پنجشنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳ Thursday, 18 April , 2024 ساعت ×
واکاوی نظریه مولوی عبدالحمید درباره امامت؛ سوءبرداشت های او از کجا ناشی می شود؟
۰۴ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۹
شناسه : 4085
4
یادداشت تمام شبهات افرادی مانند مولوی عبد الحمید در باب امامت، به تطبیق دادن نظام فکری سیاسی در حکومت های بشری و پادشاهی بر نظام امامت و خلافت الهی برمی گردد.
نویسنده : حجت الاسلام محمدکاظم اسماعیلی یزدی منبع : بنیاد بین المللی امامت
پ
پ

تمام شبهات افرادی مانند مولوی عبد الحمید در باب امامت، به تطبیق دادن نظام فکری سیاسی در حکومت های بشری و پادشاهی بر نظام امامت و خلافت الهی برمی گردد به این معنا که چون همیشه این افراد خواسته اند نظام فکری شیعه امامیه را کاملا بر نظام فکری حکومت های بشری منطبق کنند در ورطه چنین گفته هائی افتاده اند. این در حالی است که بر اساس دیدگاه شیعه، امامت اساسا عهد و منصب الهی است که به جعل الهی برمی گردد.

 مردم سالاری در نگاه اول، واژه ای پرطرفدار و جذاب است از آن جهت که به طور مستقیم بر اهمیتِ نظر مردم، در امر حکومت دلالت دارد از این رو در طول تاریخ همیشه حربه ای برای جذب نگاه های مردم و نارواگری بوده است که در جدیدترین اظهار نظرها پیرامون آن، مولوی عبد الحمید در خطبه های نماز جمعه، با ایجاد همسانی در برداشت اهل سنت با رویکرد رسول اعظم، انتخاب حاکمان را وظیفه مردم دانسته که باید در سرنوشت خود نقش داشته باشند.

گر چه این گفته را می توان از جهت های مختلفی سیاسی، اجتماعی و دینی نقادی نمود اما رویکرد عمده نگاشته حاضر، بر اساس دیدگاه نقد دینی و دفاع از اندیشه گزینش امامت شیعی است. در نقد دیدگاه وی چنین به نظر می رسد:

۱.ناسازگاری نظریه انتخاب مردم با دیدگاه اهل سنت: بسی جای شگفتی است، افرادی سنگِ انتخاب مردم را به سینه می زنند و با رویکردی دلسوزانه، از این آب گل آلود، ماهی می گیرند که مبانی مذهب آنان به روشنی با مردم سالاری، تهافت و تعارض دارد؛ زیرا خلافت هیچ کدام از خلفای اهل سنت با شورای حداکثری مردم تحقق نیافته است.

درباره حکومت ابوبکر هیچ گونه شورا و مشورتی صورت نگرفته است همان گونه که امیرمومنان علیه السلام در نقد شیوه انتخاب وی فرمودند: «تو اگر به واسطه شورا، زمام امور مردم را به دست گرفته ای، چگونه می شود، در حالی که اهل شور و مشورت [بنی هاشم و بزرگان صحابه] غائب بوده اند.»(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ۱/۱۸۴)

همچنین در نحوه خلیفگی عمر، چنین گزارش شده است: در آخرین لحظات زندگانی ابوبکر، در زمانی که می خواست برای خلافت بعد از خودش وصیتی بنویسد لحظه ای بی هوش شد در این لحظه کاتب ابوبکر، یعنی عثمان بن عفان بیم آن داشت که مبادا وصیت ابوبکر ناتمام بماند از این رو از پیش خود نام عمر بن خطاب را برای خلافت نوشت بعد از این که ابوبکر به هوش آمد از عثمان پرسید چه نوشته ای؟ پاسخ داد که عمر بن خطاب را به عنوان جانشینت نوشتم و او هم تایید کرد.(الطبقات الکبری، ۳/۲۰۰؛ تاریخ الامم و الملوک ، ۲/۶۱۸) از این رو هیچ نظرخواهی از مردم در انتخاب او صورت نگرفته بلکه با رأی و نظرِ ابوبکر انتخاب شده است.

در تعیین جانشین عمر، خود او قائل به شورا نبوده است زیرا وی آرزو داشت که «ای کاش معاذ بن جبل زنده بود و او را جانشین خود قرار می دادم.»(مسند احمد، ۱/۲۰؛ الطبقات الکبری، ۳/۳۴۳)

از سوی دیگر، شواهدی در تاریخ وجود دارد که عمر تنها گزینه مورد نظرش جهت خلافت عثمان بوده است و تشکیل شورا، تشریفاتی بوده است از جمله: رفتار عمر با عثمان در دوره خلافت ده ساله و تشخیص مردم، که او را به عنوان دوم شخص مملکت می شناختند؛ همچنین تصریح عمر به خلافت عثمان در یکی از مواقف حج(ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ۹) افزون بر آن که عباس، پس از طرح شورا به امیرمومنان علیه السلام گفت: این شورا طوری تدوین یافته است که عثمان به خلافت برسد.( ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۷/۱۴۶)

امیرمومنان هم به نحوه برگزیدن افراد شورا واکنش نشان دادند و فرمودند: « پناه بر خدا از این شورا! کدام زمان بود که در مقایسه من با نخستین آنان (ابوبکر) و برتری من شک و تردید وجود داشته باشد، تا چه رسد به این که مرا برابر و همسنگ امثال آن ها [اعضای شورا] قراردادند.» (نهج البلاغه، ۴۹)

با بیاناتی که گذشت روشن می شود که شورای شش نفره عمر بن خطاب نیز هیچ گونه جایگاهی برای نظر مردم قرار نداده است بنا بر این، انتخاب هیچ یک از خلفای اهل سنت بر اساس شورا و نظر مردم یا حتی دیدگاه اهل حل و عقد نیز صورت نگرفته است؛ حال عده ای از پیروان آنان بر امامت شیعی خرده می گیرند که مخالف مردم سالاری است!!

جای شگفتی است کسانی سخن از انتخاب مردم بر زبان جاری می کنند که تئوری قهر و غلبه را در انتخابِ حاکم پذیرفته اند و فردی که با قدرت نظامی به حکومت برسد را، مُطاع می دانند (منهاج السنه، ۱/ ۵۲۹؛ شرح المقاصد، ۵/۲۴۵)و بسیاری از حاکمان آنان در طول تاریخ از این راه به حکومت دست یافته اند همان گونه که در ماجرای سقیفه خلیفه دوم گفت: من به پیروزی یقین نداشتم تا قبیله اسلم آمدند و کوچه های مدینه را پر کردند. (تاریخ الامم و الملوک، ۲/۴۵۹) همچنین با تمسک به پاره ای از احادیث و یا قواعدی چون «الضرورات تبیح المحظورات» معتقدند غلبه و استیلاء یکی از راه های گزینش امام است و می گویند: اگر کسی با شمشیر، خلیفه و امیرالمومنین نامیده شد، بر کسی که ایمان به خدا و آخرت دارد جایز نیست بخوابد و او را امام نداند.(فراء، احکام السلطانیه،۲۳).

همان گونه که روشن است برخلاف دیدگاه شیعه که از ابتدا بر نظریه نصب الاهی در انتخاب امام تأکید نمودند و بر آن پایبند بودند، در شیوه های انتخاب امام در اهل سنت، بر اساس وقایع رخ داده، شیوه هایی را بر گزیده اند.

۲. دیدگاه امامیه درباره حکومت: بیان چنین اظهار نظرهائی، در حقیقت به تصور اهل سنت به تعریف امام بر می گردد، زیرا این گونه افراد با نگاه حداقلی، امام را به معنای حاکم و رهبر سیاسی و اجتماعی مردم انگارند درحالی که در اندیشه امامیه، امامت به مثابه حکومت نیست؛ بلکه حکومت شأنی از شؤون امامت است و در بحث وظائف امام، افزون بر مسائل مربوط به امور اجتماعی و حکومت داری، مناصبی دیگری از جمله تفسیر قرآن، تبیین دین، اجرای حدود و …. بر عهده سکان دار امور دینی است که با مسائل مربوط به حکومت، متفاوت است و در توان عموم افراد نیست.

در حقیقت تمام شبهات افرادی مانند عبد الحمید در باب امامت، به تطبیق دادن نظام فکری سیاسی در حکومت های بشری و پادشاهی بر نظام امامت و خلافت الهی برمی گردد به این معنا که چون همیشه این افراد خواسته اند نظام فکری شیعه امامیه را کاملا بر نظام فکری حکومت های بشری منطبق کنند در ورطه چنین گفته هائی افتاده اند. این در حالی است که بر اساس دیدگاه شیعه، امامت اساسا عهد و منصب الهی است که به جعل الهی برمی گردد و در آیات قرآن از جمله ۱۲۴ بقره به آن اشاره شده است و تنها باید از جانب خدا انتخاب شود و از مقوله عقد و ایقاع نیست تا مقبولیت جامعه در آن شرط باشد در روایات نیز این امر به وضوح دیده می شود؛ مانند قبیله بنی کلاب، یا بنی عامر که اسلام آوردن خویش را مشــروط به انتقال حکومت وخلافت بعد از پیامبر به خودشان نمودند، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ آنها فرمودند: «الأمر بید الله، یضعه حیث یشاء»امر در دست خداست هر کجا بخواهد قرار می دهد.( ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ۱/۵۲)

بنابراین، از آن جا که امام به عنوان رهبر و راهنمای مردم، مناصب و وظایف نسبت به امر دین دارد از جمله بیان احکام، پاسخ گویی به پرسش های اعتقادی، جلوگیری از انحرافات و تحریف در شریعت را به عهده دارد و انجام چنین وظایفی در گرو داشتن علمی گسترده و خطاناپذیر است و اگر افراد عادی، متصدی چنین اموری شوند، از خطا و اشتباه محفوظ نخواهند بود از سوی دیگر شناخت انسان معصوم و برخوردار از علم ویژه، تنها از سوی خداوند ممکن است که عقل و منطق نیز حکم می کند که انسان از چنین انتصابی حمایت و پیروی کند و چنین رهبری می تواند در راستای تأمین و حفظ آزادی و آزادگی انسان ها بکوشد.

۳. تعارض نظریه انتخاب مردم با نبوت: انتخاب انبیا از سوی خداوند صورت می گیرد همان گونه که در آیه ۱۲۴ انعام می فرماید: «خداوند آگاه تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد!» بر این اساس اگر منتقدان امامت، به تعارض نظریه انتخاب مردم و امامت قائل باشند؛ همانند آن در نظام نبوت و انتخاب نبی نیز وجود دارد و جای شگفتی است که بین بحث نبوت و امامت را در این موضوع تفکیک می دهند در حالی که امامت، جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله است.

باری گویندگان چنین سخنانی، باید به تعارض بین نبوت و انتخاب مردم نیز حکم نمایند و در حقیقت توحید در حاکمیت و ولایت خدای متعال را زیر سؤال برده اند یعنی یا دموکراســیِ لیبرال و حق تشریع غیرالهی را بپذیرند و یا از ربوبیت تشــریعی الهی دفاع نمایند از این رو در مباحث مربوط به انبیا نیز همین بحث وجود دارد و به ظاهر با انتخاب مردم سازگار نیست از این رو نسبت به حکومت انبیا چه پاسخی می دهند؟

۴. تعارض نظریه انتخاب مردم با مبانی قرآن:

افرادی که خود را پیرو قرآن و دیدگاه های خود را مستند به آیات قرآن می دانند چگونه در این گونه امور، با جلب رضایت مردم بر خلاف مبانی قرآن اظهار نظر می کنند؟ دیدگاه انتخاب مردم، در حوزه حاکمیت دینی نه در تحقق حکومت، با سه دسته از آیات ناسازگار است:

دسته نخست: مالکیت در نظام امامت و ولایت، بر اساس آیات قرآن، تنها در اختیار خداوند است و امامت، جعل الاهی است که خداوند فرد را برمی گزیند، چنان که قرآن خلیفه هائی را معرفی می کند و ویژگی هائی بر آنان بیان می کند؛ از جمله آن که نصب و جعل آنان از سوی خداوند است چنان که قرآن انتخاب حضرت آدم را به خداوند نسبت داده است (بقره،۳۰) همچنان که درباره خلافت حضرت داود می فرماید: «ای داود ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم، پس بین مردم به حق حکم کن». (ص، ۲۶) از این آیه به روشنی استفاده می‌شود که امامت به جعل الاهی است. در آیه ۱۴۲ اعراف، هارون نیز خلیفه موسی معرفی شده که خداوند او را برگزیده است، از این رو بنا بر رویکردی که خداوند نسبت به خلفای گذشته داشته و خود آنان را تعیین نموده است در مورد امیرمومنان که بنا بر نقل های فریقین، چهارمین خلیفه است، نیز خود او را برگزیده است.

دسته دوم: آیاتی است که حق ورود، در آن چه خداوند تعیین نموده را سلب کرده است همان گونه که در آیه ۳۶ احزاب می فرماید: «و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد»که بنا بر ادعای شیعه، امر امامت و ولایت توسط خدا و رسول تعیین شده است از این رو هیچ کس حق ورود در تعیین یافته الاهی را ندارد و به روشنی آیه بیان می کند که در احکامی که از سوی خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله صادر شده است، مؤمنان هیچ اختیاری در دخل و تصرف ندارند و امر امامت، از امور شورائی نیست که بتوان نظر دیگران را در آن تاثیر گذار دانست.

دسته سوم: بسیاری از آیات قرآن، «اکثریت» را در مبانی دینی، مورد مذمت و نکوهش قرار می دهند؛ از باب نمونه: «اکثر مردم شکرگزار نیستند»؛ یا «اکثر مردم نمی دانند» یا «بیشتر مردم ایمان نمی آورند». از این رو، «اکثریت» ملاک بر حقانیت نیست که بتوان با توجه به این ملاک، حق و باطل را در امور دینی از هم تفکیک کرد.

توجه به این نکته لازم است که سخن قرآن، در حوزه حاکمیت دین است اما در نحوه اجرای قوانین و تحقق امرِ حکومت، قرآن در مقام بیان آن نیست و می توان از انتخاب مردم استفاده کرد.

۵. نقش مردم در مقبولیت حکومت: بـه اتـفـاق نظر مسلمانان، مشروعیت حکومت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله از سوی خدای متعال بـوده اسـت؛ یـعـنـی خـدا حق حکومت را به ایشان عطا فرمود و رای و نظرمردم هیچ نقشی در مشروعیت حکومت آن حضرت نداشت .ولـی در تحقق حکومت پیامبر صلی اللّه علیه و آله نقش اساسی از آن مردم بوده، یعنی آن حضرت بـا یـک نیروی قهری، حکومت خویش را بر مجموع مردم تحمیل نکرد، بلکه خود مسلمانان از جان و دل با پیامبر بیعت کرده، با رغبت حکومت نبوی را پذیرا شدند کمکهای بی دریغ مردم بود که باعث تحکیم پایه های حکومت پیامبر گشت .

در مـورد مشروعیت حکومت امامان معصوم علیهم السلام شیعیان معتقدند مشروعیت حکومت ائمه معصومین علیهم السلام با نصب الهی است، یعنی خدای متعال است که حق حکومت را به امامان معصوم علیهم السلام واگذار کرده است و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ولایت آنان را ابلاغ کرده است ولـی در تـحقق بخشیدن به حکومت ائمه علیهم السلام ،بیعت و همراهی مردم نقش اساسی داشته اسـت، از ایـن رو یکی از دلایلی که امیرمومنان علیه السلام پس از خلافت عثمان بر مسند خلافت تکیه زدند اقبال و آمادگی مردم بود و در صورتی که اتفاق نیفتد همان گونه که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله تحقق نیافت، زمینه برای اجرای حکومت فراهم نشد.

۶. آسیب های تعیین امام از سوی مردم: انتخاب مردم به آن معنایی که دائر مدار اتفاق رأی تمام مردم است، در امامت اثــر ندارد؛ زیرا حصول اتفاق نظر تمامی مردم در امور حکومتی تقریبا محال وقوعی دارد و ممکن نیست همه مردم، در این امور به توافق دست یابند؛ پس باید به اکثریت اکتفا کرد. حال این انتخاب امام از سوی مردم، همیشه موافق مصلحت نیست، چون ممکن است احزاب و گروه ها، به خاطر منافع شخصی و گروهی افکار مردم را بفریبند و با تبلیغات و ظاهرنمایی، اوضاع را غیرواقعی جلوه دهند همان گونه که در طول تاریخ اتفاق افتاده است پس امام و رهبر باید از سوی خداوند متعال برگزیده شود.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.