پرسش:
امام کاظم(علیه السلام) چند سال را در زندان بغداد سپری کردند و به چه علت؟
پاسخ:
بر اساس گزارشهای متواتر تاریخی و روایی، امام کاظم(ع) در طول حیاتشان بارها از سوی حکومت عباسی به زندان افتادند
که میتوان گفت که هیچ امامی مانند ایشان تا این حد طعم زندان را نچشیده بود.
- خلفایی که امام(ع) را زندانی کردند:
مهدی عباسی
گزارش شده است که به دستور مهدی عباسی امام کاظم(ع) را زندانی کردند، اما خود او در همان شب، حضرت على(ع) را در خواب دید
که به او اشاره کرده و این آیه را تلاوت مینماید:
«فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکمْ»؛[۱] پس [اى منافقان،] آیا امید بستید که چون [از خدا] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روى] زمین فساد کنید و خویشاوندیهاى خود را از هم بگسلید؟
مهدی از روی ترس و در همان شب به ربیع دستور داد که سه هزار دینار به امام(ع) بدهد و ایشان را به مدینه برگرداند.[۲]
از آنجا که بنیعباس خویشاوند فرزندان پیامبر(ص) بودند، این آیه تهدیدی مستقیم و صریح نسبت به خلیفهی عباسی بود.
هارون الرشید
این حاکم عباسی در دوران حکومت خویش، امام کاظم(ع) را بارها زندانی کرد.
الف) حبس در زندان عیسی بن جعفر
در سال ۱۷۹ وقتی هارون عازم حج شد، نخست به مدینه رفت. وی در این سفر امام(ع) را دستگیر نمود[۳]
و حضرتشان را با نقشهای حساب شده به سمت بصره فرستاده و دستور داد تا ایشان را به عیسى بن جعفر، حاکم بصره تسلیم نمایند.
امام(ع) یک سال در زندان عیسی بود و هارون از او میخواست تا امام را به شهادت برساند، اما عیسی – با توجه به حالات معنوی امام – از این دستور استنکاف میکرد.[۴]
ب) تحت نظر بودن توسط فضل بن ربیع
به دنبال آن بود که هارون مأمورى فرستاد تا حضرتشان را از زندان عیسی(ع) خارج کرده و به بغداد برده و به فضل بن ربیع تسلیم نماید.
امام مدتى طولانى نیز تحت نظر فضل به سر برد.[۵]
او مجدداً از فضل بن ربیع خواست که حضرتشان را به شهادت برساند، اما او نه تنها از این دستور استنکاف میکرد، بلکه به دلیل حالات معنوی ایشان،
تلاش میکرد تا سختگیری چندانی نداشته باشد.
ج) تحت نظر بودن توسط فضل بن یحیی
به دنبال امتناع فضل بن ربیع از کشتن امام(ع)، هارون از وی خواست تا حضرت را به فضل بن یحیى تسلیم کند.
فضل بن یحیی نیز حضرتشان را در یکی از حجرههای منزلش زندانی کرد و نگهبانی بر ایشان گماشت، اما به همان دلایل یاد شده، سختگیری زیادی نسبت به آن حضرت نداشت و نیز از دستور هارون مبنی بر کشتن ایشان خودداری میکرد.[۶]
د) حبس در زندان سندی بن شاهک
با برآورده نشدن انتظارات هارون در سختگیری بر امام(ع) و یا شهادتشان توسط فضل بن یحیی، هارون خشمگین شد
و هم با کمک عوامل خویش فضل را زیر باران تازیانه قرار داده و او را در منبر لعن کرد و به مردم نیز دستور داد تا او را لعن کنند.
او همزمان فرمان داد تا امام(ع) را به سندى بن شاهک تسلیم کند.[۷]
زندان سندی وضعیت دشوارتری داشت و سرانجام به شهادت حضرتشان منتهی شد.[۸]
خواهر سندی که ظاهری متدین داشت نیز یکی از نگهبانان آنحضرت بود و هرگاه حضرتشان را میدید میگفت، آنانی که این مرد صالح را مورد آزار قرار میدهند، عاقبت بخیر نخواهند شد![۹]
-
دلیل زندانیکردن امام(ع)
دلایل مختلفی در مورد اسارت امام کاظم(ع) گزارش شده است که وجه مشترکش آن است که خلفای عباسی از مطرحشدن امام در جامعه وحشت داشتند:
روزی هارون بر مزار پیامبر اسلام(ص) حاضر شد و (و با نوعی افتخار) گفت:
«السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا ابْنَ عَم» سلام بر تو ای پیامبر خدا! سلام بر تو ای پسر عمو! در مقابل، امام کاظم (که به منظور هارون از این فخرفروشی آگاه بود) فرمود:
«السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیک یا أَبَه». سلام بر تو ای پیامبر خدا! سلام بر تو ای پدر!
با شنیدن این سلام، چهرهی هارون درهم شد و خشم بر او چیره شد[۱۰]
و تصمیم گرفت تا امام را زندانی کند.
شهرت امام موسی کاظم(ع) و توجه بیسابقه مردم نسبت به آن حضرت، باعث شد افرادی مانند على بن اسماعیل نزد هارون به بدگویى از ایشان بپردازند.
هارون نیز برای جلوگیری از خطر احتمالی، مصمم به زندانى کردن امام شد.[۱۱]
البته در واقع علت اصلی اسارت امام(ع) همان تحت نظر رفتن امام(ع) بود و جلوگیری از دسترسی آسان شیعیان به آنحضرت(ع) بود.[۱۲]
-
وضعیت زندانهایی که امام(ع) در آن محبوس بودند.
اگرچه در بسیاری از موارد امام(ع) در خانه برخی از افراد، محصور و تحت نظر بودند؛
اما در مواردی حکومت عباسی به شکنجه امام(ع) در زندانهایی مخوف میپرداختند که در زیارتنامه حضرتشان به این موضوع اشاره شده است:
«وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیود»؛[۱۳]
درود بر موسی بن جعفر، آنکه با پاهای بسته به زنجیرها در قعر زندانها و تاریکی سیاهچالها شکنجه میشد.
بر اساس گزارشی دیگر، هارون گاهی برای تفریح به پشت بامی میرفت که مشرف بر زندان بود.
روزی به ربیع گفت که این پارچه چیست که هر روز آنرا داخل زندان میبینم؟! ربیع گفت: پارچه نیست! موسی بن جعفر است که بعد فجر تا هنگام نماز ظهر به سجده میرود.
هارون گفت: او از راهبان بنی هاشم است! ربیع از او پرسید: پس چرا در زندان بر وی سختگیری میکنی؟ هارون گفت: چارهای نیست![۱۴]
-
مدت زندانی بودن امام(ع)
در مـورد مـدت زندانیبودن امام(ع) گزارشهای مختلفی وجود دارد که ناشى از اختلاف در تـاریـخ دستگیری و تبعید از زندانی به زندان دیگر و نیز تاریخ شـهـادت ایشان است.
با توجه به اینکه هارون امام(ع) را در سال ۱۷۹ دستگیر نمود[۱۵]
و حضرتشان در سال ۱۸۳ به شهادت رسید،[۱۶]
میتوان گفت که مدت آخرین اسارت منتهی به شهادت ایشان چهار تا پنج سال بود.[۱۷]
مدت کامل اسارت ایشان را ده سال و اندی[۱۸]
تا دوازده سال[۱۹] گزارش کردهاند.
-
شکنجه آن حضرت(ع)
جدا از آنکه اصل زندانیشدن خود نوعی شکنجه است، اما گزارش شده است که در برخی زندانها وضعیت به گونهای بود که فقط برای غذا خوردن و طهارت درب را باز میکردند.[۲۰]
این امر موجب شد که امام کاظم(ع) از زندان نامهاى براى هارون الرشید بدین مضمون بفرستد:
«هیچ روزی بر من با تمام دشواریها نمیگذرد که همزمان تو روزی را با عیش و عشرت سپرى میکنى تا سرانجام هر دو به روزى بىپایان میرسیم که در آن روز تبهکاران زیان خواهند کرد.[۲۱]
طولانی بودن اسارت امام کاظم(ع) – بویژه در ایام آخر عمر آنحضرت – با غل و زنجیر آهنی نیز همراه بود.
گزارش شده است که یحیى برمکی امام(ع) را قلبا دوست داشت؛ از اینرو از هارون خواهش کرد تا با حضرتشان خوشرفتاری کند.
او هم در پاسخ گفت که نزد او برو و زنجیرها را باز کن و سلام مرا به او برسان و این پیغام را نیز ابلاغ کن که پسرعمویت(یعنی خود هارون) میگوید
که من سوگندی خوردهام که تا اقرار به آن نکنی که در حق من بدی کردی و از من تقاضای عفو نکنی، آزادت نکنم!
اگر چنین اقرارى کنى ننگی برای شما نبوده و نقصی برایتان نخواهد بود! اما امام(ع) در پاسخ فرمود که مرگ من نزدیک است و … .[۲۲]
همچنین نقل شده است که سندى بن شاهک، امام(ع) را با سه سلسله زنجیر با سنگینی سى رطل[۲۳]
زندانی کرده بود.[۲۴]
به گونهای که این زنجیرها بدن حضرتشان را زخم کرده بود.
در زیارتنامهای به این نکته مهم اشاره شده است: «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیود»؛[۲۵] درود بر موسی بن جعفر، … که ساق پاهایش به وسیلهی حلقههای زنجیر زخمی شده بود.
شکنجههای روحی امام
علاوه بر آن، امام(ع) از شکنجههای روحی نیز در امان نبود، به عنوان نمونه:
«هارون کنیز گندمگون زیبارویی را براى حضرتشان فرستاد تا در ظاهر در زندان خدمتکار ایشان باشد، اما امام(ع) به آورنده آن فرمود:
به هارون بگو شما از هدیهی خود خوشحال هستید، اما من نیازى به این کنیز و امثال او ندارم.
هارون خشمناک شد و به فرستادهاش گفت نزد موسی بن جعفر برو و کنیز را همانجا بگذار و به او بگو:
نه ما با رضایت خودت تو را زندانی کردیم و نه با رضایت خودت برایت خدمتکار مشخص کردیم! سپس هارون خادمش را فرستاد تا از وضعیت کنیز آگاه شود.
آنها دیدند کنیز به سجده افتاده و سر بلند نمیکند.
هارون گفت: موسی او را سحر کرده است! و دستور داد تا آن کنیز را بیاورند.
آن کنیز در پاسخ به هارون که از تغییر وضعیت او پرسید، در حالیکه به آسمان نگریسته و میلرزید پاسخ داد:
من حال تازهاى پیدا کردهام؛ زیرا موسی بن جعفر(ع) شب و روز نماز میخواند و سپس به تسبیح و تقدیس میپرداخت.
به ایشان گفتم: اگر کاری دارید در خدمتم! ایشان فرمود: چه کاری؟! گفتم: مرا فرستادند تا کارهایتان را انجام دهم! ایشان فرمود: پس اینها چه کارهاند؟!
من هم به اطراف نگریستم و باغى رنگارنگ دیدم که آخرش پیدا نبود پر از گل و ریحان و فرشهای زیبا و خادمان و کنیزان بسیار با انواع غذاها و …
من با دیدن این صحنه به سجده افتادم و تا زمانی که فرستادهات مرا صدا نکرد در سجده بودم و بعد از بلند شدن دیم که در همان زندان هستم!».[۲۶]
همچنین مجالس لعو و لعب در کنار زندان حضرتشان به راه میانداختند که صدای آن به گوش امام(ع) برسد.
فیض بن ابی صالح که کاتب عیسى بن جعفر بود، گفت: «موسی بن جعفر در روزهای که در زندان بود، آن قدر از سخنان بیهوده و لهویات به گوشش رسید، که باور نمىکنم هرگز به خاطرش خطور کرده باشد».[۲۷]
علاوه بر این هارون مجالسی برای تحقیر امام(ع) ترتیب میداد:
على بن یقطین گفت: هارون از مردى خواست تا کاری کند که باعث تحقیر امام(ع) شود.
سپس جلسهای ترتیب دادند و وقتی امام(ع) میخواست دست به سمت نان ببرد، آن مرد با استفاده از جادو آن نان را از میان دستان آن حضرت دور مینمود
و باعث خنده هارون و اطرافیان او میشد. البته امام سحر او را باطل کرد.[۲۸]
در زندان، ارتباطات حضرتشان با دیگران نیز به شدت کنترل میشد تا جایی که پاسخ نامهها بعد از چند ماه به دست آنها میرسید.[۲۹]
توطئه شهادت امام(ع)
همانگونه که گفته شد هارون از تمام افرادی که امام(ع) در زندان و یا تحت نظر آنان بودند، خواسته بود تا حضرتشان را به شهادت برسانند،
اما هیچ کدامشان نپذیرفتند و تنها سندی بن شاهک بود که این تقاضا را پذیرفته و آنرا اجرا کرد.[۳۰]
-
شهادت در زندان
روایات متعددی حاکی از آن است که امام(ع) با سمی که هارون به ایشان خوراند به شهادت رسید:
هارون تصمیم گرفت آن حضرت(ع) را با سم به قتل برساند.
لذا مقدارى خرما که خرما کاملا به آن سم آغشته شده بود به یکى از خدمتکارانش داد و گفت:
«این سینى خرما را نزد موسى بن جعفر ببر و بگو خلیفه از این خرما خورده است و مقدارى را نیز براى شما کنار گذاشته است، و شما را قسم مىدهد که این خرما را تا آخر بخورید، زیرا که خودم با دستم آن را براى شما انتخاب کردهام».
خادم به خدمت حضرت آمد، و پیام هارون را رساند. سرانجام امام(ع) خرماهای مسموم شده را تناول نمودند و بعد از سه روز به شهادت رسیدند.[۳۱]
همچنین هنگامی که امام کاظم(ع) از دنیا رفت، سندی بن شاهک دستور داد جنازه آنحضرت را روی پل بغداد نهادند
و به مردم اعلام کرد که آنحضرت به مرگ مقدّر از دنیا رفته است.
مردم میآمدند و بدن مطّهر آنحضرت را میدیدند و آثار جراحت و زخمی در آن نبود.
یکی از شیعیان مخلص، کنار جنازه آمده، به مردمی که مردم اجتماع کرده بودند و میگفتند:
«موسی بن جعفر» کشته نشده است، بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، گفت: «من از خود امام کاظم(ع) میپرسم که چگونه از دنیا رفت؟
حاضران گفتند: «او مرده است، چگونه از او خبر میگیری؟ او نزدیک آمد و گفت: «ای پسر رسول خدا(ص)! تو و پدرت راستگو هستید به من خبر بده آیا به مرگ مقدّر از دنیا رفتی یا کشته شدهای؟
آنحضرت (به اعجاز و اذن الهی) سخن گفت و سه بار فرمود: «قَتْلاً قَتْلاً قَتْلاً» کشته شدم، کشته شدم، کشته شدم.[۳۲]
با توجه به مطالب بالا، میتوان گفت امام کاظم(ع) در طول مدتی که در زندان هارون بود، شکنجههای روحی و جسمی را تحمل نمودهاند.
لذا در زیارتنامه حضرتشان(ع) اینگونه به وی سلام داده شده است:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَر … وَ مَأْلَفِ الْبَلْوَى وَ الصَّبْرِ وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَیهَا بِذُلِّ الِاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَیدَةِ النِّسَاءِ بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَ وَلَاءٍ مَسْلُوبٍ وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ وَ سَمٍّ مَشْرُوبٍ اللَّهُمَّ وَ کمَا صَبَرَ عَلَى غَیظِ الْمِحَنِ وَ تَجَرَّعَ فِیک غُصَصَ الْکرَبِ وَ اسْتَسْلَمَ لِرِضَاک»؛[۳۳]
خدایا درود فرست بر محمّد و اهلبیتش و درود فرست بر موسی بن جعفر …
که به بلا و صبر خوگرفته است، به ستم پایمال شده و به بیعدالتی دفن شده و در عمق زندانها و تاریکیهای زیرزمینها مورد عذاب قرار گرفته بود،
با ساق کوبیده به حلقههای زنجیرها و جنازهای که با خواری و سبکی وفاتش را اعلام میکردند،
بر جدّش مصطفی و پدرش مرتضی و مادرش سرور بانوان وارد میشود در حالیکه با ارثی غصب شده و حکومتی ربوده
و فرمانی مغلوب و خونی خواسته و زهری نوشانده.
خدایا! همانطور که موسى بن جعفر (ع) بر خشم برخاسته از تحمل سختىها صبر کرد …».[۳۴]
روایتی کوتاه از شهادت میثم تمار، صحابی باوفای امیرالمومنین علیه السلام
منابع و پینوشتها:
[۱]. محمد، ۲۲٫
[۲]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ۱۰، ص ۱۸۳، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق؛ خطیب بغدادی، ابو بکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۲، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
[۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۴۷۶، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
[۴]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۳۹-۲۴۰، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
[۵]. همان، ج ۲، ص ۲۴۰٫
[۶]. همان.
[۷]. همان، ج۲، ص ۲۴۰- ۲۴۱٫
[۸]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۴۱۴، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا.
[۹]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۶، ص ۱۶۴، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
[۱۰]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج ۱۲، ص ۴۱۸، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق؛ البدایة و النهایة، ج ۱۰، ص ۱۸۳٫
[۱۱]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۳۷٫
[۱۲]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج ۱، ص ۱۰۱، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ص ۱۳۷۸ق.
[۱۳]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۹۹، ص ۱۷، بیروت، مؤسسة الطبع و النشر، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
[۱۴]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۹۵٫
[۱۵]. کافی، ج ۱، ص ۴۷۶٫
[۱۶]. همان.
[۱۷]. ر. ک: حلی، حسن بن علیّ بن داود، الرجال، ص ۹۲، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۴۲ش؛ مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب ع، ص ۲۰۰، قم، انصاریان، چاپ سوم، ۱۳۸۴ش.
[۱۸]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۹۵٫
[۱۹]. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة ع، ص ۳۱۴، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
[۲۰]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۸۶٫
[۲۱]. البدایة و النهایة، ج ۱۰، ص ۱۸۳؛ تاریخ الاسلام، ج ۱۲، ص ۴۱۸؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج ۲، ص ۲۱۸، تبریز، نشر بنی هاشمی، چاپ اول، ۱۳۸۱ق.
[۲۲]. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، محقق، مصحح، تهرانی، عباد الله، ناصح، علی احمد، ص ۲۴ – ۲۵، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
[۲۳]. حدود ۲۴ کیلوگرم.
[۲۴]. بحرانی، سید هاشم، مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، ج ۶، ص ۳۷۵، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
[۲۵]. بحار الانوار، ج ۹۹، ص ۱۷٫
[۲۶]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب ع، ج ۴، ص ۲۹۷، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق.
[۲۷]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۸۶٫
[۲۸]. همان، ج ۱، ص ۹۶٫
[۲۹]. کافی، ج ۸، ص ۱۲۴٫
[۳۰]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، دار الهجرة، ج ۳، ص ۳۵۵، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص: ۹۹
[۳۱]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۱۰۱ – ۱۰۲٫
[۳۲]. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۲۷۴ – ۲۷۵، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
[۳۳]. بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۷٫
[۳۴]. «زندگی امام موسای کاظم (ع) و فرزندانش»، ۱۸۸۸٫
ثبت دیدگاه