بسم الله الرحمن الرحیم
“مهدی مسائلی” که مدتی قبل بدون بیان هیچ دلیلی ولایت تکوینی امامان و پیامبران علیهم السلام را رد کرده و آن را اندیشه غالیانه دانست که نقدهایی بر این تفکر باطل در سایت “بنیاد بین المللی امامت” انتشار پیدا کرد، به تازگی نوشتهای از او انتشار پیدا کرده که میگوید: مقصود از تردید درباره ولایت تکوینی در یادداشتِ نسبت ولایت تکوینی با هویت تشیع، انکار صدور معجزات و کرامات به دست پیامبرصلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام نیست، بلکه صحبت از معنایی از ولایت تکوینی است که قدرت اختیاریِ غیر محدود، مطلق و فراگیر در تصرفات امور عالم به امام داده میشود!!! به صورتی که شیعیان به جای خداوند، امام را ناظر اعمال خویش ببینند و از او خائف باشند؛ به جای خداوند، خواستههای معنوی و مادیشان را از امام طلب کنند و خلاصه با عنوان واسطهگری امام در امور عالم، تمام توجهاتِ معنوی که مربوط به خداوند است، به امام منتقل شود. او در ادامه این رفتار شیعیان را شرک عملی تلقی کرده و تفویض عملی دانست!!!
با مطالعه یادداشت جدید ایشان به یاد این ضرب المثل افتادم ” خواست اَبرویش را درمان کند چشمش را کور کرد”، زیرا ایشان یک پله از یادداشت قبلی خود پایین آمده و ولایت تکوینی پیامبران و امامان علیهم السلام را در صدور معجزات پذیرفت و آن را اندیشه غالیانه ندانست، اما متأسفانه تمسک و توسل به امامان علیهم السلام و همچنین واسطه فیض دانستن آنان را شرک عملی دانست که یقینا این تفکر بر خلاف اعتقادات صحیح بزرگان و پیروان اهل بیت بوده است!!! آیا به راستی امامان و انبیاء تنها برای اعجاز، ولایت تکوینی داشتهاند و در غیر اعجاز تصرف تکوینی نداشتهاند!؟ به راستی که اگر در عمل، توجه به امام زمان و رضایت او داشته باشیم عمل شرک آمیز است؟ آیا با این وجود که شیعیان ولایت اهل بیت علیهم السلام را در طول ولایت خداوند تبارک و تعالی دانسته و هر آنچه را از ائمه علیهم السلام میخواهند به اذن و خواست خداوند میدانند، مشرک بوده و اعتقاد به تفویض دارند!؟
به نظر میرسد تأملاتی در یادداشت ایشان هست که در قالب نکات ارائه میشود:
نکته اول: ایشان در یادداشت جدید خود، شرک را به نظری و عملی تقسیم کرده است و این تقسیم از اساس مورد بحث و اشکال است. زیرا شرک از اعمال درونی است و مربوط به نیت افراد خواهد بود. در نتیجه نمیتوان عمل فردی را بدون توجه به نیت درونی آن، بر شرک بودنش حمل کرد. مثلا کسی که به کعبه سجده میکند، اگر نیت عبادت خداوند داشته باشد، موحد است ولی اگر نیت درونی آن عبادت خود کعبه و بندگی در مقابل خشتهای آن باشد، یقینا مشرک است. از اینرو نمیتوان با توجه به عمل فردی حکم به شرک کسی داد و به طور کل این تقسیم بندی شرک اشتباه است؛ چون شرک عملی زیر مجموعه شرک نظری است نه قسیم آن و تعجب از آقای مسائلی که به این نکته مهم التفات نداشته است. بنابراین نسبت به درخواست شیعیان از امامان عمل ظاهری آنان ملاک نخواهد بود بلکه مهم نیت درونی آنان است که هیچ شیعه و محبی درخواستهای خود را از امام مستقل و بدون اتصال به خداوند تصور نمیکند.
نکته دوم: ایشان ولایت تکوینی انبیاء و امامان علیهم السلام را تنها در هنگام معجزه پذیرفته و بلامانع میدانند، در حالی که در قرآن کریم اکثر معجزات انبیاء به عنوان فعل خودشان و با اذن خداوند تلقی گردیده، در نتیجه پذیرش ولایت تکوینی انبیاء و امامان علیهم السلام در معجزات را نمیتوان به این معنا دانست که تمام معجزات آنان و تصرفات تکوینی آنان، فعل خداوند بوده و انبیاء و امامان هیچ اختیاری از خودشان نداشتند.
در آیات ۳۵ الی ۳۹ سوره ص خداوند بیان میفرمایند: «باد را برای او مسخر ساختیم که به فرمان او هر جا که میخواست آرام روان میشد و هر بنّا و غواصی را از شایطین در مسخر او نمودیم و…» و در آخر میفرمایند: «این عطای بیحساب ماست (خداوند) به هرکس خواهی بیحساب ببخش و از هرکس خواهی دریغ کن» همانگونه که در این آیات به وضوح دیده میشود خداوند میفرماید باد و شایطین را در سلطه حضرت سلیمان در آوردیم و میفرمایند باد و شیاطین به فرمان او بودند، در آیه ۳۹ در ضمن اینکه خداوند تبارک و تعالی این امر را اعطای خودشان بیان مینمایند، اما بخشش یا نبخشیدن آن را به دست سلیمان قرار میدهند. در نتیجه به وضوح اختیار حضرت سلیمان بر باد و شیاطین دیده میشود و بنابر ظاهر آیه نمی توان اعجاز سلیمان در این امور را، تنها فعل خداوند و بدون دخالت و اختیار او دانست.
همچنین در آیه ۴۹ سوره مائده از زبان حضرت عیسی گویا و واضح بیان میکند «که من از گل مجسمه پرنده ساخته و بر آن میدمم، پس به اذن خداوند تبدیل به پرنده میگردد» در این آیه نیز حضرت عیسی این معجزه را به طور مستقیم به خودشان نسبت میدهند که با اذن خداوند اتفاق افتاده است.
سؤال من از آقای مسائلی این است، با توجه به اینکه معجزه به اذن خداوند فعل نبی یا امام است، اگر فردی برای شناخت نبی یا امام، یکی از مواردی که شما درخواست آن را شرک عملی دانستید به عنوان معجزه بخواهد و آن نبی یا امام برای اثبات مدعای خود آن خواستهی مادی یا معنوی او را اجابت سازد، آیا در این صورت نیز فرد در خواست کنند معجزه، کافر است!؟ بنابر بیانات خود شما چون مربوط به معجزه میشود و تصرف بر امور تکوینی انبیا و امامان ممکن است، این فرد کافر نخواهد بود. سوال مهم اینجا است که چرا این فرد را شما کافر نمیدانید!؟ تفاوت آن با مواردی که شیعیان و محبین ائمه علیهم السلام طبق روایات صحیح و متقن متوسل به ائمه علیهم السلام میشوند در چیست!؟ اگر این عمل شرک است پس در هر دو مورد شرک باشد و اگر شرک نیست قطعا درخواست از امامان نیز شرک نخواهد بود؛ چراکه شیعیان نیز اذن خداوند را در خواستههای خود نفی نمیکنند. اصلا ممکن نیست حجت و خلیفه خداوند عملی را انجام دهد که مخالف خواسته خداوند تبارک و تعالی باشد!! پس همانگونه که درخواست مادی و معنوی در صورت در خواست معجزه، شرک عملی نیست، در صورت اعتقاد به ولایت تکوینی امامان و انبیاء، نیز شرک عملی نیست.
نکته سوم: ایشان در ادامه قدرت اختیاری مطلق و فراگیر در تصرفات امور عالم به امام را رد میکند و میگوید: با این تعبیر که امام، قدرت مستقل ندارد و امری به او مستقلا تفویض نشده است، اتهام شرک از ساحت چنین ولایت تکوینی دور نمیشود! این درحالی است که ایشان در قسمت دیگری از نوشتار خود این اعتقاد را برای علماء بدون اشکال و برای مردم عادی نادرست دانسته و میگوید: مردم عادی در رویکرد عملیشان مثل یک عالم دینی و دانشمند متکلم به تفکیک قدرت استقلالی و غیراستقلالی نمیپردازند!
به نظر می رسد در عبارت ایشان تناقض وجود دارد چرا که در یکجا به طور کامل اعتقاد به ولایت تکوینی که غیر استقلالی است و منشأ آن خداوند تبارک و تعالی است را شرک عملی دانسته و در جای دیگر این اعتقاد را برای علماء از آن جهت که میتوانند بین استقلالی و غیر استقلالی تفکیک قائل شوند بدون اشکال و برای مردم عادی شرک در عمل دانستهاند!؟ در صورتی که اگر این اعتقاد شرک است، تفاوتی بین عالم و غیر عالم نخواهد داشت. همچنین اینکه مردم عادی نمیتوانند تفکیک قائل شوند سخنی ناشایست و نادرست است، زیرا اگر از هر شیعه و محبی که حاجتهای خود را از ائمه اطهار علیهم السلام میخواهد پرسیده شود که ائمه علیهم السلام قدرت و ولایت خود را از کجا دارند؟ میگویند از خداوند تبارک و تعالی. هیچ شیعهای حتی مردم عادی معتقد نیست که امام قدرت خود را مستقل از پروردگار دارد؛ بلکه معتقد است ولایت او تحت ولایت خداوند است هر چند در خواسته خود امام را خطاب قرار دهد.
نسبت به ولایت غیر محدود و مطلق در تصرفات امور امامان علیهم السلام نیز باید گفت با توجه به آیه ۵۵ سوره مائده که اشاره به صاحبان ولایت دارد، ولایت خداوند تبارک و تعالی و رسول او صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام در کنار هم و به طور مطلق بیان شده است. در روایتِ نقل شده در کتاب کافی که از مهمترین و صحیحترین کتب روایی شیعه است از امام صادق علیه السلام بیان شده است که فرمودند: «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا» در نتیجه این امر مورد تایید آیات و روایات بوده و با توجه به اینکه همهی شیعیان در درون خود میدانند که ولایت امامان علیهم السلام در طول و از سمت خداوند است؛ در نتیجه نه اینکه این اعتقاد محبان و شیعیان با توحید منافات داشته، بلکه با توجه به پذیرش بیان خداوند و حجت او، این اعتقاد عین توحید است.
نکته چهام: در قرآن و روایات مواردی از اعمال ولایت بر تکوین توسط انبیا و امامان علیهم السلام وجود دارد که برای ارائه اعجاز و اثبات نبوت یا امامت نبوده است. مانند بینایی حضرت یعقوب به وسیلهی پیراهن حضرت یوسف علیه السلام، در زمانی که او نابینا شده بودند. (یوسف/ ۹۳) و مانند رفع بیماری و چشم درد حضرت امیر علیه السلام در جنگ خیبر توسط پیامبر صلی الله علیه و آله با آب دهان مبارکشان (صحيح بخارى ، ج ۲، ص ۱۰۷؛ صحيح مسلم، ج۳، ص۱۴۳۳، ح۱۳۲) نمونههایی از دهها و صدها تصرفِ در تکوین است که در مقام اثبات نبوت و امامت نبوده و منابع روایی شیعه و اهل تسنن آن را گزارش نمودهاند.
نکته پنجم: یکی از اشکالات ایشان به عقیده شیعه و تعارضش با رفتار پیامبران این بود که انبیا و امامان در هنگام گناه از مشاهده خداوند ترس و هراس داشتهاند نه از دیگری و هراس شیعیان از مشاهده امام بر اعمال خود، شرک عملی در رفتار شیعیان است!!! پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام مستند به آیات (توبه/ ۱۰۹) و اخبار فراوانی (کافی، ج۱، ص۱۸۹) که از امامان رسیده؛ بر این اعتقاد هستند که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و امامان علیهم السلام از اعمال همهی امّت آگاه میشوند، یعنی خداوند اعمال امت را بر آنها عرضه میکند.
امام خمینی (ره) در مورد عرضه اعمال به حضرت ولی عصر سلام الله علیه بیان میکند:
در روایات آمده است پرونده اعمال ما در هر عصری به امام زمانِ آن عصر ارائه میشود. كه به تبع اعمال ما در این عصر به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه عرضه میشود و حضرت از اعمال ما با خبر میشوند. تمام ذرات کارهای ما تحت نظر خدای تبارک و تعالی است و نامه اعمال ما به حسب روایات به امام وقت عرضه میشود. امام زمان علیه السلام مراقب ما هستند. (صحیفه نور ، ج ۱۸، ص ۱۷- ۱۸ )
توجه داشته باشید که در کارهایتان جوری نباشد که وقتی بر امام زمان علیه السلام عرضه شد، خدای نخواسته، آزرده بشوند و پیش ملائکه الله یک قدری سرافکنده بشوند؛ که اینها شیعههای من هستند. اینها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا عمل کردند. رییس یک قوم اگر قومش خلاف بکند، آن رییس منفعل میشود. (صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۱۲۸)
طوری باشد که نامهها وقتی عرضه میشود، ایشان را متأثر نکند. (صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۲۲۴)
سؤال بنده از آقای مسائلی این است که آیا این توجهات بر عرضه اعمال بر امام زمان عجل الله تعالی، نشانهی شرک عملی ایشان است!؟ آیا به راستی اجتناب از گناه برای مکدّر نشدن دل امام شرک است!؟ واقعا ایشان به چه علت اصرار بیش از حدّ دارند تا آنچه که در کلام بزرگان و عالمان شیعی مورد تأیید بوده و بسیار بر آن تأکید شده را یک امر شرک آلود جلوه دهند!؟
نکته ششم: ایشان در قسمتی از یادداشت خود میگویند: چرا در امور معنوی که مجری آن فرشتگان الهی هستند، نسبت به آنها استغاثهای صورت نمیگیرد و درخواست و دعا فقط به جانب خداوند است؟
پرسش جدی از ایشان این است که آنگونه که در قرآن و روایات و متون دینی ما دستور به تمسک و توسل به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام شده؛ در کجای متون اسلامی بیان شده که در امور معنوی به فرشتگان تمسک بجویید!؟ آیا در روایتی بیان شده است که فرشتگان نسبت به شما ولایت دارند!؟
این درحالی است که در آیات و روایات فراوانی تمسّک به پیامبر و امامان علیهم السلام دستور داده شده است. به عنوان نمونه در آیه ۹۷ سوره یوسف، برادران حضرت یوسف از پدرشان میخواهند که برای آنان طلب استغفار کند. همچنین در آیه ۶۴ سوره نساء به وساطت خواهی پیامبر برای بخشش گناهان سفارش شده است.
همچنین در روایتی از امام صادق علیه السلام بیان شده است: «هنگامي که خداوند اراده اش بر امري تعلق بگيرد آن را به رسولش و از او به اميرمؤمنان و از او تا به امام زمان اعلام میکند، سپس آن امر در دنيا اجرا ميشود. و هنگامي که ملائکه بخواهند امري را نزد خدا ببرند ابتدا آن را به امام آن زمان عرضه داشته سپس به امامان پیش از او تا به رسول خدا برسد. پس آنچه که از جانب خداوند نازل ميشود به دست ايشان ميرسد و آنچه که به خداوند عروج يابد از دست ايشان ميگذرد و ايشان به اندازه يک چشم به هم زدني از خداوند بي نياز نيستند و در احاطه قدرت و خواست او به اين مقامات رسيدهاند» (مستدرك الوسائل، ج ۱۲، ص۱۶۵)
نکته هفتم: ایشان در آخر یادداشت خود میگوید: آیات قرآن کریم بعد از تبیین توحید نظری، در فرازهایی همچون: “حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ” گذر از واسطهها و توجه مستقیم به خداوند را خواستار میشود!!!
اگر منظور از بیان این آیه این است که واسطه فیض بودن اهل بیت علیهم السلام را کنار گذاشته و صرفا به خداوند توجه شود و نیازی به انبیاء و امامان علیهم السلام نیست!!! باید گفت این سخن شبیه گفتهی سلفیان است که توسل و توجه به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را شرک آلود پنداشته و با آیات قرآن منافی دانستهاند. آیا به راستی میتوان گفت آقای مسائلی چنین اندیشه ای دارد!!! این سخن شبیه سخن افرادی است که بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله با وجود سفارشهای ایشان به ثقلین، تنها به قرآن اکتفاء نموده و شعار “حسبنا کتاب الله” را سر دادند و تمسک به اهل بیت علیهم السلام را کنار زدند.
نکته مهم اینکه این سخن با سنت خداوند متعارض است. خداوند از آغاز خلقت، خلقت را با وجود حجت ها و خلفای خود در زمین آغاز کرده و توجه به آنها را توجه به خود پنداشته و همهی مردم را به اطاعت و تبعیت از ایشان امر کرده است. حال چگونه ممکن است گفته شود واسطه ها حذف شوند و مستقیم به خدا متصل شد؟ مگر خداوند در دین خود واسطه را حذف کرده که حال برای توجه کردن به خودش نیز واسطه را حذف کرده باشد!!!
به یقین آیات قرآن را باید در کنار یکدیگر دید و نمیتوان با یک جمله از یک آیه به تنهایی به نتیجه کلی رسید. سؤال من از آقای مسائلی این است که چرا در آخر یادداشت خود به آیاتی چون: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (المائدة، آیه ۳۵) اشاره نکرده است!؟ چرا به آیاتی که در این یادداشت و یادداشتهای پیشین اشاره شد توجه نکردهاند!!! چرا به روایات فراوان در بیانات اهل بیت علیهم السلام که فرمودهاند منظور از “وسیله” در آیه ما هستیم اشاره نکردهاند!؟ «نَحْنُ الْوَسِیلَةُ إِلَی اللَّهِ وَ الْوُصْلَةُ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ – ما وسیله به سوی خدائیم و رساننده به رضوان اوئیم» (بحار الأنوار، ج ۲۵، ص۲۲)
چرا به آیه «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقوا» (آل عمران، آیه ۱۰۳) اشاره ای نکرده اند!؟ چرا که به روایات وارد شده در ذیل آن که فرمودهاند منظور از “حبل الله” اهل بیت علیهم السلام هستند (بحار الانوار، ج۲۴، ص۸۴) توجه نشده است. به نظر میرسد اگر کسی به همه آیات قرآن توجه نکند نمیتواند مراد خداوند را به دست بیاورد و هر چه نظر دهد افترایی بیش نخواهد بود.
به راستی چرا برخی میخواهند تمسک به اهل بیت علیهم السلام را در مقابل توجه به خداوند قرار دهند!؟ آیا در اینجا تقابل وجود دارد؟ در حالی که خداوند در قرآن کریم، و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام در روایات، توجه به حجج الهی را عین توحید دانسته و رویگردانی از حجج الهی را ضلالت و گمراهی معرفی کردهاند!!!!
ثبت دیدگاه