در این نوشتار، دو اتهام از تهمتهای ابن تیمیه مورد نقد قرار گرفته؛ اتهام اول این که ابن تیمیه، یهود و نصارا را برتر از شیعه دانسته؛ زیرا وقتی از یهود و نصارا نسبت به برترین افراد امت شان سؤال شد، آنان اصحاب حضرت موسی (علیه السلام) و عیسی (علیه السلام) را نام بردند؛ امّا هنگامی که از شیعه نسبت به بدترین افراد امت شان سؤال شد، آنان اصحاب محمد (صلی الله علیه و آله) را نشان دادند که این گونه قیاس، قیاس مع الفارق است؛ اتهام دوم این است که میگوید شیعه صحابه را سبّ و لعن مینماید که این هم، افترائی است که بر آنان بسته است؛ زیرا شیعه صحابه را به سه دسته تقسیم کردهاند: یکی افرادی که عدالت شان معلوم است، دیگری اشخاصی که فسق و نفاق شان معلوم است و سومی افرادی که حال آن روشن نیست. از بین این سه دسته، فقط سبّ دستهی دوم را جایز میدانند.
مقدمه:
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه، شیعه را از جهات متعددی مورد اتهام قرار داده؛ از جمله مدعی شده که یهود و نصارا برتر از شیعه میباشد؛ زیرا هنگامی که از یهود نسبت به بهترین افراد پیروان دین آنان سؤال شد، آنها در جواب اصحاب موسی (علیه السلام) را نام بردند و هنگامی که از مسیحیها این سؤال پرسیده شد، گفتند حواریون عیسی (علیه السلام)؛ امّا از روافض وقتی از بدترین افراد پیروان دین اسلام سؤال شد، اصحاب محمد (صلی الله علیه و آله) را نشان دادند. متن گفتار او چنین است:
«ثُمَّ قَالَ لِي: يَا مَالِكُ: وَفَضُلَتْهُمُ الْيَهُودُ، وَالنَّصَارَى بِخَصْلَةٍ. قِيلَ لِلْيَهُودِ: مَنْ خَيْرُ أَهْلِ مِلَّتِكُمْ؟ قَالُوا: أَصْحَابُ مُوسَى، وَقِيلَ لِلنَّصَارَى: مَنْ خَيْرُ أَهْلِ مِلَّتِكُمْ؟ قَالُوا: حَوَارِيُّ عِيسَى، وَقِيلَ لِلرَّافِضَةِ: مَنْ شَرُّ أَهْلِ مِلَّتِكُمْ؟ قَالُوا: حَوَارِيُّ مُحَمَّدٍ يَعْنُونَ [بِذَلِكَ] طَلْحَةَ، وَالزُّبَيْرَ. أُمِرُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لَهُمْ فَسَبُّوهُمْ» (ابن تیمیه، منهاج السنة ج۱، ص۳۴٫)
«سپس برایم گفت: ای مالک، یهود و نصاری بر شیعه برتری داده شده در این ویژگی که به یهود گفته شد: بهترین پیروان دین شما کیستند؟ گفتند: همراهان موسی (علیه السلام). به مسیحیها گفته شد: بهترین پیروان دین شما چه کسانی اند؟ گفتند: همراهان عیسی (علیه السلام). به رافضه گفته شد که بدترین پیروان دین شما چه افرادی هستند؟ گفتند: همراهان محمد (صلی الله علیه و آله) و مقصودشان از آن، طلحه و زبیر است، با این که وظیفه دارند برای آنان استغفار نمایند؛ ولی آنان را سبّ میکنند.»
همان طوری که ملاحظه نمودید، ابن تیمیه اولا یهود و نصارا را برتر از شیعه دانسته و ثانیا مدعی شده که شیعه صحابهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را سبّ مینمایند؛ لذا این پژوهش در پی نقد دیدگاه ابن تیمیه در این دو موضوع میباشد.
نقد ادعای اوّل (برتری یهود و نصارا بر شیعه):
در پاسخ به ادعای اوّل او میتوان گفت که اولا جواب دهندگان شیعه چه کسانی بوده اند؟ اگر علمای شیعه بوده که سؤال كننده با آنها هم کلام شده، باید گزارش دهنده از آنان نام میبرد و اگر در کتابی از کتب شیعیان این مطلب را دیده، باید نام کتاب را ذکر میکرد و اگر از جهّال شیعه بوده، حرف آنان در جهت معرفی مذهب، اعتبار ندارد.
ثانیا در متن كتاب ابن تیمیه آمده که از یهود و نصارا از برترین افراد سؤال شد و از شیعه از بدترین افراد، چرا از شیعه هم از برترین افراد سؤال نشده است؟ جوابش مشخص است، اگر چنین سؤالی میشد، آنان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نشان میدادند و در این صورت اشکالی متوجه آنان نمیشد و کسی که این داستان را جعل کرده، خواسته طعنی بر شیعه وارد نماید و چارهی نداشته از این که سؤال را هم تغییر دهد[۱]
ثالثا این سؤال نه تنها از یک شیعه؛ بلکه اگر از یک سنّی هم پرسیده شود که بدترین و شقی ترین فرد در امت اسلام چه کسی است؟ در جواب، یکی از افرادی را که نشان خواهد داد، عبد الرحمن بن ملجم قاتل امیر المؤمنین علی (علیه السلام) است که در منابع روایی شیعه و سنّی از او به عنوان «بدترین فرد امت» نام برده است؛ به طور نمونه در منابع ذیل چنین آمده:
۱- حاکم در کتاب مستدرک حدیث صحیح ذیل را چنین آورده که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: «إِنَّكَ سَتُضْرَبُ ضَرْبَةً هَا هُنَا وَضَرْبَةً هَا هُنَا – وَأَشَارَ إِلَى صُدْغَيْهِ – فَيَسِيلُ دَمُهَا حَتَّى تَخْتَضِبَ لِحْيَتُكَ، وَيَكُونُ صَاحِبُهَا أَشْقَاهَا، كَمَا كَانَ عَاقِرُ النَّاقَةِ أَشْقَى ثَمُودَ»[۲]
به طور حتم تو ضربتی را در ناحیهی سر خواهی خورد که از خون آن ریشت خضاب خواهد شد و زنندهی این ضربت، شقیترین این امت میباشد؛ چنانکه پی کنندهی ناقهی صالح، شقیترین قوم ثمود بود.
۲- هیثمی از احمد، ابو یعلی و بزار با سند حسن چنین نقل کردهاند: «لَتُخَضَّبَنَّ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ، فَمَا يَنْتَظِرُ بِيَ الْأَشْقَى؟ …»[۳] ريشت با خون سرت خضاب خواهد شد، شقیترین افراد چه انتظاری از من دارد؟
۳- شیخ صدوق نقل کرده که اصبغ بن نباته میگوید: « قُلْتُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام مَا مَنَعَكَ مِنَ الْخِضَابِ وَ قَدِ اخْتَضَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ أَنْتَظِرُ أَشْقَاهَا أَنْ يَخْضِبَ لِحْيَتِي مِنْ دَمِ رَأْسِي بَعْدَ عَهْدٍ مَعْهُودٍ أَخْبَرَنِي بِهِ حَبِيبِي رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.[۴]»
به امیر المؤمین (علیه السلام) عرض کردم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خضاب میکرد، شما چرا خضاب نمیکنی؟ فرمود: منتظرم که شقیترین فرد امت ریشم را با خون سرم خضاب کند بعد از مدت معلومی که حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مرا از آن با خبر ساخته است.
۴- شیخ مفید چنین آورده: «جَمَعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام النَّاسَ لِلْبَيْعَةِ فَجَاءَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَرَدَّهُ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثاً ثُمَّ بَايَعَهُ وَ قَالَ عِنْدَ بَيْعَتِهِ لَهُ مَا يَحْبِسُ أَشْقَاهَا فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتُخْضَبَنَ هَذِهِ مِنْ هَذَا وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى لِحْيَتِهِ وَ رَأْسِهِ علیه السلام»[۵] امیر المؤمنین (علیه السلام) مردم را برای بیعت جمع کرد، هنگامی که عبد الرحمن بن ملجم مرادی ملعون آمد، دو یا سه بار او را ردّ نموده، سپس بیعت کرد و در آن هنگام به او فرمود: چه چیزی جلوی شقیترین فرد امت را میگیرد؟ سوگند به خدا، اینجا را با اینجا خضاب خواهی کرد و دستش را روی ریش و سرش گذاشت.
همانطوری که ملاحظه نمودید؛ در این احادیث، بدترین فرد از امت محمد (صلی الله علیه و آله) ابن ملجم معرفی شده است.
نقد ادعای دوم (سبّ صحابه):
ظاهر عبارت ابن تیمیه این است که شیعه مأمورند تا برای جمیع صحابه استغفار نمایند ولی آنان به جای این کار، صحابه را سبّ مینمایند.
در پاسخ میتوان گفت که نظر شیعه نسبت به صحابه، معتدلترین رأی به حساب میآید که نه مثل اهل سنت، تمام کسانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیدهاند، عادل میدانند و نه مثل کاملیه، تمام صحابه را کافر میدانند؛ بلکه صحابه را به سه دستهی ذیل تقسیم میکنند[۶]
عقیده شیعه در مورد صحابه:
۱- کسانی که عدالتشان معلوم است و خداوند آنان را مدح کرده است؛ چنانکه میفرماید: « وَ اَلسّابِقُونَ اَلْأَوَّلُونَ مِنَ اَلْمُهاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصارِ وَ اَلَّذِينَ اِتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اَللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا اَلْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ»[۷] «پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ.»
شیعیان این دسته از صحابه را میدوست دارند و قدح، ذمّ، غیبت و … آنان را برای هیچ مؤمنی جایز نمیدانند[۸]
۲- منافقان که برخی از آیات و روایات دلالت میکند بر وجود منافقان در بین صحابهی پیامبر (صلی الله علیه و آله)؛ مانند آیه «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ اَلْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى اَلنِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ»[۹] «و گروهی از بادیه نشینانی که پیرامونتان هستند منافقند؛ و نیز گروهی از اهل مدینه بر نفاق خو گرفتهاند، تو آنان را نمیشناسی ما آنان را میشناسیم، به زودی آنان را دوبار عذاب میکنیم [عذابی در دنیا و عذابی در برزخ] سپس به سوی عذابی بزرگ بازگردانده میشوند.»
روایتی را مسلم در کتاب صحیحش نقل کرده که پیامبر (ص) فرموده: «فِي أُمَّتِي اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقًا لَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، وَلَا يَجِدُونَ رِيحَهَا، حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ.»[۱۰] در امت من دوازده منافق اند که وارد بهشت نمیشوند و بوی آن به مشامش نخواهد رسید، تا این که شتر از سوراخ سوزن عبور نماید.
این دسته از صحابه را ما به پیروی از قرآن کافر و جهنمی میدانیم و از آنها برائت میجوییم؛ برخی از محققان در این زمینه چنین میگوید:
«وانما هم عندنا على ثلاثة أقسام: معلوم العدالة، ومعلوم الفسق، ومجهول الحال … وأما معلوم الفسق أو الكفر: فكمن حال عن أهل البيت ونصب لهم الغض والعداوة والحرب … وهؤلاء نتقرب الى الله تعالى والى رسوله ببغضهم وسبهم وبغض من أحبهم.[۱۱]» صحابه در نزد ما سه دسته اند: کسانی که عدالتشان معلوم است؛ کسانی که فسقشان معلوم است؛ کسانی که حالشان روشن نیست و مجهول میباشد … امّا کسانی که فسق یا کفرشان معلوم است؛ مانند کسانی که از اهل بیت (علیهم السلام) جدا شدند و علیه آنان جنگ و دشمنی بر پا نمودند … با بغض ورزیدن به آنان و سبّ نمودن آنان و بغض ورزیدن به محبان آنان، به سوی خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) تقرب میجوییم.
۳- دستهی سوم کسانیاند که قرآن آنان را این گونه معرفی کرده: « وَ آخَرُونَ اِعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اَللّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اَللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[۱۲] «و دیگرانی هستند که به گناهانشان اعتراف کردند، [و] اعمال شایسته را با اعمال بد درآمیختند، امید است خدا توبه آنان را بپذیرد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»
شیعیان به پیروی از قرآن، برای این دسته از صحابه، دعا میکنند و امیدوارند که خداوند آنان را ببخشد.
علامه شرف الدین ضمن افراطی خواندن نظریه عدالت تمام صحابه و غلو آمیز خواندن اعتقاد کاملیه را نسبت به تکفیر تمام صحابه، نظر شیعه را نسبت به صحابه معتدل ترین رأی برشمره و چنین میگوید:
«إنّ من وقف على رأينا في الصحابة علم أ نّه أوسط الآراء، إذ لم نفرّط فيه تفريط الغلاة الذين كفّروهم جميعا، ولا أفرطنا إفراط الجمهور الذين وثّقوهم أجمعين … أمّا نحن، فإنّ الصحبة بمجرّدها وإن كانت عندنا فضيلة جليلة، لكنّها بما هي ومن حيث هي غير عاصمة، فالصحابة كغيرهم من الرجال، فيهم العدول وهم عظماؤهم وعلماؤهم وأولياء هؤلاء، وفيهم البغاة، وفيهم أهل الجرائم من المنافقين، وفيهم مجهول الحال، فنحن نحتجّ بعدولهم ونتولّاهم في الدنيا و الآخرة. أمّا البغاة على الوصيّ وأخي النبيّ، وسائر أهل الجرائم و العظائم، كابن هند وابن النابغة وابن الزرقاء وابن عقبة وابن أرطاة وأمثالهم، فلا كرامة لهم، ولا وزن لحديثهم. ومجهول الحال نتوقّف فيه حتّى نتبيّن أمره»[۱۳] کسی که از نظر ما در مورد صحابه آگاهی دارد، میداند که این نظر، نظر معتدلی است؛ زیرا ما نه همانند غلات که تمام صحابه را تکفیر کرده اند، تفریط کرده ایم و نه مثل جمهور اهل سنت که همه را توثیق کرده اند، افراد کرده ایم … مصاحبت به تنهایی هر چند فضیلت است ولی نگهدارنده از گناه نیست، پس صحابه همانند دیگر افراد بشرند، در بین آنان هم افراد عادل یافت میشود و آن، بزرگان، علماء و اولیاء آنان میباشند و هم طغیانگران و مجرمان از منافقان یافت میشود و هم افرادی که حال شان معلوم نیست. ما به عدالت گروه اول احتجاج میکنیم و در دنیا و آخرت دوست شان داریم. برای باغیان کرامتی و برای حدیث شان ارزشی قائل نیستیم و در مورد گروه سوم توقف میکنیم تا وضعیت شان آشکار شود.
موقف شیعه نسبت به طلحه و زبیر:
اگر گفته شود که منظور ابن تیمه از عبارت بالا، طلحه و زبیر است که شیعه مأمور به محبت آن دو هستند ولی آن دو را سبّ مینمایند.
در پاسخ میتوان گفت که اولا به کدام دلیل شیعه مأمور به محبت ورزیدن نسبت به آن دو هستند؟ حدیث صحیحی که به این امر دستور داده باشد در کتب حدیثی اهل سنت، نه در صحیحین و نه در سنن اربعه یافت نمیشود[۱۴]
ثانیا طلحه و زبیر از جمله کسانی بودند که بر امیر المؤمین (علیه السلام) شورش کردند و شیعه شورش کنندگان بر او را، طبق تصریح رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، باغی و محارب خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) میدانند؛ چنانکه در احادیث ذیل این مطلب به خوبی بیان شده است:
۱- حضرت پيامبر (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها)، حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) فرمود: «أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ»[۱۵] من سازگارم با هر کسی که با شما سازگار باشد و در جنگم با هر کسی که با شما در جنگ باشد.
۲- حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) به امیر المؤمین علی (علیه السلام) فرمود: «لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ، وَلَا يَبْغَضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ»[۱۶] جز فرد مؤمن، کسی تو را دوست نمیدارد و جز منافق کسی دیگری بغض تو را ندارد.
۳- پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده: «مَنْ آذَى عَلِيًّا، فَقَدْ آذَانِي»[۱۷] کسی که علی (علیه السلام) را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.
۴- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ سَبَّ عَلِيًّا، فَقَدْ سَبَّنِي»[۱۸] هر كسی علی (علیه السلام) را سبّ نماید، مرا سبّ کرده است.
۵- پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرموده: «مَنْ أَحَبَّ عَلِيًّا فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَمَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللهُ، وَمَنْ أَبْغَضَ عَلِيًّا فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَمَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللهَ»[۱۹] کسی که علی (علیه السلام) را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و کسی با او دشمنی ورزد، با من دشمنی کرده است و کسی که با من دشمنی کند، با خدا دشمنی کرده است.
نتیجه:
از مجموع آنچه در این نوشتار آمد، به این نتیجه میرسیم که اولا قیاس نمودن ابن تیمیه شیعه را به یهود و نصارا، قیاس مع الفارق است؛ زیرا از شیعه از بدترین افراد امتشان سؤال شده و از یهود و نصارا از برترین افراد امتشان. ثانیا شیعه صحابه را به پیروی از قرآن به سه دسته تقسیم نموده:
۱- افرادی که عدالتشان معلوم است و این دسته را بهشتی میدانند و ستایش میکنند.
۲- افرادی که فسق و نفاقشان معلوم است و این دسته را جهنمی میدانند و نکوهش میکنند.
۳- افرادی که حال آنان معلوم و روشن نیست، در این مورد، آنان سکوت میکنند و برای شان دعا و استغفار مینمایند.
منابع:
[۱]- ر.ک: علی آل محسن، براءة الشیعة الإمامیة من العقائد و الاحکام الیهودیة، بینا، الأولی، ۱۴۲۹ه، ص۱۰۹٫
[۲]-أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: ۴۰۵هـ)، المستدرك على الصحيحين، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية – بيروت، الأولى، ۱۴۱۱ق – ۱۹۹۰م، ج۳، ص۱۲۲٫
[۳]- أبو الحسن نور الدين علي بن أبي بكر بن سليمان الهيثمي (المتوفى: ۸۰۷هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، المحقق: حسام الدين القدسي، مكتبة القدسي، القاهرة، ۱۴۱۴هـ، ۱۹۹۴م، ج۹، ص۱۳۷٫
[۴]- ابن بابويه، محمد بن على، علل الشرائع – قم، چاپ: اول، ۱۳۸۵ش / ۱۹۶۶م، ج۱، ص۱۷۳٫
[۵]- مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۳ ق، ج۱، ص۱۱٫
[۶]- ر.ک: علی آل محسن، براءة الشیعة الإمامیة من العقائد و الاحکام الیهودیة، پیشین، ص۱۱۰٫
[۷]- سوره توبه، آیه ۱۰۰٫
[۸]- ر.ک: علی آل محسن، براءة الشیعة الإمامیة من العقائد و الاحکام الیهودیة، پیشین، ص۱۱۰٫
[۹]- سوره توبه، آیه ۱۰۱٫
[۱۰]- مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: ۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي، دار إحياء التراث العربي – بيروت، بيتا، ج۴، ص۲۱۴۳٫
[۱۱]- حسين بن عبد الصمد العاملي، وصول الاخيار الى اصول الاخبار، تحقيق: السيد عبد اللطيف الكوهكمرى، مجمع الذخائر الاسلامية، مطبعة الخيام – قم، ۱۰۴۱ه.ق، ص ۱۴۷-۱۴۸٫
[۱۲]- سوره توبه، آیه ۱۰۲٫
[۱۳]- شرف الدين، عبد الحسين، موسوعة الإمام السيد عبدالحسين شرف الدين، ۱۱جلد، دار المؤرخ العربي – بيروت – لبنان، چاپ: ۲، ۱۴۳۱ ه.ق، ج۴، ص۱۳٫
[۱۴]- ر.ک: علی آل محسن، براءة الشیعة الإمامیة من العقائد و الاحکام الیهودیة، پیشین، ص۱۱۳٫
[۱۵]- ابن ماجة أبو عبد الله محمد بن يزيد القزويني، وماجة اسم أبيه يزيد (المتوفى: ۲۷۳هـ)، سنن ابن ماجه، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، دار إحياء الكتب العربية – فيصل عيسى البابي الحلبي، بیتا، ج۱، ص۵۲٫
[۱۶]- محمد بن عيسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاك، الترمذي، أبو عيسى (المتوفى: ۲۷۹هـ)، سنن الترمذي، شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي – مصر، الثانية، ۱۳۹۵ هـ – ۱۹۷۵ م، ج۵، ص۶۴۳٫
[۱۷]- محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التميمي، أبو حاتم، الدارمي، البُستي (المتوفى: ۳۵۴هـ)، الإحسان في تقريب صحيح ابن حبان، مؤسسة الرسالة، بيروت، الأولى، ۱۴۰۸ هـ – ۱۹۸۸ م، ج۱۵، ص۳۶۵٫
[۱۸]- أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: ۲۴۱هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، المحقق: شعيب الأرنؤوط – عادل مرشد، وآخرون، مؤسسة الرسالة، الأولى، ۱۴۲۱ هـ – ۲۰۰۱ م، ج۴۴، ص۳۲۹٫
[۱۹] سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمي الشامي، أبو القاسم الطبراني (المتوفى: ۳۶۰هـ)، المعجم الكبير، المحقق: حمدي بن عبد المجيد السلفي، مكتبة ابن تيمية – القاهرة، الثانية، بيتا، ج۲۳، ص۳۸۰٫
ثبت دیدگاه