بسم الله الرحمن الرحیم
دبیر: حجت الاسلام روح الله کاظمی
ارائه دهنده: دکتر سعید طاووسی مسرور
ناقد: دکتر محمد جواد یاوری سرتختی
تاریخ: ۲۱ تیر ۱۴۰۲
دکتر کاظمی
ایام ماه عظیم الشان ذی الحجه را و اعیاد این ماه را خدمت همه عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنم و مناسبت فردا را که عید مباهله هست تبریک عرض میکنم.
خیر مقدم عرض میکنم خدمت همه بزرگواران که در این جلسه حضور به هم رساندند. به ویژه از اساتید معزز تقدیر و تشکر میکنم. خیر مقدم عرض میکنم خدمت دکتر طاووسی که خدمتشون هستیم و زحمت سفر را از تهران خریدند. دکتر یاوری را هم تقدیر و تشکر میکنیم که در جلسه حضور پیدا کردند.
تشکر میکنم از بزرگوارانی که در فضای مجازی این جلسه و نشست ما را دنبال میکنند. ان شاء الله که با بحث هایی که از اساتید معزز خواهیم داشت از وقت به وجه احسن استفاده کنیم و مطالب مورد استفاده بزرگواران قطعا هست.
همانطور که مستحضر هستید یکی از مباحث جدی که در بحث امامت مطرح است مسئله اثبات امامت اهل بیت علیهم السلام و مشخصا نصوص امامت است. که در امامت خاصه امامت اهل بیت علیهم السلام از طریق نصوص نزد شیعه از موقعیت و موضع مهم برخوردار هستند. با توجه به دیدگاه نصب که در میان امامیه دیدگاه حائز اهمیتی است. در میان نصوص امامت هم مسئله غدیر و حدیث غدیر و واقعه غدیر جایگاه ویژهای در اثبات امامت امیرالمومنین علیه السلام دارد.
خب روایت و واقعهای هم هست که هم از لحاظ کلامی و هم از لحاظ تاریخی از همان ابتدا تا کنون بسیار به آن پرداخته شده و آثار متعدد در مورد آن نوشته شده. ازکتابهای مختلفی مانند طبری مورخ و مفسر مشهور گرفته و کتاب الولایه و کتاب المناقب و یا رساله فی طرق حدیث غدیر و… که به ایشون نسبت داده شده تا متأخرین مرحومه علامه میرحامد حسین در کتاب عبقات الانوار یا مرحوم علامه امینی درکتاب الغدیر که به لحاظ سندی و به لحاظ دلالی متعدد به مباحث مختلف پرداختهاند.
یکی از مباحثی که در دلالت حدیث غدیر محل بحث است دلالت واژه مولا است که در این روایت به چه معناست. آیا معنای محبت و دوستی را دارد یا معنای سرپرستی جامعه را دارد. خب متکلمان امامیه درتبیین معنای سرپرستی و رهبری از واژه مولا شواهد مختلفی را اقامه کردهاند. یکی از این شواهدی که به آن پرداخته شده در منابع و در دلالت واژه مولا در بحث امامت رهبری و سرپرستی بحث بیعت در غدیر است. که بر امامت امیرالمومنین علیه السلام و جانشینی و خلافت بلا فصل امیرالمومنین علیه السلام برای پیامبر خدا از حاضران در غدیر بیعت گرفته شده.
خب از همان گذشته تا الان اخیرا هم بحث ها، کمی در این حوزه پررنگ شد که آیا اساسا واقعه غدیر مقرون به حادثه بیعت بوده یا نه؟ یعنی در این حادثه پیامبر بعد از من کنت مولا… نسبت به این مسئله و نسبت به امارت مومنین برای امیرالمومنین علیه السلام از حاضران جریان غدیر بیعت اخذ کرده یا نه؟
برخی با نگاه کلامی و برخی با نگاه تاریخی با توجه به اسناد و مدارکی که مطرح میشود و منابع تاریخی که وجود دارد به نقض و ابرام این مسئله پرداختهاند. به نظر رسید در پژوهشکده امامت که جا دارد در این ایام هم که مناسبت با ولایت امیرالمومنین علیه السلام و ایام غدیر است به این مسئله بپردازیم و برای یک بار مورد بررسی قرار بدهیم. خب چند محور بحث این جا مطرح است.
یکی این که اساسا بیعت به چه معنا است؟ چگونه حاصل میشود؟ آیا این بیعت با سلام دادن به امارت مومنین حاصل میشود و بیعت لازم است یا مصافحه و دست دادن در بیعت لازم است. یا اساسا این بیعت با هر ماهیتی آیا سندی برای تحققش در این برهه تاریخی داریم یا نه؟ و اگر بیعت تحقق پیدا کرده باشد آیا این مقدار از تحقق بیعت برای تمام شدن امامت و خلافت امیرالمومنین علیه السلام کفایت میکند یا بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله بازهم باید بیعتی اخذ بشود؟
اینها محورهای بحث است که مورد قبول و رد از طرف بزرگواران قرار گرفته.
در این جلسه خدمت دکتر طاووسی هستیم که دیدگاه خودشان را مطرح کنند و ان شاء الله در یک فرایند، دکتر یاوری هم به نقد و بیان دیگاههای خودشان در زمینه بحث بیعت خواهند پرداخت.
خب اگر اجازه بدهید از جناب دکتر طاووسی شروع میکنیم که اساسا بیعت به چه معناست و چگونه حاصل میشود و سنت اجتماعی در عصر نبوی چه اقتضایی نسبت به این مسئله داشته.
دکتر طاووسی.
بسم الله الرحمن الرحیم.
عرض سلام و ادب دارم خدمت همه حضار ارجمند، عید غدیر که گذشت و همینطور عید مباهله را تبریک عرض میکنم و همینطور روز ۲۵ ذی الحجه که روز نزول سوره هل اتی در فضیلت اهل بیت علیهم السلام هست. و علمای ما از شیخ مفید و سایرین و علامه مجلسی در زاد المعاد اعمالی را برای روز مباهله و روز ۲۵ ذکر کردهاند.
خدمت شما عرض کنم که همانطور که مقدمه خیلی خوبی حاج آقای کاظمی فرمودند در سالهای اخیر به بحث بیعت در غدیر و به طور کلی به بحث بیعت و جایگاه آن در تاریخ اسلام توجه بیشتری را شاهد هستیم. در مورد خود بیعت و سنت بیعت در جاهلیت و در خود اسلام و شیوههای انعقاد بیعت به نظر من هنوز خیلی جای کار هست و کارچندان جدی نشده آن جایی هم که توقع دارید مطلب باشه میبینید نیست. مثلا کتاب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام مرحوم استاد جواد علی را میبینید خیلی چیزی در مورد بیعت درجاهلیت دستت را نمیگیرد. یک مقالهای در دانشنامه جهان اسلام در واقع هست. جلد ۵ که آقای حجت الاسلام سید رضا هاشمی نوشته. این سال ۷۹ چاپ شده. این که چه زمانی نوشته شده خدا میداند. در راستای این مباحث بیعت سال گذشته در برنامه سوره یک شب به بحث بیعت اختصاص دادیم. در بحث مربوط به حضرت زهرا سلام الله علیها. خود آقای هاشمی را دعوت کردیم و مرحود آقای دیانی چند سوال چالشی پرسید و ایشان گفت نمیدانم. گفتیم در مقاله خودتان جواب برخی این موارد هست. گفت ۳۰ سال پیش یه چیزی نوشته ام و شما هم به آن گیر داده اید.
خلاصه آن بحث هم در نیامد. این یک مطلب. الان در حوزه چون طلبهها به من رجوع میکنند و میگویند موضوع رساله سطح ۳ و ۴ بده. همین بیعت را میشود کار کرد. از ابعاد مختلف میتوان استفاده کرد. مثل فقهی و تاریخی و … اصلا چیستی بیعت. یک بنده خدایی جایی بحث شده بود گفته بود چرا میگویند بیعت؟ گفت چون شما خودت را به آن فرد میفروشی. مثلا حتی جانت را هم فدا میکنی.
پس بیعت از همان بیع آمده. همینها را هم نگفتیم. خدمت شما عرض کنم که یکی از دعواهایی که مطرح است که در غدیر بیعت بوده یا نبوده بر سر این بوده که بیعت چگونه منعقد میشده؟
مثلا آیا دست دادن لازم است یا لازم نیست؟ آیا چیزی به اسم بیعت بیانی داریم؟ آیا سلام دادن بیعت است؟ اگر من هر روز به بابام سلام میکنم یعنی دارم بیعت میکنم؟ دو طرف تعریفشان مشترک نیست. دیگری میگوید بیعت نبوده. اصلا چه معنایی دارد این همه آدم بخواهند دست بدهند. دیگری میگوید بیعت قطعا بوده. وقتی پرسیده میشود که منظور از بیعت چیست؟ میگوید همین که تبریک گفتهاند کفایت میکند.
از این جالب تر این که یک نفر گفته دست دادن هم بیعت نیست. وقتی آقای رئیس جمهور سابق گفت درسی که از عاشورا میگیریم درس مذاکره است آقای سروش محلاتی یک کتابی نوشته به نام عقلانیت در عاشورا. من این کتاب را مفصل نقد کردم در بنیاد دعبل خزاعی. آن جا که عمر سعد به امام نسبت میدهد که میگویند میروم شام و دست در دست یزید میگذارم ایشان میگوید این بیعت نیست. مهمان هم که وارد خانه میشود و دست میدهد بیعت نمیشود.
ما میگوییم اگر این بیعت نیست پس چی بیعت است؟
یعنی حتی این مورد هم انکار شده. بنابر این نشان میدهد که دقت هایی باید در مورد چگونگی بیعت داشته باشیم.
از آن طرف کسی اصرار میکند که بیعت بیانی و لسانی داریم و از طرفی گفته میشود که تشت گذاشتند و خانمها دستشان را در آب زدند و حضرت هم دستش را در آب زد. خب اگر کفایت میکند این کارها دیگر لازم نیست.
بعضا گفتههای خود فرد با خودش تناقض دارد. مثلا فرض کن وقتی حساب میکنیم میبینیم که بیعت این تعداد از افراد اگر با دست دادن باشد ممکن نیست. چون میگوید که۷۰ هزار نفر بودند. شخص میگوید من تحقیق کردم ۲۲ هزار نفر بودند. میگوییم سلمنا. آن روایتی که تو به آن برای بیعت استناد میکنی میگوید ۷۰ هزار نفر بودهاند و همه دست دادهاند. پس تو نمیتوانی به این روایت استناد کنی چون صدر روایت را که تعداد را بیان میکند قبول ندارید. خدمت شما عرض کنم که به هر حال آن چیزی که از این مقاله و برخی منابع استفاده میشود ظاهرا در بیعت دست دادن یا دست راست را به دست راست دیگری زدن صورت میگرفته و صفقه که به کار میرود یا مصافحه به همین جهت است و موارد دیگر را مثل بیان و شفاهی و تبریک را عهد و میثاق میدانند.
یک پاس گل هم به آقای یاوری بدهیم که میخواهند اشکال بکنند مثلا اهل تسنن میگویند بیعت اهل حرمین یکی از شرایط خلیفه است. خدا وکیلی اهل حرمین دست نمیدادند. بلکه یک نفر یا ده نفر دست میدادند و بقیه در پی آن بیعت رخ میداده یعنی نمایندگانی بوده.
بنابر این در زمینه بیعت ظاهرا دست دادن لازم بوده ولی مسلما دست دادن همه هم مقدور نبوده. این نوع بیعت را شاید با راه حلی حل میکردند مثل موردی که عرض کردم. یعنی نمایندگانی این کار را انجام بدهند.
مطلب دیگری که در این مقاله مطرح شده و در بحث ما هم مهم است را میگوییم.
الان من آدم بده این جلسه هستم و شما آدم خوبه هستید… خدا وکیلی من بازهم میخواهم زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها بیام. یه کاری نکنید من را قم راه ندهند.
نکته این که اصلا تاکید بیش از حد بر این که بیعت بوده یا نبوده و خیلی محوریت دادن به بحث بیعت غلط است. برای این که ولایت امیرالمومنین علیه السلام با بیعت یا بی بیعت ثابت است. اساسا از این مطالبی که در این مقاله بیعت یا در منابع آمده خلاصه اگر بخواهیم بگوییم بیعت یک امر عرفی است. امر شرعی نیست. سنت جاهلی امضائی است که البته میتواند آثار شرعی داشته باشد. اما به خودی خود شرعی نیست. یعنی ولایت امیرالمومنین علیه السلام ثابت است هرچند هیچ کدام از افراد بیعت نکرده باشند. اگر چه در همین بیعت نکردن هم آن افراد معصیت کرده باشند.
در کل همین که پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داده و ابلاغ کرده کفایت میکند. بیعت که موضوعیت خاصی ندارد. به خصوص که بیعت عرف عرب است و ممکن است در سایر اقوام این نبوده باشد.
بنابر این باید حواسمان باشد که اثبات یا انکار این موجب لطمهای به پیام غدیر نمیشود. یکی از رفقای ما آقای بهرامی…. یک بحثی را مطرح کرده بود، و برخی از نقد هایی که به او شده بود را برای من فرستاد. مثلا گفته پنجه به روی غدیر نکش.
ما میگوییم با قائل شدن و اصرار بر یکسری مسائل شما دارید پنجه به روی غدیر میکشید. آنهایی که فکر میکنند هر چیزی را باید بگویند که مبادا کسی در گوشته ذهنش شکی بکند میگوییم با نقل مطالب ضعیف باعث میشوی آن طرف اگر تدریجا برایش بگویند این و آن وو… مشکل داشت در اصل غدیر شک کند.
مثلا میگویند در غدیر ۱۲۰ هزار آدم بود. بعد میگوییم روایات دیگری هم هست مثلا ۷۰ هزار عدد. بعد آقای یوسفی غروی میگوید من با ادلهای که موجود است میگویم ۲۲ هزار نفر بوده.
منظور این که مثل قضیه کشتههای دشمن در روز عاشوراست. مثلا طرف گفته که ۵۰۰ هزار نفر بودن. بعد میگوید ۳۰۰هزار تا را امام حسین علیه السلام کشته و ۵۰ هزار تا را حضرت ابالفضل کشته و در ۵۰ هزارتای دیگر هم مشارکت کرده و بقیه هم حدود ۱۰۰ هزار تا کشتهاند. خب که چی؟
در غدیر هم اگر کسی آمد در جزئیات ورود کرد و مثلا نکتهای گفت در مورد جمعیت و این که بیعت بوده یا نه میگوییم فرعیات است. پیام غدیر واضح است. من کنت مولاه فهذا علی مولاه.
اتفاقا خیلیها میگویند چرا حضرت کلمه امام و … را به کار نبرد. برای این است که ولایت بالاتر از اینهاست. بعد میگویند خب مولا چند معنا دارد ما از کجا بفهمیم؟ خب قبلش تکلیف را مشخص کرده که در تمام منابع اهل سنت هم هست. که الست اولی بکم من انفسکم.
اینها غیر از این است که خود اهل سنت به مشایخشان میگویند مولوی فلان و مولانا فلان و… این که به معنای دوستی نیست. مثلا باهم نوشابه میخورند؟ نه. پس یعنی ولایت دارند. چطور به این جا که میرسند میگویند مولا به معنای دوست است. حدیث غدیر دلالتش واضح است و شان ولایت بالاتر از امامت و امارت است. بنابر این این را باید سفت و محکم با اسانید و شواهد مطرح کنیم. بیعت بود و نبودش خیلی فرقی میکند و به جایی بر نمیخورد. الان فقهای ما فرمودهاند. بیعت بر اساس ادله عقلی و نقلی ارشادی نیست و صرفا تاکیدی است. یعنی نشان دهنده تاکید عملی ایمان به آن حضرت و تعهد به آن است. پس اصل مشروعیت و ثبوت مقام ولایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حتی لزوم پیروی از آن حضرت مستند به بیعت نبوده است. ایت الله سبحانی، ایت الله مکارم، ایت الله منتظری و…
بنابراین در واقع بیعت ولایت برای کسی نمیآورد. میدانید لازمه این که بگوییم بیعت این چنین لوازمی دارد چیست؟ یعنی پس بیعت با خلیفه اول هم الزام آور است چون با او بیعت شده. اگر بگوییم بیعت جنبه دینی دارد پس هر بیعتی بشود آن فرد ولی خدا میشود. با یزید هم بیعت شده. اینها دلیل نمیشود. ولایت را خدا تعیین میکند. بیعت مردم مشخص نمیکند و تاثیری ندارد.
از این بحثها میگذرم و به سراغ این مطلب میرویم که بیعتی در غدیر بوده یا نه؟
دکتر کاظمی
اجازه بفرمایید قبل از این که وارد این بحث بشویم و تحقق آن را در نظر بگیریم ببینیم جناب دکتر یاوری در این زمینه نکتهای دارند. چون بحث بیعت فرمایش حضرتعالی این شد که یک طیفی از ماهیتها را برایش در نظر گرفتهاند. از قول تا نیت و فعل و.. که ابعاد مختلفی میتواند داشته باشد. از طرفی هم اثر بخشی این مسئله که اگر بیعتی محقق شده باشد آیا دخالتی در تحقق امامت امیرالمومنین علیه السلام دارد یا نه؟
نگاهی که حضرتعالی فرمودید بیشتر معطوف به نگاه شیعه است. و اهل سنت شاید نسبت به این مسئله متفاوت نگاه کنن. یعنی اهل سنت به بیعت اهمیت میدهند. به خصوص که تقسیم هم میکنند. بیعت انعقاد امامت دارند و بیعت اطاعت دارند و.. شاید برای بحث بیعت به عنون یکی از امارات تحقق آن اجماع و آن انتخاب موضوعیت قائلند. و چون طرف ما هم بحث بیعت را در نظر دارد از این جهت پرداختن به این مطلب موضوعیت دارد.
نظر جناب آقای یاوری را هم در این زمینه داشته باشیم که آیا اساسا برای بیعت مفهوم تعریف شدهای در سنت اجتماعی عرب جاهلی و یا عرب اصل نبوی داریم یا نه؟ و به نظر شما بحث کردن در این حوزه مفید فایده هست یا خیر در اثبات امامت امیرالمومنین علیه السلام به ویژه در حوزه بین المذاهبی و تطبیقی.
نکتهای از دکتر طاووسی.
یک جلمهای عرض کنم که در بین اهل سنت خلافت خلیفه دوم با استخلاف ثابت شد یا با بیعت؟ یعنی بیعت موضوعیت قطعی دارد یا استخلاف؟ در خلیفه سوم شوری موضوعیت دارد یا بیعت؟ د رالحق لمن غلب که به زور شمشیر و.. است بیعت موضوعیت دارد یا غلبه؟
یکی از حضار:
خب خلیفه اول چی؟
دکتر طاووسی
خلیفه اول هم بیعت اهل حل و عقد دارد نه بیعت عمومی.
حضار
بله منظور این بود که حتی اگر نزد اهل سنت یک بار این اتفاق افتاده باشد و به عنوان طریق شناخته شده باشد این جایگاه را دارد.
دکتر یاوری
بسم الله الرحمن الرحیم.
عرض سلام و ادب خدمت حضار محترم و دوست عزیزمان آقای طاووسی و مدیریت محترم این مرکز که چنین فرصتی را بر قرار کردند برای بحثهای علمی و امیدوار هستیم این بحثها در محیطهای حوزوی رونق بگیرد.
موضوع هم بسیار جذاب و خوبی است از این جهت که ارتباط دارد به پیشینه تاریخی ما و اعتقادات ما. یعنی هر دو حیث مد نظر است.
ما معتقدیم که گاهی گزاره هایی در تاریخ هست که به اعتقادات ما مرتبط است و متکلمین سراغ آنها نمیروند. ما مورخین میرویم سراغ آنها بعد آنها مدعی میشوند.
در خصوص بیعت شاید اولین مقالهای که موضوع بیعت نوشتیم بازخوانی زمان و علت بیعت امیرالمومنین علیه السلام با خلیفه اول ابوبکر بود. واقعیتش بحث سنگین است چون بحثهای فقهی دارد بحثهای سیاسی دارد و بحثهای اجتماعی دارد و…
ما چیزی به اسم بیعت را داریم و عهدو پیمان هم داریم گاهی نیاز به دست دادن نبوده و گاهی نیاز بوده.
یک مسئله عرفی بوده که شرع هم امضا کرده. در خصوص بیعت ما کلید واژههای دینی را در قران داریم.
رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره …
یا همان روایت احتجاج طبرسی که بحث غدیر و جمعیتش را مطرح میکند. کلید واژههای عهد را هم در روایات معصومان از امام باقر و امام صادق و امام هادی علیهم السلام هم کلمه عهد را داریم و هم کلمه بیعت را.
قبل از این که وارد بحث بشوم چند نکته را اشاره کنم.
نکتهای که آقای دکتر اشاره کردند نسبت به مطلب اهل تسنن و خلفا، آنها بیعت دارند ولی این که بیعت جنبه دینی دارد یا نه وجه دیگری دارد ولی به مسئله بیعت حساس هستند. دقیقا مسئله ما به آنها این است که از جهت دینی و کلامی آن را مشروع نمیدانیم ولی آنها شاید جنبه دینی بدهند لکن برای ما نامشروع است.
حالا چون آنها بیعت کردند و بیعت را قبول دارند ما هم باید بیعت را ثابت کنیم؟ خیر. برای ما الزامی ندارد. چون نگاه آنها زمینی است ولی نگاه ما الهی است.
نکته بعد این که از لحاظ تاریخی بحث بیعت را یک نگاه عرفی ببینیم. وقتی عرفی شد یعنی بسترها در یک شرایطی پیش می آید و در آن بسترها روی یک مسئلهای که باید بیعت اتفاق بیفتد بحث میشود. یکی مسئله خلافت است. این مسئله با بیعت گره خورده. بخواهیم یا نخواهیم آن چه در طول تاریخ اتفاق افتاده الا ماخرج بالدلیل، با بیعت گره خورده.
خود امیرالمومنین علیه السلام وقتی که به خلافت میرسد مسئله بیعت برایش مهم است. لکن این مسئله دائر مدار مسئله عرفی جایگاه دارد. این نقطه اشتراک ماست. حضرت مسئله اهل بدر را مطرح میکنند که باید بیعت میکردند. یا مثلا نامه میزند و از حاکم آذربایجان آن زمان اشعث درخواست میکند که از مردم بیعت بگیرد. بیعت ممکن است مستقیم اتفاق نیفتاده باشد. ممکن است مردم آذربایجان و… به نمایندگی حضرت بیعت گرفته شده. این گونه نیست که ثابت بکنیم که فرد به فرد بیعت گرفته شده. این واقعا قابل اثبات نیست. فقط ما گزارشی را که داریم در احتجاج طبرسی در مورد غدیر که بحث بر سر آن است که بپذیریم یا نه، فقط این گزارش برای بیعت است. وگرنه همه گزارههای تاریخی پیرامون بحث بیعت فرد به فرد نداریم.
حضرت زهرا سلام الله علیها هم که در مرحله اول در خونه مردم میرود طبق گزارش سلیم بن قیس اول به خانه اهل بدر میرود. به سراغ همه مردم نمیرود.
درگزارش بعدی به خانه انصار و مهاجرین میرود. ولی بازهم همه انصار؟ نه بلکه گزارش هایی که داریم نخبگان و خواص و جریانهای تاثیر گذار و روسای قبایل هستند که حضرت میرود.
پس یک مسئله را در بیعت خلاصه کنیم.
- بیعت در تاریخ بوده و عهد و پیمان هم بوده.
- در مسئله سیاست، سیاست مداران و خلفا و حتی خود امیرالمومنین علیه السلام لوازم کارشان را میدیدند که اتفاقی بیفتد و بیعتی بشود. لکن در خود ابوبکر هم اشاره شد که مگر خلافت ابوبکر با چند نفر بیعت محقق شد؟ اما وقتی گزارههای دیگری می آید که اینها لازم داشتند بعد از آن خصوصی بیعت دیگری هم در عموم اتفاق بیفتد.
آیا این بیعت عمومی برای همگان بود؟ طایفه بنی اسلم را آوردند در داخل شهر مدینه و گفتند آنهایی که در داخل شهر بودند. چون لشکر در منطقه جحف ساکن بودند و اصلا داخل شهر نبودند. و این که خود عمر در تاریخ طبری میگوید که اگر نبود یاری بنی اسلم در آن روز ما امیدوار نمیشدیم. یعنی جریان هایی که داخل مدینه هستند. در مورد خود مسئله بیعت در غدیر خم به نظر می آید باید به سراغ روایاتمان برویم و این قضیه را متمرکز بشویم و متمایز کنیم.
پس جمع بندی بنده این که اشتراکاتی که با آقای طاووسی داریم این است که مسئله عرفی است ولی در مورد خلافت معمولا از آن استفاده میشده. و در خلافت هم استفاده کردن فرد به فردش اثبات نمیشود. چون ما یک مسئلهای داریم به نام خلافت و یک مسئلهای داریم به نام عهد و پیمان.
در مورد اهل بیت معتقد هستیم که این افراد وصی هستند. وقتی وصی شدند از طرف خدا و معین شدند شما در کدام گزارههای تاریخی میبینید که امیرالمومنین، امام حسن یا امام حسین علیهم السلام را به جانشینی خودش معرفی کرده باشد. یا حتی پیامبر صلی الله علیه و آله که فرموده الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا و بیعت گرفته باشد. در ارشاد شیخ مفید و کافی کلینی و… جست و جو کردم و پیدا نکردم.
بحث دیگری که داریم این است که در مورد امیرالمومنین علیه السلام هم قبل از آن مسئله وصایتش مطرح شد و چندین بار هم مطرح شد و در آن وصایتها هم عهد و پیمان و بیعت و… نمیبینیم و لزومی هم ندیدهاند چون حضرت معرفی کردهاند و در موقعیتهای مختلف بوده. و مسئله معرفی ایشان و اطاعت از ایشان از همان اول و از غار حرا گرفته شده تا قبل از غدیر. اما مسئله غدیر روی دادههای تاریخی و گزارههای حدیثی مان اگر مانور بدهیم به نظر از دل اینها بر می آید که بیعت هست منتها آیا قابل اثبات است که فرد به فرد باشد؟ به جز گزارش احتجاج طبرسی هیچ جای دیگر نیست. گزارش دیگری هم هست که در قرب الاسناد است مطرح است.
بقیه اسناد عهد و پیمان را مطرح میکنند و تعدادی هم بیعت را مطرح میکنند.
دکتر کاظمی
پس اگر بخواهیم یک جمع بندی داشته باشیم
به نظر حضرتعالی بحث بیعت حد اقل به عنوان یک بحث عرفی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام دارای جایگاه بوده و موضوعیت داشته.
دکتر یاوری
ما میگوییم مواردی بوده که این را میرساند مثل داستان صلح حدیبیه که آیه قرآن است. یعنی تشخیص موضوع به تناسب نیاز و سازوکاری که بوده و تاثیراتش لازم میدانستند. مثلا وقتی لازم میشود امیرالمومنین علیه السلام مسئله اهل بدر را میگویند که حتما یک خاصیت و خصوصیتی دارد. چه تاثیرات اجتماعی یا سیاسی یا فرهنگی.
دکتر کاظمی
در مورد ماهیت بیعت که قول باشد یا کلام باشد یا صفقه و مصافحه باشد با نظر دکتر طاووسی هم نظر هستید که این را هم نکته دیگری دارید؟
دکتر یاوری
اصل مطلب را معتقدم که چه دست دادن باشد یا نباشد هیچ خدشهای به حدیث غدیر نیست. چون در باب حدیث غدیر معتقدیم که باید قرینه داشته باشیم. قرینه لفظیه و یا حالیه و مقالیه باشد. ما از الست اولی بکم در منابع اهل تسنن داریم. به نظر یکی از اشتباهاتی که ما داریم وقتی است که حدیث غدیر را که مینویسیم فقط من کنت مولاه فهذا علی مولاه را بیان میکنیم. و این خطاست. الست اولی بکم را اگر نیاوریم قرینه حذف میشود و معنای خود را نمیرساند. و بعد هم حضور جمعیت و ماندن در آن مکان را قرینه حالیه است.
دکتر کاظمی
بله ما هم میگوییم قرائن هست ولی اگر مسئل بیعت حل بشود شاهد مضاعف میشود.
دکتر یاوری.
بله دو مسئله است یکی این که دست دادن بیعت است و جمعیت موجود یک جاهایی کارکرد دارد. لذا این جا اگر متمرکز بشود منفعت دارد. یکی این که امیرالمومنین علیه السلام وقتی کوفه وارد میشود اهل سنت و احمد حنبل و.. نقل کردهاند که آنهایی که غدیر بودهاند شهادت بدهند. طبق نقلی ۱۲ یا ۱۷ نفر بلند شدند و شهادت دادند. این یعنی خود جمعت موضوعیت دارد. یا مسئله بیعت هم برای خود حضرت در زمان خلافتش موضوعیت دارد. بیعت هم معنایش این نیست که حتما به آن پایبند میمانند. نه خیر بلکه به را حتی میشکنند. بستگی دارد کجا منفعت ایجاب کند. طلحه و زبیر مگر چقدر بعد از بیعت با امیرالمومنین علیه السلام باقی ماندند. سریع بیعت را شکستند. چیزی نگذشت. با این که اینها دست هم داده بودند.
دکتر کاظمی
تاکید بنده بر این مطلب از این باب بود که الان وقتی میخواهیم بررسی کنیم که بیعت در غدیر بوده یا نه بدانیم طیف یک حرکاتی برای بیعت کافی است یا حتما باید دست دادن باشد و..
به نظرم رسید این که ماهیت مشخص و دقیق نیست و یک طیفی از افعال یا اقوال را شامل میوشد مورد اتفاق باشد.
دکتر طاووسی
من این را قبول ندارم. این که دست دادن بیعت باشه صحیح است ولی غیر از آن دلیل میخواهد. سلام دادن خالی قطعا بیعت نیست. یا مثلا بخن بخن بیعت نیست. کسی اگر به دامادش بگوید بخن بخن بیعت نمیشود.
خدمت شما عرض میکنم که قبول ندارم طیف باشد ولی غیر از بیعت چیز دیگری هم داریم مثل عهد و پیمان.
دکتر کاظمی
پس با این محور که میتوانیم با تحقق بیعت یا اعم از بیعت یعنی عهد و پیمان صحبت بکنیم که آیا این در واقعه غدیر حاصل شده یا نه؟ خدمت دکتر طاووسی هستیم
دکتر طاووسی
عرض کنم که ببینید چند نکته هست.
- این که اهل تسنن به بیعت اهمیت میدهند دلیل نمیشود در زمین آنها بازی کنیم. بیخود اهمیت میدهند. این ک نمیشود مبنا. چون آنها اهمیت میدهند من باید پررنگ کنم. و اگر در غدیر نبود باید به گونهای بتراشم که باشد.
خود اهل سنت گفتهاند به استناد نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام نه تنها بیعت را لازم میدانسته علاوه بر آن گفته کسی که با آن بیعت شده خلافتش ثابت است و کسی که نمیپذیرد مشکل دارد. یعنی معاوینه. این مطلب در خطبههای ۸-۱۳۷- ۱۷۹-۲۱۸-و نامه ۱-۶-۷-۵۴ استناد کردهاند.
این نه تنها امیرالمومنین علیه السلام بیعت گرفتهاند. امام حسن علیه السلام هم بیعت گرفتهاند. حتی امام چرا دو ماه دیرتر جنگ با معاویه را شروع کرد؟ چون دو ماه طول کشید تا عبد الله بن عباس بیعت اهل بصره را به حضرت در کوفه ابلاغ کند. حالا در مقابل این چیست؟ علما ما فرمودهاند که شما چرا گزینشی با نهج البلاغه برخورد میکنید. حضرت در نهج البلاغه بارها فرمودهاند که صرف بیعت باعث ثبوت امامت کسی نمیشود. و مبنای دیگری هم لازم است. اصلا یک فرد باید مشخص شود که چه حقی در امامت داشته که مردم بیعت کنند یا نکنند. خطبههای ۲-۱۰۵-۱۴۴ و نامههای ۲۸-۶۲ و حکمت ۱۴۷ و شرح ایت الله مکارم در پیام امام ادله دیگری را هم اقامه کردهاند که امیرالمومنین علیه السلام بیعت را باعث مشروعیت و امامت کسی نمیداند. و این منافاتی ندارد با این که خودش بیعت میگرفت. یعنی با کسی که خودش را ملزم به بیعت میدانسته از او بیعت میخواسته ولی در نظام حقانیت و مشروعیت بیعت را لازم نمیدانسته. برخی از بیانات نهج البلاغه ناظر به اهل تسنن است. مثلا خبرگان امت جمع بشوند بیعت جمع کنند. ما کجا در تشیع این را داریم؟ یا مثلا امام حسن علیه السلام در متن صلحنامه نوشتند که بعد از معاویه کار با شورای مسلمانان است این نظر شیعه نیست که. آنها را ملزم کردن به چیزی که خودشان قبول داشتند. یعنی گفتند حد اقل سلطنت نباشد.
این هم یک نکته مهم و قابل تامل. این که درغدیر ابلاغ صورت گرفته و سلام به امارت مومنان داده شده و تهنیت هم گفته شده که همه اینها از منابع عامه استفاده میشود و نیاز به منابع شیعه نداریم. ولی این که بیعت شده باشد از منابع سنی استفاده نمیشود و در منابع شیعه هم مطلب مورد تاکیدی نیست. در بسیاری از مطالب قدما که به مسئله غدیر پرداختهاند اصلا بیعت در آنها نیست. بله در مواردی هم آمده و آنها محل مناقشه ما است و میخواهیم در مورد آن صحبت کنیم. وگرنه این که پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ کرد و افراد تکرار میکردند و اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و حدیث تهنیت و … را قبول داریم.
اما درمورد ادله بیعت بازماندههای کتاب الولایه طبری. مخالفان بیعت در غدیر میگویند که اگر بیعت بود به آن استناد میکرد و نکرده. و مدافعان میگویند که با این حرف میشود گفت اگر غدیر بود حضرت علی استناد میکرد.
ما میگوییم خب کرده. ایشان بارها بر حدیث غدیر استناد کرده ولی به بیعت نه.
اصلا طبری یک بخش برای استنادات آورده پس این دو مورد با هم قابل قیاس نیست.
میگویند همین روایاتی که از اهل بیت رسیده دلیل است.
ما میگوییم اولا فراوان نیستند و ثانیا آنهایی که موجود است محل اشکال است. هم از لحاظ سندی و دلالی.
مثلا خطبه مفصل غدیر که هست آن جا که بیعت را با تفاصیل گفته اصلا در آن خطبه من خودم بررسی کردم که کلمات و الفاظی به کار رفته که در زبان عربی زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وجود نداشته آن الفاظ. زمان امام صادق علیه السلام هم وجود نداشته. چگونه این الفاظ صادر شده؟
احتجاج هم این حرفها را ندارد بلکه در یک سند دیگر است که خیلی مفصل است. مثلا در احتجاج اسامی ۱۲ امام نیست ولی در آن خطبه وجود دارد.
و این نمیتواند باشد.
چون اگر پیامبر صلی الله علیه و آله روز غدیر همه ائمه را با شناسنامه معرفی کرده پس این همه تقیه چیه؟ پس این که امام صادق علیه السلام ۵ نفر را وصی خودش معرفی میکند برای چیست؟
این کتاب طبری هم نکته دارد. طبری آمده هرچه بوده جمع کرده. اساسا مطالبی که طبری آورده لزوما عامی نیست و طریق شیعی دارد. مثلا یک روایتی که در فضائل امیرالمومنین علیه السلام آورده را بررسی کردم در کتاب طرف ابن طاووس از کتاب فضائل طبری نقل میکند که طبری گفته: حدثنا یوسف بن علی البلخی قال حدثنی ابوسعید الآدمی بالری که همان سهل بن زیاد است. آقایانی که میگویند الامر فی سهل سهل. مرحوم مصطفی خمینی میگوید الامر فی سهل لیس بسهل. ما هم نظرمان همین است. من نه تنها سهل را ثقه نمیدانم کذاب و جعال هم میدانم. روایت میگوید حدثنی عبدالکریم بن هلال. این فرد ثقه است ولی نمیتواند از سهل نقل روایت کند. چون طبقشون به هم نمیخورد. و بعد هم سهل میگوید حدثنی موسی بن جعفر علیه السلام. سهل در طبقه اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام نیست. نکته بعد این است که یک خبری نقل کرده است که صد در صد شیعی است. و در این روایت میبینیم که خلیفه دوم را هم محکوم میکند. این گونه نیست که هرچه در کتاب طبری بود بتوانیم استفاده کنیم. اگر این مبنا را بخواهیم بگذاریم خیلی حرفها را در کتاب تاریخش باید قبول کنیم. مثلا میگوید حسنین علیهما السلام در فتوحات آمدند و ایرانیها را کشتند. ما که قبول نمیکنیم.
یک دقت دیگری هم که باید انجام بدهیم. آن چیز هایی که استاد من آقای جعفریان جمع کرده گفته فلان و فلان و فلان میگویند اینها از کتاب طبری بوده. از کجا معلوم در کتاب طبری بود. یک راه بیشتر ندارد. و آن این که خود آن فرد وثاقتش ثابت شود. و طریق هم صحیح باشد.
یکی از روایتها این است که میگوییم و نمیدانم چرا کسانی که به بیعت خیلی استناد میکنند این روایت را نمیگویند. طبری هم گفته. درصورتی که روایت منسوب به زید بن ارقم را بیاضی در الصراط المستقیم از طبری نقل میکند. مشکلش این است که در طریق بیاضی به طبری ابومفضل شیبانی است. دوستان میدانند که ابومفضل به سند سازی شهره است. این که این خبر را از کجا آورده که سندش را تغییر داده. این خبر همان خبر احتجاج است. که راوی خبر احتجاج هم محمد بن موسی همدانی است. کسی اگر محمد بن موسی همدانی را ثقه میداند دیگر بحث نکنیم. اگر این ضعیف نباشد پس چه کسی ضعیف است. خبر احتجاج اصل خبر به احتمال قوی جعل محمد بن موسی همدانی است که با آن تفاصیل آمده. و خبر ابو مفضل همان خبر است ولی با تغییر سند طبری. یعنی یک سند سنی برای یک روایت شیعی ساخته شده. و استاد ما این را با اعتماد به بیاضی به طبری نسبت داده است. شما نگاه کنید در این روایت چه آمده. یعنی اگر طبری این را نقل کرده باشد اولین نفر من یقه اش را میگرفتم که چرا شیعه نشدی.
یک خطبه مفصل با معاشرالناس شروع میشود… ثم ذکر صلی الله علیه و آله الائمه من ولده و ذکر قائمهم …
میبینیم که همه را معرفی کرده و دقیقا همین مطلب محل اشکال ماست.
و اوصاهم بشعائر الاسلام و دعاهم الی مصافقه البیعه للامام و قال ان ذلک بامر الملک العلام. ادامه این است که و کان اول من صافق النبی و علیا ابوبکر و عمر و عثمان. چرا همیشه همینها به ترتیب بودهاند. این ترتیب خلافت این جا نشانه غیر واقعی بودن است. ادامه هم طلحه و زبیر و باقی المهاجرین و…
الی ان صلی الظهرین فی وقت واحد … صلی العشائین فی وقت واحد ذلک ….ثلاثا. یعنی این بیعت گرفتن سه مرتبه طول کشید. یکی از زمان خطبه تا ظهر و عصر و بعد از ظهر و عصر تا عشائین و بعد از مغرب و عشا. کسانی که میگویند سه روز طول کشید از کجا میگویند. این سه مرتبه است.
چه معنا دارد سه روز مردم را در وسط بیابان نگه دارند. داریم که یوم الغدیر یوم حارا. الان با نرم افزارهای هوا شناسی محاسبه کردهاند گفته شده بالای ۴۲ درجه بوده. بنابر این روایت ۳ مرتبه بیعت را مطرح میکند.
پس این گزارش مربوط به طبری یک گزارش شیعی است و اوضاع خوبی هم از نظر سند و متن ندارد. آقای دکتر محمد تقی ذاکری و دکتر نعمت الله صفری یک مقاله دارند که منتشر نشده است و به من دادند. هرچه روایت بیعت در شیعه بوده جمع کردند و نقد کردند. مهم ترین هاش روایت احتجاج و همین روایت ابوالمفضل شیبانی است. ولی روایات دیگر هم هست.
دیگری کتاب سلیم بن قیس. خود این کتاب که خیلی بر سرش دعواست. آقای قلیچ کار کرده آقای قندهاری کار کرده، آقای کاظم استادی کار کرده و… کار به دعواها که نداشته باشیم این مطلب بیعت در کتاب سلیم نبوده. در هیچ نسخهای از آن هم نبوده. آقای انصاری که این کتاب را جمع کرده یک فردی به او گفته ما در عراق کتابخانه داشتیم و نسخهای از کتاب سلیم داشتیم. کتابخانه ما سوخت و نسخه از بین رفت ولی در نسخه ما بیعت در غدیر آمده بود. آقای انصاری نگاه کرده که کجا میشود این را اضافه کرد خودش اضافه کرده که «و بیعت هم گرفتند» و این مطلب در هیچ نسخه دیگر هم نیامده. آآآآآآآآاااایسب
مطلب دیگر این که میگویند بیعت در غدیر در تفسیر امام حسن عسگری علیه السلام آمده. این کتاب برای ناصر اطروش است. حسن بن علی عسکری ناصر اطروش است. یک ابومحمد حسن بن علی العسکری علیه السلام داریم که سرور ماست و امام ماست. یک حسن بن علی عسکری هم داریم که ناصر اطروش است. اسمشان یکی بوده. در کتاب معلوم و مذکور است که در آمل نوشته شده. درکتاب میگوید رفتیم ان طرف پل و…. تازه این کتاب برای خود ناصر اطروش هم نیست بلکه یک غالی تنظیم کرده. این اصلا قابل استناد نیست.
روایت دیگری که دست و پای خیلیها در آن میلرزد این است که قرب الاسناد حمیری آمده و بیعت دارد. و از این متقدم تر نداریم.
الان حرم بودم نوشته بود حسب الامر آیت الله بروجردی این مسجد را ساختند و…
همین آقای بروجردی به قرب الاسناد فتوا نمیداد. برای این که نسخه قرب الاسناد وجاده است. هیچ اتصالی به مولف ندارد. ما از کجا باید یقین کنیم این همان کتاب حمیری است. الان طبری یک کتاب غدیر داشته و کتابش را نابود کردهاند. یک عده از آن کتاب نقل کردهاند. من تا حدودی اطمینان میکنم. حالا حمیری که قرن ۳ و اوایل ۴ بوده و نسخه در دوره صفوی پیدا شده من چطوری میتوانم اطمینان کنم. بالاخره یک بلاغی و سماعی و طریق نسخهای و… باشد. همین نسخه رجال نجاشی که هست صفوی است ولی چرا اطمینان میکنیم؟ چون روی نسخه سند متصل تا شخص مولف است. از طریق شیخ ابوالفتوح رازی. بنابر این قرب الاسناد حمیری را نمیشود اعتماد کرد. آیت الله سیستانی فرمودهاند فقیه باید کتاب شناس باشد. ایشان فقیه را گفته. مورخ و محدث هم همین است. از کجا میدانید این نسخه همان نسخه کتاب است. از کجا معلوم تحریف نشده و دست نبردند. الان نجاشی از کتاب سلیم مطلبی نقل میکند که هیچ جای کتاب سلیم نیست. نجاشی بهتر دسترسی داشته یا الان ما. نجاشی میگوید علی و ۱۲ نفر از نسل او امام میشوند. که یعنی ۱۳ نفر. خب این کجاست.
من هرچی بلد نباشم نجاشی خوب بلدم. چون پایان نامه من بوده.
روایات عیاشی هم همان روایت قرب الاسناد است و مشکلات سندی دارد.
بیشتر که پیش برویم به گزارشهای طولانی تر میرسیم که گزارش احتجاج است. که بیان شد.
سید بن طاووس هم همان روایت احتجاج است. و روایتی که از زید بن ارقم آورده همان روایتی است که خواندم و از ابوالمفضل شیبانی است که قبلا شرح حالش بیان شد.
بنا بر این مطلب و سند محکمی دال بر این که بیعت با لفظ بیعت و با معنا مصافقه و دست دادن در منابع امامیه که بتوانیم روی آن تکیه کنیم و مبنا قرار بدهیم یافت نمیشود.
این عرائض بنده در این بخش بود.
دکتر کاظمی
پس نتیجه این میشود که اسنادی که نسبت به انجام بیعت در غدیر ارائه میشود یا مبتلا به ضعف منبع هستند چه منبع از اهل سنت باشد مثل کتاب الولایه طبری یا شیعی باشد مثل کتاب سلیم و قرب الاسناد.
یا مبتلا به ضعف سند است مانند سهل بن زیاد و شیبانی و… یا مبتلا به ضعف متن است و شواهد متنی میگویند که این ادله قابل استناد و اتکا نیستند.
نظر جناب آقای یاوری را میشنویم.
دکتر یاوری
قبل از این که وارد بحث بشوم چون ایشان روی نجاشی کار کردهاند. همدانی را خود نجاشی میگوید کتابی در رد غلو و غالیان دارد. این چه سازگاری دارد.
دکتر طاووسی.
غالیها مراتب داشتند. برخی از یک جایی به بعد را غلو میدانستند.
دکتر یاوری
یک نفر را میگوییم غالی است. و دو قسم زمانی هم برایشان مطرح است. یکی قبل از غلو و یکی بعد از غلو و ما هم نمیدانیم چه زمانی گفته شده. در سلسه سند میبینیم که قبل و بعدیها اعتماد کردهاند. شما در احتجاج میبینید که قبل و بعد همه ثقه هستند.
ما وقتی میخواهیم یک چیزی را ترجیح بدهیم میگوییم بله در بحثهای فقهی محکم میاستیم. ولی در بحثهای تاریخی یک موقعی با یک نفری مواجهیم که میگوییم غالی است و از طرفی مرحوم نجاشی میگوید در رد غلو کتاب دارد و از طرفی هم قبل و بعد را هم میبینیم که همه ثقه هستند و این روایت هم قبل از احتجاج فتال نیشابوری نقل کرده و تنها احتجاج نیست.
این که روایت بلند غدیر از صدوق و مفید نقل نشده دلیل دارد. باید ببینیم چه وضعیتی است که عبد الله بن مسعود میگوید من ۲۰ سال در کوفه بودم و کسی حدیث ائمه اثنا عشر را نپرسید. شما باید با این فضا نگاه کنید. یا ابوحنیفه میگوید اگر این را نقل بکنند شیعه جون میگیرد.
پس اینها را در نظر بگیریم. ما نمیدانیم قبل از غلو نقل روایت کرده یا بعد از غلو.
دکتر طاووسی
من در مورد محمد بن موسی تغییر وضعیت را قبول ندارم. این که قبل و بعد در مورد او بیان شود را قبول ندارم.
و این که کتاب در رد غالی هست برای خیلیها بوده. مثلا فرض کنید کتابی در دوره صفویه نوشته شده. و در مقدمه اش نقد غلو شده ولی متن کتاب کاملا غالیانه است. بعد غلات با هم رقابت داشتند و هم دیگر را رد میکردند. مثلا یکی الوهیت را قبول داشته و یکی نبوت را قبول داشته. میگفته هر کس نبوت را قبول ندارد کافر است. یا بالعکس
دکتر یاوری
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج خیلی از موارد سند نمیدهد. اما یک موارد مثل غدیر سند میدهد. و این ایت الله سبحانی در چاپ جدیدی که در احتجاج شده تقدیر و تشکر کرده و…
اهتمام ایشان این است که برای مسئلهای مانند غدیر سند ارائه کند.
به هر حال طبرسی و فتال نیشابوری به این خبر اعتماد کردهاند و این خودش نکتهای است.
و کتابی که که همدانی در رد غلو دارد قرینه دیگر است.
نکته دیگر این که در روش آموزشی که خود حضرتعالی الحمدلله اشراف دارید. بحث وجاده هم مورد اهمیت است و یک طریق به حساب می آید. کتاب جمل شیخ مفید هم همین گونه است. یعنی جمل شیخ مفید هم که نسخه قبلی اش دست ما نیست. نسخه نهایتا برای ۱۰۰ سال پیش است. بالاخره این هم یک روش آموزشی است. خیلی از کتابها را با این گونه نگاه باید کنار بگذاریم. صرف وجاده بودن دلیل بر عدم اعتبار نیست.
نکتهای هم در مورد استناد به غدیر عرض کنم. بحث استناد به غدیر همانطور که فرمودید نوع مسئله که غدیر است مهم است. حالا عهد باشد یا پیمان باشد. این جا مسئله خود غدیر است. وقتی خود امیرالمومنین علیه السلام مسئله غدیر را مطرح میکند و میگوید آنها که بودند شهادت بدهند خب کم و کیفش را در آن جا نمی آورد بلکه یاداوری خود مسئله غدیر میکند. یعنی حضرت در مقام بیان جزئیات اتفاق نیست. بله حضرت نه کلمه عهد را گفتند و نه کلمه بیعت را. حالا این که ما بگوییم چون این جا استناد به غدیر بوده ولی کلمه بیعت بیان نشده پس بیعت نبوده. چون نفیا و اثباتا عبارات و احتجاجات و مناشده هایی که حضرت دارند در واقع نافی نیست.
نکته دیگر این که غیر از قرب الاسناد کتابهای دیگری مانند ارشاد القلوب و احتجاج و… هستند. عباراتی که به کار میبرند هم عهد بوده و هم بیعت و نکتهای که شاید باید به آن توجه کرد این است که باید تفکیک کنیم که مسئله خلافت است یا امامت است. اگر خلافت باشد لازمه خلافت این است که میطلبد که بیعت اتفاق بیفتد. و آن هم بیعت نخبگانی باشد. اگر مسئله وصایت باشد همان عهد و پیمان و… کفایت میکند.
دکتر کاظمی
پس ماحصل فرمایش حضرتعالی این شد که تکیه و استناد مرحوم فتال یا طبرسی بر این روایت و نقل این روایت و این که خلاف عادت مرحوم طبرسی سند را بیان میکند و تاکیید بر نقل این روایت میکنند حاکی از اعتماد آنها به این نقل تاریخی است و این اعتماد مورد توجه بوده و برای ما تعیین کننده است.
و این جا یک اختلاف اساسی هم در بحث رجالی است یعنی این که افرادی که در این سلسه سند هستند مثل همدانی و… محل بحث جدی بین بزرگواران است.
دکتر یاوری
قاضی نعمان و مرحوم کلینی و.. عهد و پیمان دارند. ابن مشهدی و دیگران دارند. در کتاب سلیم هم موجود است ارشاد القلوب هم همینطور و تفسیر قمی و مزار کبیر دارد خصال و مصباح عهد و پیمان است. ابن شاذان هم بایعنا دارد.
دکتر کاظمی.
پس ما یک بحث مبنایی در مسائل تاریخی را این جا داریم. یعنی نوع اعتماد به روایت و اخبار اختلافی است. یعنی آیا ما آن دقت هایی که در مباحث اعتباری در فقه و.. میکنیم نسبت به سلسله اسناد در مباحث تاریخی هم ضرورتا باید به صرف ضعف یک راوی آن روایت را کنار بگذاریم یا میتوانیم از شواهد هم استفاده بکنیم. یا مثل بحث امامت و خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام بحثی بوده که نقل روایت و… هم شاید با فضای تقیه و… محل بحث بوده باشد و مثل روایات دیگر نقل این روایات چندان رایج نبوده که در همه منابع بیاید و به همین صورت هم بیاید که جزئیات مطرح بشود و بر بیعت هم تاکید و تصریح بشود. چه بسا همین نقل من کنت مولاه فهذا علی مولاه در این بحث خیلی هم نقلش مغتنم بوده. ولی این که جزئیات بیاید که عهد و پیمان بوده یا بیعت بوده شاید بشود بحث هایی که شاید فضای تقیه به آن اجازه ندهند.
من این را برداشت کردم ازبیان حضرت عالی که علاوه بر این که شاید در بحث مبانی تاریخی نسبت به قبول یا رد یک روایت باید یک قرائن دیگری را هم در نظر بگیریم غیر از بحث وثاقت راوی این مطلب هم محل توجه است. به خصوص با آن موضوع بحث که جایگاه مهمی هم داشته.
دکتر یاوری
نقطه مشترک ما روشن است. یعنی در این مسئله اگر بگوییم این جا بحث وصایت است و امامت است و خلافت مسئله جدایی است که آنها میگویند تحققش با بسط ید است و بسط ید فراهم شدن شرایط که مردم باید بیان بیعت کنند و تعهداتی را نسبت به هم دیگر قبول کنند مسئلهای غیر از وصایت و امامت است.
اگر وجه مشترک را این بگیریم که غدیر مسئله وصایت و امامت الهی که مسجل و قطعی میشود است دگر نیازی به بیعت نیست. ولی اگر امر خلافت باشد نیاز است و به جز خبر طبرسی بقیه روایات قابل خدشه است ولی بنده خبر طبرسی را معتبر میدانم چون برای من مسجل نیست که همدانی قبل از غلو و یا بعد از غلو نقل کرده. و این گزارش مرحوم نجاشی هم نسبت به ردیه بر غلو او مهم است و نجاشی هم روی حساب و کتاب بیان کرده.
ما یک اختلاف این شکلی داریم. به غیر از این روایت بقیه را چون عهد و پیمان هست قطعی میتوانیم بگوییم ناظر به مسئله ولایت است که مسجل شده ولی اگر خلافت هم باشد آن مسئله بیعت کار را حل میکند. حالا اگر این را بپذیریم روایت قرب الاسناد و … موید خواهد بود که بیعتی هم اتفاق افتاده.
دکتر کاظمی.
به نظر باید تکیه بحث را روی نقطه دوم که خلافت و بسط ید هست ببریم. چون اساسا محل بحث هم همین جاست.
فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه هم همین است. حضرت دو موضع دارند. یک بار در برابر معاویه صحبت میکنند میگویند همان هایی که تو را بر سر کار آوردند با من بیعت کردند
پس همانطور که خودت را مشروع میدانی مبنای مشروعیت من هم هست. یک موقع حضرت در مقام احتجاج و جدل هست
بسط ید و تحقق خارجی اش که بتوانیم تعبیر مقبولیت را به کار ببریم مطلب دیگر است و همان جایی که حضرت فرمودند لولا حضور الحاضر و وجود الناصر است.
یعنی برخی مطالبی که حضرت در نهج البلاغه مطرح میکنند ناظر به حقیقت امامت است که فارق از بیعت مردم به نصب الهی است و محقق میشود. ولی این که امام بسط ید پیدا کند و در جامعه بتواند آن را اعمال کند بحثی خارج از مشروعیت است.
دکتر طاووسی
این جا چند نکته است
یکی این که شخصیت هایی مثل فتال نیشابوری یا صاحب احتجاج و.. .را ما بدهکار نیستیم و بحث علمی میکنیم. استاد ما آقای جعفری میگوید احتجاج از آثار حشویه شیعه است. طبرسی در تراز علمای درجه یک ما نیست. و این کتاب معلوم است که چقدر قصه نوشته. یک بیان داستانی دارد. و ماشاء الله همه دارند مناظره میکنند و همیشه هم شیعه پیروز میشود. در همه چیز هم روایات ۵۰ صفحهای داریم. علامه امینی کل خطبه غدیر را جمع کرده شده یک و نیم صفحه. خطبه غدیری که احتجاج می آورد چند صفحه است.
همدانی را هم میگوییم اصلا فرض کنیم غالی نباشد وثاقتش هم ثابت نیست. امثال ابن ولید گفتهاند که روایات او را کنار بگذارید.
فتال هم همینطور. من مدخل روضه الواعظین را نوشتم. یک کتابی است که در محافل میخواندند. یعنی یک کتاب عامیانه شیعی است. یعنی با هدف تربیتی و عامیه و قصه وار. شما حدیثی که این جا آمده به صرف مسند بودن میخواهید قبول کنید. خیلی چیزها مسند است مگر لزوما حسن است. تازه نشان میدهد. که این افراد تقوا داشتند و جعل نمیکردند بلکه نقل میکردند که طریق این بوده و این طریق ضعیف است. این چه امر مهمی است که در هیچ حدیث معتبر و هیچ منبع کهنی نیامده است. بالاخره باید قرائن این شکلی هم اقامه بشود.
نکته بعد این که وجاده درسته که از روشهای انتقال علم است ولی اضعف طرق است. یک کتابی وجادهای به دست می آید ولی قرائنی از بیرون متن آن را تقویت میکند. ولی همیشه این گونه نیست. اگر میتوانستیم این جا اتصال را بر قرار کنیم خوب بود.
یکی از روشهای اتصال این است که شما روایات این کتاب را جست و جو کنید و ببینید از زمان مولف تا زمان کشف نسخه علما این روایات را دارند یا نه. اگر بقیه علما هم آوردهاند معلوم است بوده. خب وقتی هیچ کجا نیامده چه کار میشود کرد.
شما کتاب تحف العقول را بزنید میبینید که خیلی از روایاتش تا زمان مجلسی هیچ کجا نیامده. چون قدمای ما تحف العقول نمیخواندند. برای این که نویسنده اش نُصَیری است و به ما فحش کشیده است. یک جا میگوید حسن بن محبوب آدم ضعیف الدین بود و انقدر شعور نداشت که بفهمد امام رضا خداست. علمای ما این کتاب را نمیخواندند. حالا من میگویم یک نسخهای پیدا شده و احادیثی که در آن است در آثار علما ما تا آن زمان نیامده چگونه به این اعتماد کنم.
اگر بگوییم در غدیر با اهمیتی که داشته حتما بیعتی هم بوده خصوصا امر خلافت ما میگوییم در غدیر خلافتی نیست که. خلافت بعد از رحلت رخ میدهد. قبلش که رخ نمیدهد.
من قبلا هم که تلفنی صحبت کردیم عرض کردم که اصراری ندارم که بگویم بیعت نبوده بلکه میگویم دلیلی بر بودن بیعت پیدا نکردیم.
ولی اگر هم بیعتی بوده این بیعت برای خلافت کافی نبوده. منظور از بیعت یک رفتار عرفی در سنت عرب است.
این که میگوییم کافی نبوده چون اصلا مقتضاش محقق نبوده.
چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هست. باید بعد از رحلت ایشان مجددا بیعت بشود. شواهد متعدد داریم.
مثلا وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها به خانه انصار و مهاجر رفت گفتند تا دیر نشده بیایید و نصرت کنید و پس بگیرید. گفتند شرمنده و ما بیعت کردیم. اگر زودتر می آمدید ما با شما بیعت میکردیم. چرا حضرت نگفت بیعت غدیر چی شد پس. آن بیعت که اولی به وفا است و قبل از این هم بوده. یا مثلا درسقیفه و قتی کار بر عکس شد و نزدیک بود سعد بن عباده را له کنند تازه یک عده یادشان افتاد و گفتند لا نبایع الا علی. نگفتند که ما با بیعتی که با علی کردیم هستیم. بلکه گفتند ما با جز علی بیعت نمیکنیم. یعنی الان بیعت لازم است. کسانی که میگویند در غدیر بیعت بوده جواب این موارد را هم بدهند. چرا اینها را رها میکنید.
معاویه از سال ۵۱ خودش را کشت تا برای یزید بیعت بگیرد. شهر به شهر و امیر به امیر نامه میداد و دید نمیشود حضوری رفت. دو سفر به مکه و مدینه کرد با محوریت بیعت گرفتن برای یزید. از سال ۵۶ به بعد که وجهه همت قرار داد و بیعت گرفت. چند نفر از سران بیعت نکردند. یکی امام حسین علیه السلام و عبد الله زبیر و عبد الله ابی بکر و.. ولی همین یزید وقتی خلیفه شد نگفت بابام برای من بیعت گرفته و تمام است. از همه بلاد و اشخاص بیعت گرفت و به حاکم مدینه یعنی ولید بن عتبه نوشت از حسین بن علی علیه السلام و عبدالله زبیر بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند سرشان را برای من بفرست و از کل مردم هم بیعت بگیر.
پس خلافت به بیعت نیاز دارد و در غدیر خلافتی از جهت تحقق نبوده.
موسس شیعه چه کسی است؟ قطعا رسول الله است.
حتی کتاب آقای صدر که ترجمه کردند رویش نوشته تشیع مولود طبیعی اسلام. همینم غلط است. چون این یعنی تشیع با اسلام غیر از هم هستند.
موسس تشیع پیامبر صلی الله علیه و آله است ولی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله که محقق نشده. تحقق برای بعد است. تبیین خلافت و تعیین خلیفه و معرفی خلیفه با پیامبر صلی الله علیه و آله است. تحقق خلافت برای بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است.
همین الان همین کشور قبلا دشمن و الان دوست عربستان سعودی. این گونه است که پادشاه سعودی برای پسرش بیعت میگیرد. تاریخ عربستان را بخوانید.
یک مجلس بیعت میگذارند و برای ولی عهد بیعت میگیرند. یکی از دعواهای تاریخی اینها این است که طرف می آمده و کس دیگری را تعیین میکرده. و دعوا میشده. یا تعهد میکرده برادرش را ولی عهد کند بعدش پسرش را میگذاشته. ولی وقتی شاه جدید می آید دوباره بیعت میگیرند و به بیعت قبلی اکتفا نمیکنند. ما در مباحث تاریخی باید نگاهمان جامع باشد. اگر یک چیزی را اثبات کردیم طوری نباشد که برای ۱۰ مسئله دیگر جواب نداشته باشیم.
بگوییم چرا حضرت زهرا سلام الله علیها این را نگفتند یا هرچیز دیگر میگویند در مصادر ننوشتند و تقیه بوده.
ببخشید لعن و.. در کتب متقدم ما است. کدام تقیه. شیخ مفید: القول فی متقدمی علی امیرالمومنین علیه السلام و انهم مخلدین فی النار و… که شیخ مفید در بغداد هم بوده و با خلیفه عباسی ۱۰ متر فاصله داشته. تفیه برای موسی بن جعفر علیه السلام است. نه بقیه. الان کافی تقیه است؟ چرا پس این موارد در آن ذکر نشده؟ یک جواب کلی ندیم. کلیشه هایی درست کردیم میخواهیم همه چیز را با همینها حل کنیم.
روزی که آقای منتظری به رحمت خدا رفت در دانشگاه امام صادق علیه السلام ایشان را لعن میکردند. من میگفتم رهبری پیام دیگری داده و… میگفتند رهبری تقیه کرد. ۱۰ مورد هم که میگفتم میگفتند رهبری تقیه کرده. من گفتم موارد تقیه رهبری از بقیه موارد غیر تقیه خیلی بیشتر شد. مثل این که تشیع هم به همین شکل است.
این که بیعت در روایات معتبر و در روایات متعدد منعکس نشده و مورد استناد قرار نگرفته و مورد تجمیع قرار نگرفته و شواهد تارخی خلاف هم وجود دارد باید فکر بکنیم دیگر. نمیشود که همین طور اصرار کنیم که بیعت بوده.
دکتر یاوری
بحث به جای خوبی رسید و استفاده کردیم.
سوالاتی باقی میماند و آن هم این است.
اگر بحث ما این باشد که ولایتی اتفاق افتاده و عهد و پیمانی گرفته شده و عهد و پیمان را هم عرب میتواند به راحتی بشکند. ولی بحث بر سر این است که بعدش یک عدهای با امیرالمومنین علیه السلام بیعت میکنند برای چیست؟ برای امامت است؟ عهد و پیمان است؟
یا باز هم میبینیم که حضرت زهرا سلام الله علیها به خانه اهل بدر و انصار و مهاجر و.. میروند اگر بپذیریم ۲ بار بوده یا یکی برای چه میروند؟
برای مفهوم امامت رفته به خانه آنها؟ دنبال خلافت است نه مسئله امامت.
مسئله این است که این امامت باید به خلافت منتهی بشود لذا حضرت زهرا سلام الله علیها این کار را کردند.
خود امیرالمومنین علیه السلام هم به دنبال شهادت گیری است. زید بن ارقم و براء و انس و… که بعضا نفرین شدند و هر کدام گرفتار شدند مسئله چیست؟ امامت است؟ نه مسئله خلافت هم هست.
این خلافت یا به عهد و پیمان باشد یا بیعت باشد مسئله خلافت در آن جا هست که بعدش دنبالش میگردند. اگر عهد و پیمان هم باشند آن جا حضرات به دنبال بازخوانی هستند. و اگر دو مورد را باهم بپذیریم میتواند باشد. یعنی طبیعی این است که مسئله بیعت هم همان موقع مطرح شود. چون حضرت مطالبه دارد.
ممکن است در کلید واژهها حذف شده باشد و نیامده باشد و اشاره نشده باشد. ولی به این معنا هم نیست که چون اشاره نشده پس نبوده.
دکتر طاووسی.
آنجا امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند بلند بشوید و شهادت بدهید که پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر چنین فرمود. آن ۴ نفر شهادت نمیدهند. و بحث خلافت و بیعت نیست.
ولی این که حضرت زهرا و امیرالمومنین علیهما السلام به دنبال بحث خلافت هستند را قبول دارم.
در ادامه بحث پردامنهای بین حضار و اساتید شکل گرفت که علاقه مندان میتوانند به صوت جلسه رجوع کنند.
صوت نشست | فیلم نشست | گزارش تصویری نشست |
ثبت دیدگاه