به تازگی خطیب جمعه اهل سنت زاهدان، عبدالحمید اسماعیل زهی در سخنرانی جدیدش به بیان تفاوت میان دیدگاه شیعه و اهل سنت در امامت پرداخته و دیدگاه اهل تسنن را راه حل برون رفت از مشکلات جامعه فعلی دانسته است. وی در سه محور تفاوت دیدگاه شیعه با اهل سنت را بیان کرده است. در محور اول گفته که قرائت جماعت اهل تسنن کاملا به عدالت، آزادی بیان و قلم و ایجاد تشکل های سیاسی و صنفی احترام می گذارد.
در محور دوم قائل شده که حاکم در دیدگاه آنان به عنوان خلیفه یا امیرالمومنین یاد می شده و تمام حاکم ها به انتخاب مردم بوده است . همچنین برداشت و قرائت اهل تسنن این است که هیچ حاکمی از جانب خدا تعیین نشده و باید حاکم را مردم تعیین کنند. جز پیامبر را که خدا تعیین کرد دیگر خلفا را مردم تعیین کردند. و مردم باید سرنوشت خود را تعیین کنند.
در محور سوم گفته که در دیدگاه اهل تسنن اعدام وجود ندارد. همچنین در برداشت اهل سنت و جماعت اعتراف اجباری مردود است و هیچ جایگاهی ندارد در این برداشت مردم به راحتی می توانند از حاکم انتقاد کنند و یک برداشت کاملا متفاوت از برداشت حاکمیت کنونی است. جالب اینکه هر سه محور را به رسول خدا و پیامبر رحمت نسبت داده است.
هر چند که مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی خوب از منابع و مبانی خود آگاه هست ولی در این نوشتار به برخی از دیدگاه های بزرگان اهل تسنن اشاره میشود:
۱. ایشان دیدگاه اهل تسنن را موافق با اجرای عدالت و آزادی بیان و قلم و ایجاد تشکل های سیاسی است به گمان اينکه شیعه با چنین تشکل ها و اجرای عدالتی مخالف است. پیشوا و امام اول شیعیان یعنی امیرمومنان علی علیه السلام کسی بود که در وصف او گفتند به جهت شدت عدالت او به شهادت رسیده است (جرج جرداق، امام علی صدای عدلت و انسانیت، ترجمه سید هادی خسروشاهی، ص۶۲و۶۳). گو اینکه هیچ یک از خلفای پیش از ایشان به عدالت وی نرسیدند چرا که اگر عدالت آنان نیز مانند عدالت حضرت امیر بود عدالت او برای مردم گران نمی آمد. بنابراین گمان نشود شیعه دوستار عدالت نیست بلکه پیروان اهل بیت به جهت اقتدای آنان به اسوه های عدالت و مردانگی به اجرای عدالت سزاواترند. از سوی دیگر وقایعی در تاریخ اهل تسنن وجود دارد که ادعای عدالت دوستی آنان را اگر زیر سوال می ببرد و باید جماعت اهل تسنن پاسخگو باشند. آیا کشتن مالک بن نویره صحابه جلیل القدر پیامبر به جهت عدم پذیرش خلافت خلیفه اول اهل تسنن عدالت و آزادی بیان است؟(ابن الاثیر، اسد الغابه، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۴۰.) آیا سرکوب کردن مخالفان سقیفه و خلافت خلفا و بیعت اجباری از آنان، آزادی بیان و اجازه به ایجاد تشکل های سیاسی است؟(جوهری بصری بغدادی، ابوبکر، السقیفة و فدک، ص۴۸.) آیا هجوم به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها و تهدید به سوزاندن خانه ایشان در صورت بیعت نکردن و صدماتی که ایشان دیده از مصادیق اجرای عدالت و اجازه به انتقاد از حاکم است؟(بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۶.) تبعید ابوذر به ربذه، جنگ های ایجاد شده برای امیرمؤمنان، شهادت امام حسن، شهادت امام حسین و اسارت خاندان او، کشتار مردم مدینه در ماجرای حرة، جنایات عبدالملک بن مروان و حجاج بن یوسف نمونه های دیگری از این بی عدالتی ها است. موارد فراوانی از این بی عدالتی ها در تذذریخ وجود دارد که همه انها نتیجه دیدگاه اهل تسنن در انتخاب امام است که اگر به نوشته در بیاید مثنوی هفتاد من کاغذ شود. به نظر می آید مفهوم عدالتی که اهل تسنن می گویند با مفهوم عدالتی که در اذهان عامه مردم است و آن را مطالبه می کنند تفاوت دارد و ما مردم عدالتی که ایشان می گوید را نمی فهیم.
۲. محور دوم سخن ایشان این بوده که انتخاب حاکم به عهده مردم است و خداوند هیچ کسی را انتخاب نکرده و مردم باید سرنوشت خود را تعیین کنند. اولین اشکال اين سخن این است که طبق کتب کلامی اهل تسنن راه های تعیین خلیفه اجماع، استخلاف، غلبه و شوری است.( شرح المقاصد، تفتازانی، ج ۵، ص ۲۵۷) به خوبی آشکار است که نه غلبه و استیلاء انتخاب مردم است و نه استخلاف خلیفه قبل. شوری نیز انتخاب همه مردم نیست و صرفاً اهل حل و عقد انتخاب می کنند و نمی توان منتخب آنها را منتخب مردم دانست. نسبت به اجماع نیز همه آگاه هستند که از سوی اهل تسنن ادعا شده که خلافت خلیفه اول اینگونه بر پا شده در حالی به گواه تاریخ تعداد محدودی بیعت صورت گرفته که برخی به چند نفر و حتی یک نفر بسنده کرده اند. تاریخ گزارش داده که خلیفه اول با بیعت تعدا معدود و محدود و خلیفه دوم شما توسط خلیفه اول انتخاب شد. خلیفه سوم نیز منتخب شوری شش نفره هستند نه اتخاب مردم.
اضافه بر اينکه مگر پیامبر در غدیر خم در میان جمعیت مردم نفرمود: ای مردم آیا من بر شما مومنان ولایت و سرپرستی ندارم؟ همه یک صدا گفتند چرا یا رسول الله؟ فرمود هر که من مولای او هستم علی مولای او است.( ترمذی، محمد بن عیسی، بیروت، ج۱۲، ص۱۷۵٫المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۹۵؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۴، ص۴٫) آیا این واقعه و جملات پیامبر به معنای انتخاب حاکم از سوی مردم است؟ خداوند بارها در قرآن به ضرورت تعیین امام و خلیفه پیامبر و حاکم بر مردم از سوی خویش تصریح کرده ازجمله آیه ۱۲۴ سوره بقره و آیه ۷۳ سوره انبیا و غیر از آن با آیاتی به امامت امامان شیعه اشاره کرده مانند آیه ۵۵ سوره مائده مشهور به آیه ولایت و آیه ۵۹ سوره نساء مشهور به آیه اولی الامر و آیه ۱۱۹سوره توبه مشهور به آیه صادقین و دیگر آیات. قرن ها است دانشمندان جالب آنکه روایات ذیل این آیات که بر امامت امامان شیعه دلالت دارد در کتاب شواهد التنزیل از بزرگترین عالم محدث اهل تسنن به نام حاکم حسکانی نقل شده است(ج۱، ص۱۸۹، ۲۰۹، ۳۴۱، ۴۱۲) که تنها منبع این روایات نیست بلکه مجموعه ای از روایات در کتبی مانند المسند و فضائل الصحابة احمد بن حنبل، مصنف ابن ابی شیبة، سنن الکبری نسائی، المعجم الکبیر طبرانی، مناقب علی بن ابیطالب ابن مَردَوَیه، مناقب الامام علی بن ابیطالب ابن مغازلی، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب محمد بن یوسف گنجی شافعی، مناقب الامام امیرالمؤمنین موفق بن احمد خوارزمی، الکشف و البیان ثعلبی، المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری و الدر المنثور سیوطی نقل شده است. بنابراین امامت بعد از پیامبر به خود مردم واگذار نشده و خداوند در این باره ساکت نبوده است. همچنین خلفای اهل تسنن هیچگاه حکومت بعد از خود را به مردم نسپرده و خود حاکم بعد را انتخاب کرده اند.
۳. محور سوم، سخن از نبودن اعدام و اعتراف اجباری در اهل تسنن است. این سخن نیز قابل پذیرش نیست و با تااریخ موجود از اهل تسنن مطابقت ندارد و نمی شود به عنوان دیدگاهی از آنان پذیرفت. چرا مخالفان خلفای اهل تسنن همیشه با برخورد های تند و جدی مواجه می شدند؟ آیا سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج در مدینه به جهت مخالفت با خلافت ابوبکر مورد ضرب و شتم قرار نگرفت (ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۴؛ ابنحجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ حافظ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۱؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۸۵) و در خارج از مدینه ترور نشد؟ (ابنسعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۷؛ العقد الفرید: ج ۳ ص ۲۷۳) آیا مالک بن نویره به جهت مخالفت با بیعت ابوبکر توسط خالد بن یزید کشته نشد؟ (ابن الاثیر، اسد الغابة، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۴۰) او و مردان قبیله همگی به قتل رسیدند و خالد با همسر او مرتکب تجاوز به عنف عمل شد ولی نه تنها از سوی خلیفه مجازات نشد بلکه مدال افتخار به دست آورد. آیا در دوران عثمان ابوذر به خاطر مخالفت های مکرر با او به بدترین نقطه به نام ربذه تبعید نشد و در آنجا از دنیا نرفت؟ آیا حجر بن عدی ها و رشید هجری ها و … به جهت مخالفت با رفتار حاکم زمانشان توسط معاویه به قتل نرسیدند؟ قابل توجه اینکه وقتی به بزرگان اهل تسنن این تعارضات و تناقضات وارد می شود مدعی می شوند که خلفا اجتهاد کرده ولی به خطا کردند و به حدیثی استناد می کنند که برای خطاکار یک پاداش و برای درستکار دو پاداش ثبت است. اضافه بر اینکه این حدیث معنای متفاوتی با ادعای اهل تسنن دارد اما ما به همین دلیل معتقد هستیم که امام جامعه باید معصوم باشد تا مرتکب خطا نشود؛ به خصوص که خطای حاکم جامعه ممکن است منتهی به بدعتی در دین یا قتل مؤمنان و به غارت رفتن اموال مسلمانان گردد و این امور هرگز جبران پذیر نیست. چگونه خداوند امامت جامعه را به دست کسی بدهد که خود معتقد است خطاکار است و ممکن است خطای او جنایات جبران ناپذیری را در پی داشته باشد.
۴٫ شگفت انگیزتر آنکه سخنان بی اساس یادشده مستند به رفتار و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله شده است . گویا تمام روایات رسول خدا درباره حضرت علی و امامان معصوم علیهم السلام ناديده گرفته شده است. بنابراین سزاوار است برخی از عناوین روایات پیامبر در فضیلت و امامت امیرمؤمنان را برشمریم:
– حدیث غدیر(هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۵۶؛ ابن اثیر، أُسدالغابة،ج۵، ص۲۵۳؛ بلاذری،انساب الاشراف، ج۲، ص۱۱۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۴۹)
– حدیث یوم الانذار (طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۳۲۰؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۵۴۳؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۳-۶۰؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵۴-۵۰)
– حدیث ولایت (ابن شیبه، المصنف، ۱۴۰۹ق، ج۸، ص۵۰۴، ح۵۸؛ طیالسی، مسند ابیداود، ص۱۱۱؛ نسائی، السنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۲؛ ابن حنبل، مسند، ج۴، ص۴۳۷)
– حدیث طیر(تمیمی موصلی، مسند ابییعلی، ج۷، ص۱۰۵؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ج۱، ص۲۹، ح۱۰؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۷، ص۸۲، ح۶۴۳۷.)
– حدیث ثقلین (احمد بن حنبل، مسند احمد ، ۱۴۲۱ق، ج۳۲، ص۴۶، ش۱۹۳۱۳.؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۱۸؛ نسائی، السنن الکبری، ج۷، ص۳۱۰؛ ترمذی، سنن الترمذی، ۱۴۰۱ق، ج۵، ص۶۶۳.؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۱۸۶)
– حدیث سفینه(حاکم نیشابوری، المستدرک، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۲۷۳؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۱۶۸.؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج۱۲، ص۹۰.؛)
– حدیث منزلت (بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق، ج۵، ص۱۲۹؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۸۷۰-۱۸۷۱؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷، ج۷، ص۵۱۳ و ۵۹۱)
با وجود این همه روایت از پیامبر در شأن امیرمومنان بی انصافی است که بگوییم پیامبر برای بعد خود کسی را معرفی نکرده است.
با آنچه گفته شد آشکار می شود که برخی از اظهار نظر های بزرگان اهل تسنن سخن مطابق با منابع و مبانی خودشان نیست و لازم و سزاوار است منابع خود اهل تسنن به صورت دقیق بازخوانی شود تا در هنگام اظهار نظر، سخن خلاف منابع خودشان گفته نشود. همچنین مخاطبان گمان نکنند دیدگاه اهل تسنن دیدگاهی مردم گرا، عدالت محور و انتقاد پذیر هست. بزرگان اهل تسنن صرفاً مدعی چنین سخنی هستند ولی متأسفانه تاریخ خلاف آن را گزارش می دهد . مردم گرای واقعی و عدالت محور، شیعه است که در دیدگاه خود مردم را عامل تحقق حکومت عدل امام الهی می داند که اگر مردم حامی امام منصوب از سوی خدا باشند امام جامعه می تواند عدالت اجرا کند و ظلم و استبداد را از بین ببرد.
ثبت دیدگاه