در عمده نوشتهها و سخنرانیها که پیرامون امام مجتبی علیه السلام دیده و شنیده میشود، بیشتر در زمینه تأثیر گذاری صلح آن حضرت، سخن گفته میشود و این گونه به ذهن میرسد که امام، تمام طول عمر خود را گویا در مصالحه و سازش با مخالفان سپری نموده و هیچ گونه مبارزه و حرکتی در دفاع از ولایت و امامت اهل بیت علیهم السلام نداشته و این پرسش ذهن را درگیر میکند آیا امام حسن علیه السلام از امامت و ولایت دفاع کرده است؟
۷ مورد از رشادتهای امام حسن(ع) در دفاع از امامت و ولایت
مورد اول:
بیان هفت مورد از تلاشها و رشادتهای امام مجتبی علیه السلام در دفاع از امامت و ولایت : امام حسن علیهالسّلام در دوران کودکی و هنگامیکه حدود ۷ سال بیشتر نداشتند؛ شاهد و ناظر مصیبت از دست دادن جد بزرگوارشان و ماجرای سقیفه و غصب خلافت امیرمومنان علیه السلام و هجوم به خانه وحی بودند. گر چه آن حضرت در زمان خلافت ابوبکر به ظاهر در سنین کودکی بودند اما در منابع تاریخی گزارشهایی درباره اعتراض امام حسن علیه السلام نسبت به ابوبکر وجود دارد که در یکی از گزارشها، که در منابع اهل سنت (طبقات کبری ابن سعد،۱/۳۰۰) نیز نقل شده است : ابوبکر در مسجد در حال خطبه خواندن بود که امام حسن علیه السلام او را از منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله پائین کشید و فرمود: «انزل من منبر ابی؛ از منبر پدرم پائین بیا.» در بعضی از نقلها (صواعق المحرقه هیتمی، ۱/۱۷۷) ابوبکر او را تصدیق کرد و گفت: راست میگویی این جایگاه پدر توست. آن چه از این روایات روشن و هویداست شجاعت و رشادت وصف نیافتنی امام مجتبی علیه السلام و مخالفت آن حضرت با خلافت خلفا است.
مورد دوم:
دوران خلافت عمر بن خطاب، جنگهای اسلامی در مناطق مختلف به اوج خود رسید و غنایم بسیاری نصیب مسلمانان شد اما آن چه مسلم و قطعی است در دوره خلیفه دوم، هیچ اقدام نظامی از سوی امام حسن علیهالسّلام، صورت نپذیرفت(سیاست امام علی و حسنین (علیهم السلام) درباره حکومت و فتوحات خلفا، ۱۲۴) حال آنکه امام مجتبی علیه السلام در سالهای آخر خلافت عمر، در آستانه بیست سالگی قرار داشتند و چنین سنی، لازمه اش شرکت در نبردها و جنگهایی بوده که پیر و جوان از مسلمانان، در شرکت کردن بر یکدیگر پیشی میگرفتند. علت چنین امری به گونهای اظهار مخالفت با حکومت خلیفه تلقی میشد و همچنین خودداری از دخالت در کشورگشاییهایی بود که با اهداف مادی صورت میگرفت.
مورد سوم:
در زمان خلافت عثمان کارهایِ ناروایِ بسیار رخ میداد که نارضایتیهای فراوانی را در پی داشت، از این رو هرگاه فرد یا افرادی به حضور امیرمومنان علیهالسّلام میآمدند و از کارهای عثمان شکایت مینمودند، حضرت، امام حسن علیهالسّلام را نزد عثمان میفرستاد تا شکایت مردم را به او گوشزد کند. این موضوع بسیار تکرار شد، تا این که روزی عثمان به امام حسن علیهالسّلام گفت: پدرت تصور میکند که احدی آگاهی ندارد ولی ما به کارهایمان آگاه هستیم، بنابراین از ما دست بردار. (عقد الفرید ابن عبد ربه، ۵/۵۸)
مورد چهارم:
بر اساس منابع مختلف از جمله (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ۸/۲۵۳) ابوذر غفاری پس از اعتراضهای خود نسبت به خلافت عثمان، به ربذه تبعید شد و هنگام تبعید کسی حق بدرقه و تکلم با وی را نداشت و مروان مأمور بر اجرای این دستور بود ولی امیرمؤمنان بدون اعتنا به دستور عثمان، همراه با حسنین علیهما السّلام و گروهی دیگر برای بدرقه ابوذر بیرون آمدند. هنگامی که امام حسن علیهالسّلام با ابوذر سخن گفت، ناگاه مروان، با تندی و جسارت فریاد زد: «دور شو ای حسن! مگر نمیدانی که امیرمؤمنان [عثمان] از سخن گفتن با ابوذر، نهی کرده است؟ اگر نمیدانی اکنون بدان.» در این هنگام، امیرمومنان علیهالسّلام به مروان حمله کرد و او را طرد کرد و فرمود: «دور شو! خدا تو را به سوی آتش دوزخ روانه سازد.» به هر حال امام حسن علیهالسّلام از تهدید مروان نهراسید و با سخنان خود، موضعگیریهای ابوذر را تایید کرد و فرمود: ای عمو جان!…شکیبایی و صبر پیشه کن تا این که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله را در حالی دیدار کنی که وی از تو خشنود و راضی باشد.»
مورد پنجم:
در شام، معاویه به مشورت عمرو بن عاص از حضرت خواست بالای منبر رفته و خطبه ای بخواند، به این امید که شاید درمانده شود. حضرت بالای منبر رفت و حمد و ثنای الهی را به جای آورد سپس خطبهی مهمی ایراد کرد که معاویه را رسوا کرد به گونه ای که دنیا بر معاویه تیره و تار شد و آن عده از مردم شام و دیگران که امام حسن علیه السّلام را نمیشناختند ، او را شناختند» هنگامی که حضرت از منبر پایین آمدند معاویه گفت: ای حسن ! تو امیدوار بودی که خلیفه باشی ، اما شایستگی آن را نداری ! امام در پاسخ او فرمود: «خلیفه آن کس است که به روش پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سیر کند و به طاعت خدای عزّ و جل عمل نماید . خلیفه آن کس نیست که با مردم به جور رفتار کند و سنت را تعطیل نماید و دنیا را پدر و مادر خویش بگیرد و بندگان خدا را بَرده ، و مال او را دولت خود [ پندارد ] زیرا این ، وضعیت پادشاهی است که به سلطنت رسیده و مدت کمی از آن بهرهمند شده و سپس لذت آن منقطع گشته است.»(احتجاج طبرسی، ۱/۲۸۱) امام حسن علیه السلام با پاسخ به جا و دقیق خود، معاویه را رسوا نمود که آن کسی که لیاقت خلافت دارد من هستم نه تو که چنین رفتارهایی داری.
مورد ششم
سلیم بن قیس از عبد اللَّه بن جعفر روایتی را گزارش میکند که بخشی از آن، امام حسن علیه السلام خطاب به معاویه میفرماید: آیا با بودن ما چون تویی معدن خلافت است؟! عذاب بر تو و سه نفر پیش از تو که بر این مسند تکیه زدند و این سنّت زشت را برای تو به ارمغان گذاشتند، اکنون سخنی را بر زبان رانم که تو در خور آن نیستی، لکن برای این میگویم که فرزندان پدرم در این جمع آن را بشنوند…نظر ما أهل بیت این است که به یقین امامان از ما هستند و خلافت جز برای ما خانواده شایسته دیگری نیست و خداوند تبارک و تعالی به تصریح در کتاب و سنّت ما را أهل آن ساخته و علم نزد ما و فقط ما أهل آنیم و آنچه بر ما ظاهر است چیزی بر آن تا روز قیامت اضافه و زیاد نخواهد شد، حتّی دیه خراش که آن تنها نزد ما به املاء رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و خطّ مبارک حضرت علیّ علیه السّلام محفوظ و مکتوب است، گروهی پندارند که از ما بر امر خلافت شایسته ترند، حتّی تو ای پسر هند نیز ادّعای آن را نمودی.(احتجاج طبرسی، ۲/۲۸۷)
مورد هفتم:
زمانی که خبر حرکت معاویه با لشکر یکصد هزار نفری برای رویاروی با امیرمومنان علیهالسلام رسید، امام نامه ای به معاویه نوشت که در فرازی هائی از آن، او را به دوری از کشتار مسلمانان و به جنگ تن به تن دعوت نمود، که معاویه نپذیرفت. خبر به قیصر روم رسید که دو نفر آمادهی نبرد برای در دست گرفتن قدرت شدهاند. قیصر نامهای به معاویه و امیرمؤمنان نوشت که داناترین فرد خانواده تان را نزد من بفرستید تا گوش به آنها فرا داده و سپس به کتاب مقدسمان انجیل رجوع نموده و به شما خبر دهم که چه کسی سزاوار این منصب است.
معاویه فرزندش یزید را فرستاد و امیرمؤمنان، فرزندش حسن علیهالسلام را فرستاد وقتی یزید نزد قیصر وارد شد، با او دست داده و آن را بوسید و سپس سر او را بوسید. آنگاه حسن بن علی علیهالسلام وارد شد و گفت: سپاس خدایی را که مرا یهودی و مسیحی و مجوس و ماه و آفتاب پرست و بتپرست و گاوپرست قرار نداد و مرا بر دین حنیف و مسلمان قرار داد و مرا از مشرکان قرار نداد. قیصر روم ابتدا یزید را احضار کرد و از خزانهی خود سیصد و سیزده صندوق درآورد که در آنها تندیس پیامبران قرار داشت که هر کدام با پوشش زمان آن پیامبر آراسته شده بودند. آنگاه تندیسی درآورد و آن را به یزید نشان داد ولی او آن را نشناخت و قیصر تندیس به تندیس به او نشان داد و وی هیچ یک از آن ها را نشناخت و نتوانست دربارهی آنها پاسخی دهد. پادشاه پرسشهای دیگری نیز پرسید که جواب نداد.
هنگامی که خواست از امام حسن علیهالسلام بپرسد حضرت فرمود: از هر چه میخواهی بپرس، از هر آنچه در انجیل ،تورات و قرآن هست،بپرس تا به خواست خداوند، آگاهت سازم. قیصر تندیسها را خواست و نخستین مجسمهای که به وی عرضه شد، همچون ماه بود. امام حسن علیهالسلام فرمود: این صورت آدم ابوالبشر است…و حضرت تک تک پیامبران و اوصیاء آنان را معرفی می کرد و پرسش های دیگر او را نیز پاسخ گفت.
وقتی امام حسن علیهالسلام توصیف آن تندیسهایی را نمود و آنچه را که وی از ایشان پرسیده بود، پاسخ داده بود، قیصر رو به سوی یزید بن معاویه کرد و گفت: آیا دانستی که این دانش، دانشی است که جز نبی مرسل و یا جانشینی که خداوند او را به پشتیبانی پیامبرش مفتخر ساخته و یا عترت پیامبر برگزیده، آگاهی ندارد. پس یزید ساکت و خاموش شد و قیصر جایزهی را به امام حسن علیهالسلام تقدیم کرد و بسیار احترامش کرد و به او گفت: از پروردگارت بخواه که دین پیامبرت را روزی من گرداند.
یزید به سوی معاویه بازگشت و قیصر نامهای به معاویه نوشت: آن کس که پس از پیامبر شما خداوند به او علم داده و وی به تورات و آنچه که در آن هست و انجیل و آنچه که در آن است و زبور و آنچه که در آن است و قرآن و آنچه که در آن هست حکم کرده است، حق و خلافت از آن اوست و به علی بن ابیطالب علیهالسلام نوشت: حق و خلافت از آن توست و خاندان نبوت درتو و در خانوادهی توست، پس با آن کس که با تو به ستیز برخیزد، بجنگ که خداوند او را به دست تو عذاب خواهد داد و سپس در آتش دوزخ جاودان خواهد ساخت، زیرا ما در انجیل نزد خود مییابیم که هر کس با تو به جنگ برخیزد، لعنت خدا و ملائکه و مردم، همگی بر او باد، و لعنت ساکنان آسمانها و زمینها بر او باد.(برگرفته از تفسیر قمی، ۲/۲۶۹)
از مجموع این گزارشها چنین فهمیده میشود که امام حسن علیه السلام نیز در جای خود با شجاعت و رشادت از امامت و ولایت دفاع نموده است و در رسوایی دشمنان تلاش نموده است.
چرا در هجوم به بیت فاطمه(سلام الله علیها)، امیرالمومنین(علیه السلام) اقدامی نکردند؟
گزارشی از تاریخ حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به سمت عراق
ثبت دیدگاه