باسمه تعالی
همزمان با فرارسیدن دهه ولایت و امامت و اهتمام شیعیان به بزرگداشت این ایام، برخی با شبهه افکنی و ترویج اندیشه های باطل، در کمرنگ کردن این اندیشه حیاتبخش اسلام تلاش می کنند. در جدیدترین این اظهار نظرها، یکی از نویسندگان مذهبی که سابقه درخشانی در انکار برخی باورهای تشیع دارد، نوک پیکان حملات خود را متوجه یکی از اصلیترین باورهای شیعه یعنی امامت کرده است و ولایت تکوینی امام را برساخته اندیشه غالیان دانسته است.
گزیده ادعای نویسنده فوق این است که امامت دارای سه بُعد است: ۱٫ امامت سیاسی و مقام حکمرانی؛ ۲٫ مرجعیت علمی و دینی؛ ۳. امامت تکوینی و باطنی. آنچه از تاریخ و روایات نبوی فهمیده می شود، بُعد اول و دوم است ولی بُعد سوم در نیمه قرن دوم و توسط غالیان به وجود آمده و عدم اعتقاد به آن ضرری به ایمان اسلامی نمی زند.
این سخن دارای اشکالات متعددی است که در ادامه به آنها اشاره می کنیم:
اول) تقسیم نادرست: سه جنبه و بُعدی که نویسنده برای امامت ذکر کرده است، برگرفته از شئون و وظائف امام است. علمای شیعه شئون امام را به سه بخش رهبری سیاسی جامعه، مرجعیت دینی و ولایت تکوینی و باطنی تقسیم کرده اند. در حقیقت نویسنده شئون امام را به معنای جنبه و بُعد امامت تفسیر کرده است و به نحوی میان آنها تفکیک کرده تا اینگونه القاء شود که امامت دارای سه بخش مستقل است. در حالی که این سه، جزء شئون امامت محسوب می شوند و هیچ انفکاکی در متعلق آنها (امامت) نیست.
دوم) اشتراک نبوت با امامت در شئون: سه بُعدی که برای امامت ذکر شده، دقیقاً همان ابعادی است که برای نبوت نیز ذکر شده است. یعنی پیامبر نیز دارای سه شأن رهبری سیاسی، مرجعیت دینی و ولایت تکوینی است با این تفاوت که پیامبر(ص)، برای تشریع دین مبعوث شده است اما امام، در پی تبیین و ترویج دین است. بنابراین ابعادی که نام برده شده، قبل از آنکه برای امام ثابت باشد، برای پیامبر نیز ثابت است؛ زیرا امامت، امتداد نبوت است و همه وظائفی که بر عهده پیامبر است، بر عهده امام نیز است، غیر از دریافت وحی تشریعی. در این سامانه معرفتی، همانگونه که پیامبر اکرم (ص) دارای ولایتی در امتداد ولایت خداوند است، امیرالمؤمنین علی (ع) نیز دارای ولایتی است که در امتداد ولایت پیامبر اکرم (ص) است و خداوند در آیه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (مائده: ۵۵) بر آن تأکید شده است.
سوم) فهم نادرست از بُعد و جنبه: برداشت نویسنده از بُعد و جنبه نادرست است. او گمان کرده که وجود این سه جنبه، به معنای ترتّب و یا تأخر حکمی یا زمانی این سه بر یکدیگر است؛ به این معنا که امام ابتدا، رهبری سیاسی داشته، سپس به مرجعیت علمی رسیده و در نهایت ولایت باطنی برای او ثابت شده است. این در حالی است که وجود شئون یا ابعاد نبوت یا امامت، به معنای ترتب و تأخّر حکمی یا زمانی این شئون بر یکدیگر نیست؛ بلکه پیامبر یا امام، در آنِ واحد که دارای مرجعیت علمی و دینی است، از ولایت تکوینی نیز برخوردار است. دانسته است که ولایت سیاسی پیامبر یا امام که در قالب تشکیل حکومت به منصه ظهور میرسد، وابسته به فراهم بودن شرائط مختلفی است که عدم تشکیل حکومت، تنها فعلیت این شأن را از بین می برد اما پیامبر یا امام همچنان بالقوه حائز شأن ولایت سیاسی می باشد.
چهارم) اشتباه روش شناختی: با واکاوی استدلال مطرح شده از زاویه نگاه نویسنده، این نکته به دست می آید که مبنای روش شناختی نویسنده برای کشف ابعاد امامت، منازعات و اختلافاتی است که در منابع تاریخی و حدیثی ثبت شده است. او با استناد به منابعی که برخی منازعات علمی و سیاسی درباره امامت را منعکس کرده اند، این نتیجه را گرفته که وجود این منازعات، بیانگر این است که آن بُعد در آن دوره وجود داشته است. برای نمونه چونکه در سده نخست، درباره جایگاه سیاسی امام، اختلاف بالا گرفته، بنابراین این بُعد از امامت، در آن دوره وجود داشته است. بُعد علمی نیز همزمان با پررنگ شدن اختلافات علمی میان جریانات کلامی در ابتدای قرن دوم، شکل گرفته است. بُعد باطنی امام نیز در اواخر قرن دوم همزمان با شکل گیری جریانات غالیانه که شئون خدایی برای ائمه(ع) در نظر می گرفتند، به وجود آمده است. این بزرگترین اشکالی است که نویسنده را فریفته و او را به نتیجه گیری نادرست واداشته است؛ زیرا امامت، مانند نبوت جایگاه رفیعی است که دستیابی به همه شئون آن وابسته به غوطهور شدن در لابهلای صفحات تاریخ نیست؛ بلکه با معرفت درست نسبت به جایگاه نبوت یا امامت، می توان این شئون را اثبات کرد.
پنجم) کجاندیشی درباره منابع معرفتی: یکی از ادله نویسنده بر عدم اثبات ولایت تکوینی ائمه(ع)، فقدان این بعد از امامت در آیات و روایات نبوی است. غیر از اینکه این سخن مطابق با واقع نیست و ولایت تکوینی ائمه (ع)، از روایات نبوی نیز قابل اثبات است، نفس این ادعا که راه اثبات یک مقوله دینی تنها استناد به آیات قرآن و روایات نبوی است، اشتباه شناختی در منابع معرفتی است؛ زیرا بر این مبنا، روایات اهل بیت (ع)، هیچ جایگاهی در اثبات باورهای دین ندارند و تنها در صورتی که روایات نبوی (ص) گزاره ای را مخابره کنند، آن به اثبات می رسد. این عقیده مخالف دستور قرآن و پیامبر اکرم (ص) است و گویای این است که نویسنده حتی به مرجعیت دینی و علمی اهل بیت (ع) نیز باور ندارد! این در حالی است که لزوم همراهی و پیروی از اهل بیت(ع) در شأن نزول آیاتی از قبیل «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» (توبه: ۱۱۹) و «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ» (نساء: ۵۹) بیان شده است، و مرجعیت دینی و علمی ایشان را به اثبات می رساند. این آیات اضافه بر روایاتی مانند حدیث متواتر ثقلین است که بر پیوند عمیق میان قرآن و عترت تأکید دارد و پناهگاه مؤمنان برای در امان ماندن از گمراهی را، مراجعه به ایشان معرفی می کند. غیر از اینکه اشکال دیگری نیز متوجه این سخن است و آن اینکه منحصر کردن راه دستیابی به معارف دینی در احادیث نبوی، به معنای کنار گذاشتن غالب منابع حدیثی شیعه است؛ زیرا کمتر می توان به احادیثی در منابع شیعه دست یافت که با سند غیر شیعی به پیامبر(ص) منتسب شود و غالب روایات نبوی موجود در منابع شیعه، از طریق اهل بیت (ع) نقل شده اند. در نتیجه با ناصحیح دانستن این روایات، راهی جز استناد به منابع اهل سنت باقی نمی ماند که آن نیز با پیشینه ای که در تدوین احادیث آنان وجود دارد و فاصله قریب به صد ساله ای که میان صدور و نگارش احادیث نبوی اتفاق افتاده، بیش از پیش حجیت این احادیث را با چالش مواجه می کند. در نتیجه نه تنها شئون نبوت و امامت، بلکه بسیاری دیگر از معارف دین از جهت خدشه در منبع اولیه استنباط حکم، بر باد خواهد رفت.
ششم) برداشت نادرست از نظریه امامت: اشتباه دیگری که در متن فوق وجود دارد، اینکه نویسنده برداشت صحیحی از امامت تکوینی و باطنی ندارد. او نتوانسته میان ادعاهای مطرح شده درباره امامت باطنی با نظریه امامت شیعی تفکیک قائل شود. این فهم مشوّش برخاسته از آگاهی نادرست از ولایت تکوینی پیامبر یا امام است. نویسنده شأن ولایت تکوینی امام را مساوی با امامت باطنی فرض کرده و آن را برساخته اندیشه غالیان پنداشته است. این در حالی است که ولایت تکوینی آنگونه که از آیات و روایات به دست می آید به معنای: «قدرت خارقالعاده بر تصرف در هستی و موجودات جهان است. منظور از آن این است که خداوند قدرت تصرف در همهچیز و تدبیر امور همه موجودات جهان را دارد یا انسانی که به کمال معنوی رسیده است، بهاذن او، میتواند در هستی تغییری خارقالعاده انجام دهد.»[۱] این ولایت اختصاص به پیامبر یا امام ندارد، و حتی انسان مؤمن در اثر اطاعت و فرمانبری از دستورات الهی دارای قدرتی می گردد که خداوند به او اذن تصرف در عالم هستی را می دهد. بر این اساس، همانگونه که حضرت عیسی (ع) دارای ولایت تکوینی است و خداوند از آن خبر داده است: «انِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ» (آل عمران: ۴۹)، آصف بن برخیا نیز از این ولایت برخوردار است: «قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» (نمل: ۴۰)؛ حدیث قرب نوافل که مورد اتفاق شیعه و سنی است نیز این قدرت را برای مؤمن مطیع فرامین الهی ثابت دانسته است: «وَمَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ.» (كليني، الكافي، ج ۲، ص ۳۵۲؛ بخاری، صحیح البخاری، ج ۸ ص ۱۰۵). بنابراین، ولایت تکوینی امام یکی از شئون امامت به شمار می آید که قرآن و روایات از وجود آن خبر می دهند. برای نمونه امام باقر (ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ أَقْدَرَنَا عَلَى مَا نُرِيدُ وَ لَوْ شِئْنَا أَنْ نَسُوقَ الْأَرْضَ بِأَزِمَّتِهَا لَسُقْنَاهَا؛ خداوند این قدرت را به ما داده است تا هرچه را بخواهیم انجام دهیم و اگر بخواهیم تمام زمین را به حرکت درآوریم، میتوانیم» (صفار، بصائر الدرجات، ج ۱ ص ۳۷۶). شیعیان در پرتو این شأن پیامبر و امام، بر این باور هستند که پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) از پیدا و پنهان امور – آن میزان که خداوند اذن دهد – آگاه هستند و قدرت تصرف در امور را دارند. صدالبته این عقیده شیعیان از سوی برخی مورد انکار قرار گرفته است و با طرح شبهات پوچ و بی ارزش، به دنبال از بین بردن این اعتقاد هستند.
هفتم) عدم تعارض ولایت تکوینی با توحید: به نظر می رسد آنچه باعث شکلگیری این شبهه و دیگر شبهات مربوط به ولایت تکوینی امام می شود، این است که تصور می شود اعتقاد به ولايت تكوينی برای بندگان خدا مخالف توحيد است؛ زیرا پذيرفتن قدرت اینچنینی برای انسانها كه آنان همانند خدا بتوانند در اماته و احياء، و قبض و بسط عالم، تصرف داشته باشند منافی با توحيد خواهد بود! در پاسخ این ابهام باید گفت جهان آفرينش، جهان اسباب و علل است، و اراده حكيمانه خداوند اين چنين تعلّق گرفته است كه هر پديدهای از علت خاص خود سرچشمه میگیرد، درعينحال همه علل و اسباب، به خدا منتهی شده و از او نيرو میگيرند. اوست كه سبب را، سبب آفريده و به آن نيرو بخشيده، و هر علتی در تأثيرش و هر فاعلی در فعلش، به او تكيه دارد. حقيقت توحيد به آن نيست كه ما اسباب و علل را بیتأثیر، و همه چيز را از كار بركنار نموده، تنها خداوند را فاعل مستقيم كارها بدانيم، بلكه مقتضای توحيد آن است كه هيچ فاعلی را در فعلش و هيچ علتی را در تأثيرش مستقل ندانيم، بلكه معتقد باشيم هر فاعلی، هركاری كه انجام میدهد، نيرو و توانش را از خدا دريافت مینمايد. و به تعبير ديگر: همه جنود الهی به حساب آمده و به فرمان او كار میكنند كه: «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (فتح: ۷)، و اگر انبياء و اولیای الهی تصرفاتی در عالم تكوين دارند، در اثر رابطه با خدا و مقام قربی است كه به خدا دارند، نه آنكه خود مستقلاً بدون اذن الهی، بتوانند كاری را انجام دهند، و چنين عقيده هيچگاه منافی با توحيد نخواهد بود.
هشتم) جایگاه ولایت در ایمان اسلامی: نکته پایانی که توجه به آن ضروری است اینکه آیا انکار امامت باطنی – به معنای مورد اشاره نویسنده -، خللی به ایمان اسلامی وارد می سازد یا خیر؟ با توضیحاتی که در بخشهای پیش بیان کردیم، پاسخ به این سؤال ساده خواهد بود؛ زیرا فهمیده شد که ولایت تکوینی، یکی از شئون پیامبر یا امام است که در اثر وجود ملکات نفسانی ایشان حاصل شده است و در مسیر تشریع و تبیین دین، به کار رفته است. بنابراین انکار این بخش، به معنای درک نادرست از شئون امامت است که معرفت تام به امام که خواسته قلبی هر انسان مؤمنی است را مخدوش می کند؛ زیرا بر اساس روایات اهل بیت (ع)، اسلام بر پنج رکن بنا شده است که رکن اصلی آن، ولایت است: «امام باقر (ع): بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة.» (کلینی، الکافی، ج ۲ ص ۱۸)، و دستیابی به معرفت صحیح به امام زمینه گمراهی را از بین می برد: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي.» (کلینی، الکافی، ج ۱ ص ۳۳۷٫)
در پایان از خداوند متعال خواستاریم که معرفت صحیح نسبت به امام را به همه دوستداران قرآن و عترت عطا کند و حیات ما را در مسیر اعتلای پرچم ولایت در سراسر گیتی قرار دهد.
[۱] . علامه طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص ۱۲؛ سبحانی، ولایت تکوینی و تشریعی از دیدگاه علم و فلسفه، ۱۳۸۵ش، ص۲۶.
انتشار خبرگزاری ها :
ثبت دیدگاه