاده برد. شاید شاگردی ابن‌صدیق غماری سبب رویکرد ضدسلفی در حسن سقاف شده باشد.

سقاف حدود ۸۰ کتاب در موضوعات مختلف نگاشته است که غالباً در رد افکار سلفیان است. برخی از آن کتب عبارت‌اند از: ۱٫ السلفیة الوهابیة؛ أفکارها الأساسیة وجذورها التاریخیة؛ ۲٫ البشارة و الالحاف بما بین ابن تیمیة والألبانی فی العقیدة من الاختلاف؛ ۳٫ التناقضات الالبانی الواضحات (این کتاب در سه جلد تدوین شده است)؛ ۴٫ صحیح شرح العقیدة الطحاویة؛ ۵٫ الامتاع والاستقصاء لأدلة تحریم التبرع بالأعضاء؛ ۶٫ عقیدة أهل السنة والجماعة؛ ۷٫ شرح لعمدة السالک وعدة الناسک؛ ۸٫ احتجاج الخائب بعبارة من ادعی الاجماع فهو کاذب؛ ۹٫ بهجة الناظر فی التوسل بالنبی الطاهر؛ ۱۰٫ الاغاثة بأدلة الاستغاثة؛ ۱۱٫ وهم سیء البخت الذی حرَّم صیام السبت؛ ۱۲٫ التندید بمن عدَّد التوحید؛ ۱۳٫ الدلائل والنقول علی تحریم الکولونیا؛ ۱۴٫ إلقام الحجر للمتطاول علی الأشاعرة من البشر؛ ۱۵٫ صحیح صفة صلاة النبی و …

وی در جلسات تقریب مذاهب نیز حضور فعالی دارد. سقاف در سال‌های اخیر در شبکه المستقلة به مناظره با شیخ عدنان عرعور پرداخته و تفکرات ابن‌تیمیه را نقد کرده است.

 

نگاهی به فصول کتاب

ایشان در مقدمه کتاب می‌گوید:

روزی در مجلسی بودم. یکی از استادان حاضر در جلسه به من گفت: «شنیده‌ام تو استغاثه به غیرخدا را جایز می‌دانی؛ آیا صحیح است؟». گفتم: «بله». گفت: «دلیلت چیست؟». یک روایت از بخاری را برای او خواندم. یکی از علمای حاضر که به علم حدیث اشتغال داشت گفت: «در کتاب و سنت و اقوال سلف هیچ دلیلی بر این مطلب نداریم و حتی این مطلب از یکی از افراد معتبر نیز نقل نشده است». باقی علما نیز او را به جهت تخصص در علم حدیث تأیید کردند. من از او قبول نکردم و از حرفش تعجب کردم، زیرا مطلع بودم که او با تمام روایات باب توسل و استغاثه آشنایی دارد. مخصوصاً از این گفته او که گفت: «چهل سال است که من در این مسئله جست‌وجو می‌کنم و به این مطلب رسیده‌ام که دلیلی بر آن نداریم». در این هنگام یکی دیگر از علما گفت: «صدازدن اموات نوعی دعا است و دعا عبادت است، زیرا پیامبر فرمود: «الدعا هو العبادة»». در جواب او گفتم: «دعا معانی زیادی دارد که یکی از آن‌ها عبادت است». سپس روایاتی را در این زمینه برای آنان قرائت کردم. از جمله آن‌ها روایتی است که در صحیحین آمده که پیامبر بعد از فوت پسرش ابراهیم خطاب به او گفتند: «وانا علی فراقک یا ابراهیم لمحزونون …».[۳] لذا بر خود واجب دیدم در مشروعیت استغاثه و بیان ادله جواز آن و اقوال سلف دست به قلم شوم (ص۲).

سقاف در این کتاب پس از مقدمه، چند فصل در زمینه استغاثه مطرح کرده است:

 

فصل: فی تعریف الاستغاثة و ما یتعلق بذلک

سقاف در تعریف استغاثه می‌گوید: «استغاثه نزد من، طلب از نبی، قبل از وفات یا بعد از وفات ایشان، است تا حاجت حاجت‌مندی را از خداوند بخواهد، زیرا ایشان همان‌طور که در اخبار آمده بعد از وفات نیز زنده هستند و می‌شنوند و اعمال امت بر ایشان عرضه می‌گردد» (ص۵).

ایشان مواردی همچون طلب‌کردن باران از پیامبر در زمان حیات و ممات ایشان را به عنوان شاهد ذکر کرده، در ادامه می‌گوید:

با وجود اینکه بارش باران به دست خداوند است نه به دست پیامبر، اما این صحابی که آشنای به آیاتی مانند «وإذا سألک عبادی عنی فانی قریب أجیب دعوة الداع إذا دعان»[۴] نیز بود آن را از پیامبر درخواست کرد و پیامبر نیز به او نگفتند هرگاه بلا یا مشکلی به شما روی آورد به سراغ من نیایید و فقط از من بخواهید که دعا کنم. پس معلوم می‌شود این آیه منافاتی با استغاثه ندارد. زیرا در اصول ثابت شده که اثبات یک مطلب، نفی ماعدای آن نمی‌کند (ص۵).

ایشان در ادامه فرعی را با عنوان اثبات حیات در قبر برای پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح کرده‌اند. در این زمینه روایتی را از پیامبر نقل کرده است: «الأنبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون».[۵] او تصحیح این روایت را از حافظ هیثمی و مناوی و البانی بیان کرده، از سیوطی نیز ادعای تواتر بر حیات انبیا در قبرشان را نقل می‌کند. او می‌گوید در این زمینه بیهقی در کتاب حیاة الانبیاء و ابن‌قیم در الروح، به طور مجزا بحث کرده‌اند.

نکته مهم این است که سقاف بعد از تصحیح البانی از حدیث مذکور می‌گوید: «من به تصحیح و تضعیف البانی اعتنایی نمی‌کنم و همان‌طور که بارها گفته‌ام او را اهل این کار نمی‌دانم و کلام او و ابن‌تیمیه و امثال آن‌ها را فقط برای تنبه مقلدان و عاشقان آن‌ها ذکر می‌کنم» (ص۶).

جناب سقاف فرع دیگری را در اینکه پیامبر و سایر اموات بعد از مرگشان می‌شنوند ذکر کرده است. او در این بخش ادله منکران سماع موتی را، که آیاتی مانند «وما أنت بمسمع من فی القبور»[۶] و «إنک لا تسمع الموتی ولا تسمع الصم الدعاء إذا ولوا مدبرین»[۷] است، ذکر کرده، در نقد آن می‌گوید: «مراد این است که کفاری که مصر‍‍‍ّ در باطل هستند از تذکر و موعظه نفعی نمی‌برند، کما اینکه اموات از موعظه نفعی نمی‌برند و ای محمد تو نمی‌توانی کسانی را که مهر قساوت بر قلبشان خورده هدایت کنی. چنان‌که ابن‌کثیر نیز این‌گونه معنا کرده است». سپس ادله سماع اموات را ذکر می‌کند و هفت روایت از کتب معتبر می‌آورد، مانند:

۱. روی الامام البخاری ومسلم فی صحیحیهما من حدیث ابن عمر رضی الله تعالی عنهما قال: «وقف النبی صلی الله علیه وآله وسلم علی قلیب بدر فقال: هل وجدتم ما وعدکم ربکم حقا؟ ثم قال: أنهم الآن یسمعون ما أقول … وفی روایة فی الصحیح: أن النبی صلی الله علیه واله وسلم جعل ینادیهم بأسمائهم وأسماء آبائهم: یا فلان بن فلان، ویا فلان بن فلان، أیسرکم أنکم أطعتم الله ورسوله؟ فانا قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا، فهل وجدتم ما وعد ربکم حقا؟ فقال عمر: یا رسول الله ما تکلم من أجساد لا أرواح لها، فقال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: والذی نفس محمد بیده ما أنتم بأسمع لما أقول منهم».[۸]

۲. أن النبی صلی الله علیه واله وسلم کان یقول إذا ذهب إلی المقابر: «السلام علیکم أهل الدیار من المؤمنین والمسلمین، وإنا إن شاء الله بکم لاحقون، أسال الله لنا ولکم العافیة».[۹]

جناب سقاف سند تمام روایات را تصحیح کرده، به بعضی اشکالات پاسخ می‌دهد. او در پایان این فصل خاطرنشان می‌کند که تمام این مطالب را برای اثبات زنده‌بودن انبیا در قبر و شنیدن آنان ذکر کردم تا بعد از این ادله استغاثه را بیان کنم.

 

فصل: تحقیق روایت «حیاتی خیر لکم و مماتی خیر لکم تعرض علی أعمالکم …»

جناب سقاف وجه دلالت این روایت را ذکر نکرده است و فقط اشکالات واردشده بر این روایت را بررسی کرده و پاسخ داده است. البته می‌توان این روایت را هم‌سو با بحث‌های قبلی و دلیل بر زنده‌بودن پیامبر دانست.

برخی از اشکالات این روایت چنین است:

۱. برخی گفته‌اند این روایت با حدیث حوض سازگار نیست، زیرا در حدیث حوض پیامبر امتش را به حوض دعوت می‌کند اما ملائکه از ورود بعضی افراد ممانعت می‌کنند. پیامبر به ملائکه اعتراض می‌کند. آن‌ها در جواب می‌گویند تو نمی‌دانی اینان بعد از تو چه کردند. اما طبق روایت عرضه اعمال بر پیامبر نباید ایشان از اعمال امت بی‌خبر باشد.

سقاف در پاسخ به این اشکال می‌گوید این اشکال را ابن‌حجر در فتح الباری[۱۰] جواب داده و گفته است کسانی که از حوض رانده می‌شوند منافقان و مرتدان از دین هستند. آنان جزء امت حضرت نیستند و اعمالشان به حضرت عرضه نمی‌شود. زیرا حقیقتاً از دین خارج شده‌اند.

۱. برخی در سند حدیث اشکال کرده‌اند. سقاف در این زمینه ۱۲ نفر از کسانی که این روایت را تصحیح کرده‌اند نام برده و اشکالات را پاسخ داده است. او ریشه این نوع مواجهه جارحان را در عقاید انحرافی آنان می‌داند (ص۱۳).

نویسنده در تذکری، مسئله استحباب زیارت قبر پیامبر (ص) در کلام نووی را، که ارنؤوط (یکی از عالمان سلفی) مطرح کرده بود بررسی کرده و می‌گوید:

ارنؤوط کلام نووی را تحریف کرده، زیرا در کتاب الحج نووی بابی با عنوان «فصل فی زیارة قبر رسول الله و أذکارها» آمده و در آن گفته است: سزاوار است که هر کسی به حج می‌رود، به زیارت قبر رسول‌الله (ص) مشرف شود، چه در مسیر راهش باشد و چه نباشد. زیارت پیامبر (ص) از اهم قربات و افضل عبادات است. این در حالی است که ارنؤوط کلام او را تحریف کرده و استحباب زیارت را از کلام نووی ذکر نکرده است و این امانتداری علمی نیست و فقط تعصب به عقیده ابن‌تیمیه حرانی در مسئله شد رحال، باعث این‌گونه اظهارات می‌شود (ص۱۷).

نکته مهم در عبارات مصنف این است که ایشان تفکر سلفیت را به شدت نقد کرده، در خصوص علمای آنان، به‌ویژه ابن‌تیمیه، با لحنی تحقیرآمیز سخن می‌گوید.

 

فصل: ادله استغاثه و آثار سلف

جناب سقاف در این بخش، شش روایت صحیح از کتب مختلف، از جمله حدیث حوض، آورده و ذیل هر یک توضیحات کافی داده است. این روایات از این قرار است (ص۲۰):

۱. قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): «إن الشمس تدنو یوم القیامة حتی یبلغ العرق نصف الأذن، فبینا هم کذلک استغاثوا بآدم، ثم بموسی، ثم بمحمد فیشفع لیقضی بین الخلق …».[۱۱]

این روایت از اصح ادله در استغاثه به غیرخدا است، زیرا استغاثه مردم به انبیای الهی را در آن زمان که همه معنای شرک را می‌دانند ثابت کرده است. لفظ استغاثه در این روایت نص صریح در اثبات استغاثه است، مخصوصاً اینکه ابتدا به حضرت آدم استغاثه می‌شود و ایشان اعتراف می‌کند که قادر نیست و سپس به انبیای دیگر استغاثه می‌کنند. پس استغاثه به شخص غیرقادر کفر و شرک نیست (ص۲۰).

۱. عن أنس بن مالک: «أن رجلا دخل یوم الجمعة من باب کان وجاه المنبر ورسول الله صلی الله علیه و آله یخطب، فاستقبل رسول الله صلی الله علیه و آله قائما فقال: یا رسول الله هلکت المواشی، وانقطعت السبل، فادع الله یغیثنا – أی یمطرنا – قال: فرفع رسول الله صلی الله علیه و آله یدیه فقال: اللهم اسقنا، اللهم اسقنا، اللهم اسقنا. قال أنس: ولا والله ما نری فی السماء من سحاب ولا قزعة ولا شیئا، وما بیننا وبین سلع من بیت ولا دار. قال: فطلعت من وراءه سحابة مثل الترس ثم انتشرت، ثم أمطرت …».[۱۲]

در این روایت پیامبر صلی الله علیه و آله به آن شخص نگفته است برو از خدا بخواه. استغاثه شخص نابینا نیز از این باب است و پیامبر او را به توسل و استغاثه به جاه خود تعلیم داد. همچنین کسی که الان به ایشان استغاثه می‌کند نیز چون اعتقاد دارد که حضرت در قبرش زنده است و سلامش را می‌شنود و جواب می‌دهد، لذا رو به قبر ابراز حاجت می‌کند (ص۲۱).

۱. عن عبد الله ابن مسعود قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «إذا انفلتت دابة أحدکم بأرض فلاة فلیناد: یا عباد الله احبسوا علی، یا عباد الله احبسوا علی، فإن لله فی الأرض حاضرا سیحبسه علیکم»[۱۳] یا «إذا ضل أحدکم شیئا، أو أراد أحدکم غوثا، وهو بأرض لیس بها أنیس فلیقل: یا عباد الله أغیثونی، یا عباد الله أغیثونی، فان لله عبادا لا نراهم».[۱۴]

۲. أخرج قصة عاد الثانیة أحمد بإسناد حسن عن الحارث بن حسان البکری قال: «خرجت أنا والعلاء بن الحضرمی إلی رسول الله صلی الله علیه و آله الحدیث – وفیه – فقلت: أعوذ بالله وبرسوله أن أکون کوافد عاد، قال: وما وافد عاد؟ وهو أعلم بالحدیث ولکنه یستطعمه …».[۱۵]

نویسنده این روایت را صریح در استغاثه می‌داند، زیرا علاوه بر خداوند به پیامبر نیز استغاثه کرده است.

۱. روی ابن أبی شیبة بإسناد صحیح من روایة أبی صالح السمان عن مالک الدار – وکان خازن عمر – قال: «أصاب الناس قحط فی زمن عمر فجاء رجل إلی قبر النبی صلی الله علیه و آله فقال؟ یا رسول الله استسق لامتک فإنهم قد هلکوا …».[۱۶]

۲. قال: حدثنا أبو النعمان، ثنا سعید بن زید، ثنا عمرو بن مالک أبو النعمان، ثنا سعید بن زید، ثنا عمرو بن مالک، وقال الامام البخاری: حدثنا مسلم بن إبراهیم ثنا سعید بن زید أبوالنکری، حدثنا أبو الجوزاء أوس بن عبد الله قال: «قحط أهل المدینة قحطا شدیداً فشکوا إلی عائشة فقالت: أنظروا قبر النبی صلی الله علیه و آله فاجعلوا منه کوة إلی السماء حتی لا یبقی بینه وبین السماء سقف. قال: ففعلوا فمطرنا مطرا حتی نبت العشب وسمنت الابل حتی تفتقت من الشحم فسمی عام الفتق».[۱۷]

در این دو روایت نیز مردم به پیامبر خدا پناه برده‌اند و مستقیماً از ایشان درخواست کرده‌اند.

۱. چند مورد از فعل صحابه و علما را به عنوان دلیل ذکر می‌کند. او می‌گوید پیامبر به اقتدا به صحابه‌ای مانند ابوبکر و عمر امر فرمودند و عمر نیز در مسائلی که در قرآن و سنت مطرح نشده به آنچه صالحان انجام می‌دهند ارجاع داده است و در طول تاریخ از صحابه و علما مواردی در اثبات استغاثه موجود است. از جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

– فعل ابن‌عباس

– احمد بن حنبل که راه حج را گم کرد و استغاثه کرد.

– ابن‌مفلح و مطرح‌کردن استغاثه

– ذکر روایت «اذا ضل احدکم شیئا …» در معجم الکبیر طبرانی که دال بر تأیید وی بر آن است و به تجربه نیز ثابت شده است.

– قول نووی در نحوه زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و ایستادن رو به قبر ایشان و درخواست از ایشان (ص۲۸).

– ابیاتی از ابن‌حجر درباره استغاثه

نویسنده در این زمینه می‌گوید هیچ یک از علمای نام‌برده مدعی شرک‌بودن این اعمال نبودند. وی با استناد به آیه )وَأُبْرِىءُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ([۱۸] می‌گوید:

ما نمی‌گوییم مخلوق رزق می‌دهد یا زنده می‌گرداند یا می‌میراند، بلکه خداوند در این آیه اسناد فعل به غیرخود را از باب مجاز جایز دانسته است، زیرا تأثیر از جانب خدا است و او است که زنده می‌کند و می‌میراند و … فی‌الحال نیز کسی که به پیامبر استغاثه می‌کند – با این اعتقاد که او صدایش را می‌شنود- و از ایشان درخواست می‌کند، شرک نیست، زیرا مؤثر واقعی را خدا می‌داند (ص۲۹).

جناب سقاف در ادامه به نقد ادله منکران استغاثه پرداخته است. او ادله‌ای را که مستمسک منکران استغاثه مطرح کرده‌اند ذکر می‌کند و به نقد آنان می‌پردازد. برخی از این اشکالات چنین است:

– أن أبا بکر الصدیق قال: قوموا بنا نستغیث برسول الله صلی الله علیه و آله من هذا المنافق، قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «إنه لا یستغاث بی و إنما یستغاث بالله تعالی».[۱۹]

نویسنده می‌گوید: «اولاً این روایت ضعیف است و بسیاری از علما آن را تضعیف کرده‌اند و ثانیاً بر فرض صحت، همین روایت دلیل بر کفرنبودن استغاثه است و فقط می‌گوید استغاثه به دور از ادب است، زیرا ابوبکر افقه مردم بعد از پیامبر است و موجبات کفر را بهتر می‌داند. همچنین پیامبر نیز امر به شهادتین و اسلام دوباره نفرموده است (ص۳۱).

– آیه )وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي(.[۲۰]

– آیه )وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا(.[۲۱]

– آیه )وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ ! إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ(.[۲۲]

مصنف هیچ یک از ادله را وارد ندانسته و پاسخ داده است (ص۳۳).

 

خاتمه

سقاف در خاتمه می‌گوید: «انکار استغاثه از قرن هشتم به بعد مطرح شد و قبل از آن پذیرفته شده بود. او برای این مدعا جملاتی را از کتب قبل از قرن هشتم ذکر می‌کند و از سلفی‌ها می‌خواهد کنار قبر أبی‌عبیده بروند و استغاثه کنند تا خداوند آنان را هدایت کند و از میل به دراهمی که باعث رویگردانی آنان از حق شده، رهایی بخشد» (ص۳۵).

نویسنده، پس از خاتمه، الحاقیه‌ای ذکر کرده است. او در این بخش به تصحیح روایت «ما من أحد یمر بقبر رجل کان یعرفه فی الدنیا فیسلم علیه إلا عرفه ورد علیه السلام»[۲۳] پرداخته، اشکالات البانی در کتاب الآیات البینات را پاسخ داده است.

 

منابع:

[۱]. ابن فارس، مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۰؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۶۱۷.

[۲]. عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج۴، ص۷۸-۸۴.

[۳]. محمد ابن اسماعیل بخاری، صحیح، ج۲، ص۸۵٫

[۴]. سوره بقره، آیه ۱۸۶٫

[۵]. ابویعلی، مسند، ج۶، ص۱۴۷؛ بزار، مسند، ج۱۳، ص۲۹۹، ح۶۸۸۸؛ احمد ابن حسین بیهقی، حیاة الانبیاء بیهقی، ج۱، ص۶۹٫

[۶]. سوره فاطر، آیه ۲۲٫

[۷]. سوره نمل، آیه ۸۰٫

[۸]. بخاری، محمد ابن اسماعیل، صحیح، ج۵، ص۸٫

[۹]. ابن حجر عسقلانی، تلخیص الحبیر، ج۲، ص۱۳۷٫

[۱۰]. احمد ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱۱، ص۳۸۵٫

[۱۱]. بخاری، صحیح، کتاب الزکاة، باب ۵۲؛ احمد ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۳، ص۳۳۸٫

[۱۲]. بخاری، صحیح، کتاب الاستسقاء، باب ۶؛ احمد ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۲، ص۵۰۱٫

[۱۳]. سلیمان ابن احمد طبرانی، معجم الکبیر، ج۱۰، ص۲۱۷٫

[۱۴]. همان، ج۱۷، ص۱۱۸٫

[۱۵]. احمد ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص۵۷۸٫

[۱۶]. همان، ج۲، ص۴۹۵٫

[۱۷]. دارمی، سنن، ج۱، ص۴۳٫

[۱۸]. سوره آل‌عمران، آیه ۴۹٫

[۱۹]. احمد ابن حنبل، مسند، ج۵، ص۳۱۷٫

[۲۰]. سوره بقره، آیه ۱۸۶٫

[۲۱]. سوره جن، ‌آیه ۱۸٫

[۲۲]. سوره فاطر، آیه ۱۳٫

[۲۳]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۳۸۰٫

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.