پنجشنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Thursday, 25 April , 2024 ساعت ×
شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها حادثه تاریخی،…
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۶
شناسه : 4599
6
نشست ماه امامت (3) یکی از وقایع بسیار مهم بعد از رسول‌الله صلی الله و علیه و آله، شهادت حضرت زهرا  سلام الله علیها است که نقطۀ عطف اختلاف بعد از پیامبر صلی الله و علیه و آله بود. علاوه بر اینکه این واقعه، باید درس عبرتی برای امت‌های بعدی بشود که بعد از رسول‌الله صلی الله و علیه و آله چه اتفاقی افتاد که بضعةالرسول  سلام الله علیها را با آن وقایعی که شنیدیم، به شهادت رساندند.
منبع : بنیاد بین المللی امامت
پ
پ

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از وقایع بسیار مهم بعد از رسول‌الله صلی الله و علیه و آله، شهادت حضرت زهرا  سلام الله علیها است که نقطۀ عطف اختلاف بعد از پیامبر صلی الله و علیه و آله بود. علاوه بر اینکه این واقعه، باید درس عبرتی برای امت‌های بعدی بشود که بعد از رسول‌الله صلی الله و علیه و آله چه اتفاقی افتاد که بضعةالرسول  سلام الله علیها را با آن وقایعی که شنیدیم، به شهادت رساندند.

این شهادت از جنبۀ تاریخی نکات مختلف و مسائل دقیقی دارد. اینکه هجوم چه زمانی بوده؟ کیفیت هجوم چگونه بوده است؟ اسناد و مدارک اهل‌سنت بر این مسئله دلالت دارند؟

این شهادت از جنبۀ اعتقادی هم قابل بررسی است و نکات بسیار دقیقی در این شهادت از حیث کلامی نهفته است.  برای بررسی بیشتر موضوع از جنبۀ تاریخی، خدمت استاد جباری و برای نگره‌های کلامی و مباحث اعتقادی، خدمت استاد ابوالقاسمی هستیم.

ابتدا از مسئلۀ تاریخی شروع می‌کنیم. اولین نکته‌ای که شاید مهم باشد و باید به آن اشاره شود، این است که آیا ردپایی از شهادت حضرت زهرا  سلام الله علیها در منابع تاریخی می‌بینیم یا نه؟

استاد جباری

مباحث تاریخی مربوط به شهادت، بسیار مهم و متنوع و دارای ابعاد مختلف است و به‌لحاظ اهمیت، از نقاط حساس در تاریخ اسلام محسوب می‌شود. آنچه موجب بزرگ‌ترین انشقاق در جهان اسلام شد، وقایعی بود که بعد از رسول‌الله صلی الله و علیه و آله رخ داد که یکی از آن‌ها همین مسئلۀ شهادت است.

پرداختن به همۀ ابعاد تاریخی مسئلۀ شهادت حضرت زهراسلام الله علیها ، جلسات متعددی می‌طلبد؛ به‌خصوص که متون تاریخی، تصویر دقیق و روشنی از اجزاء و ابعاد حادثه نداده‌اند؛ از‌این‌رو اختلافاتی در جزئیات حادثه دیده می‌شود.

اصل ظلم و هجمه و شهادت مسلّم است؛ لکن در بقیۀ مسائل، باید با کنار هم گذاشتن گزاره‌ها، به یک تصویر و جمع‌بندی برسیم؛ مثلاً نتیجه بگیریم که تاریخ هجوم به این شکل است.

چون فرصت کوتاه است، مختصراً در متون اهل‌سنت، دربارۀ گزارش‌هایی که برای هجوم به بیت حضرت زهرا سلام الله علیها نقل کرده‌اند، سیری بیان می‌کنیم. وقتی به منابع اهل‌سنت نگاه می‌کنیم، مسئلۀ هجوم و تهدید به داخل‌شدن و آتش‌زدن و… کاملاً مصرّح است. آنچه می‌ماند، بحث آتش‌زدن است. تهدید را داریم؛ ولی تصریحی نداریم بر اینکه واقع شده باشد و در کتب شیعه چنین مطلبی را آورده‌اند.

با کنار هم گذاشتن عبارت ابوبکر در آخر عمر خود که گفت کاش سه کار را نکرده بودم که یکی از آن‌ها تفتیش بود و گزاره‌ای که وجود تهدید بر آتش‌زدن بیت را بیان می‌کند، به این نتیجه می‌رسیم که با عملی‌کردن آن تهدید، این تفتیش رخ داده است. از طرفی هم در هیچ منبعی نداریم که خود حضرت، در را برای آن‌ها با اختیار باز کرده باشند.

در گزارش‌ها، از کهن‌ترین منابع اهل‌سنت استفاده می‌کنیم:

  1. مصنف ابن‌ابی‌شیبه (م۲۳۵):

انه حین بویع ابی بکر بعد رسول الله کان علی و زبیر یدخلان علی فاطمه بنت رسول الله فیشاورونها و یرتجعون فی امرهم فلما بغ ذلک عمر بن خطاب خرج حتی دخل علی فاطمه فقال یا بنت رسول الله والله ما من احد احب الینا من ابیک و ما من احد احب الینا بعد ابیک منک وایم الله… ان امرتهم ان یحرق علیهم البیت.[۱]

در پاسخ به تعداد هجمه‌ها، بر اساس تحلیل‌هایی که از گزارش‌ها، به‌خصوص گزارش سلمان در کتاب سلیم می‌شود، می‌توان گفت که در روزهای آغازین بعد از سقیفه، همان طور که از دیگران در مدینه طلب بیعت می‌کردند و به اکراه بیعت می‌گرفتند، بر در خانۀ امیرالمؤمنین   علیه السلام  هم آمدند تا بیعت بگیرند. تعبیر حضرت است که من دارم قرآن را جمع می‌کنم و… .

اما راجع به زمان تهدید و حمله، آنچه از نقل‌ها استفاده می‌شود، تهدید در دو مرحله رخ داده: یکی زمانی که مطلع شدند تعدادی از صحابی امیرالمؤمنین   علیه السلام  ، در خانۀ او جمع شده‌اند و ابراز مخالفت می‌کنند. در اینجا تهدید عملی نشد. مرحلۀ دوم هم زمانی که گفتند تا علی بیعت نکند، کار ما پیش نمی‌رود؛ لذا مجدداً سراغ امیر‌المؤمنین علیه السلام  رفتند. اینجا سه نوبت بر در خانه رفتند. در دو نوبت، قنفذ فرستاده شد و حضرت علیه السلام  خودشان بیرون آمدند و پاسخ او را دادند. بار سوم بود که عمر با حَطَب و هیزم آمد و آن فاجعه رخ داد.

از‌همین‌رو بخشی از نقل‌هایی که مطرح می‌کنیم، مربوط به تهدید اول و برخی مربوط به تهدید دوم است.

  1. ما از نظّام منبعی در دست نداریم؛ ولی شهرستانی در «الملل‌و‌النحل» وقتی عقاید او را بیان می‌کند، می‌گوید:

و زاد فی الفریه… فقال ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت الجنین من بطنها و کان یصیح احرقوا دارها و من فیها وما کان فی الدار غیر علی و فاطمه و الحسن والحسین.[۲]

  1. کامل مبرد (م۲۸۵) که ابن‌ابی‌الحدید از او، آرزوهای نُه‌گانۀ ابوبکر را نقل می‌کند.[۳]

معمولاً این آرزوهای نه‌گانه را با تصور اینکه او پشیمان شده بود، نقل می‌کنند؛ لکن برای اینکه میزان صداقت او را برای پشیمانی بفهمیم، از همان نقل آرزوها استفاده می‌کنیم. او می‌گوید که کاش سه سؤال از پیامبر پرسیده بودم. یکی از آن‌ها این است که «لمن الامر بعدک؟» از اینجا می‌توان فهمید که صداقت در بیان او نیست!

  1. یعقوبی در تاریخ خود بحث متحصنان را ذکر می‌کند و می‌گوید:

فاتوا فی جماعه حتی هجموا الدار.[۴]

البته به‌نظر ما، بر اساس شواهد موجود، یعقوبی شیعه است؛ ولی اهل‌سنت هم او را قبول دارند.

او هم در جلد دوم کتاب خود، در صفحۀ ۱۳۷ آرزوهای ابوبکر را نقل می‌کند.

  1. بلاذری (م۲۷۹) کمی روشن‌تر مطلب را بیان می‌کند:

ان ابابکر ارسل الی علی یرید البیعه فلم یبایع فجاء عمر و معه فتیله فتلقته فاطمه علی الباب فقالت فاطمه یابن الخطاب اتراک محرقا علی بابی قال نعم و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک.[۵]

در جلسه‌ای علامه عسکری فرمودند: «بیشتر می‌گویند عمر خشن بوده که صحیح است و بین خود اهل‌سنت هم موجود است؛ لکن از این نقل معلوم می‌شود که ابوبکر هم دست کمی از او نداشته است.»

ابن‌عباس نقل می‌کند:

بعث ابوبکر عمر بن الخطاب الی علی رضی الله عنهم حین قعد عن بیعته و قال اعطنی به باعنف العنف فلما اتاه.[۶]

  1. ابن‌قتیبۀ دینوری (م۲۷۶) در «الامامة و السیاسه» که زبانزد همه است، ماجرای هجوم به خانه را تبیین می‌کند و تهدید و آوردن امیر‌المؤمنین علیه السلام  به مسجد را به تفصیل می‌آورد. این بحث مفصل در قسمت «کیف کان مبایعه ابی‌بکر» آمده است:

و ان ابابکر تفقد قوما تخلفوا عن بیعته ان علی کرم الله وجهه فبعث الیهم عمر جاء فناداهم فی دار علی فابوا ان یخرجوا فدعا بالحطب و قال والذی نفس عمر بیده لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها فقیل له یا ابا حفص ان فیها فاطمه فقال و ان فخرجوا و باییعوا الا علیا.

سؤالی که خیلی مطرح می‌شود، این است که اگر غدیری با آن کیفیت و صراحت بود، قطعاً صحابه نباید فراموش می‌کردند؛ چون دو ماه بیشتر فاصله نبوده است.

یکی از پاسخ‌های نقضی که می‌شود داد، همین جملات ابن‌قتیبه است که امیر‌المؤمنین   علیه السلام  فرمود: «اگر مرا بکشید، اذاً تقتلون عبدالله و اخا رسوله.» قال عمر: «اما عبدالله فنعم و اما اخا رسوله فلا.» اخوت امیرالمؤمنین   علیه السلام  روشن و مقبول همه است؛ ولی بازهم می‌بینیم که انکار می‌شود. به افرادی که منکر غدیر هستند، می‌گوییم که به همان دلیلی که صحابه در مسئلۀ اخوت ساکت ماندند، از غدیر هم دم نزدند.

  1. طبری در جلد دوم، صفحات ۴۴۳ و ۶۱۹ همین مطلب را ذکر کرده است.
  2. ابن‌ابی‌دارم (م۳۵۷) از محدثان بزرگ اهل‌سنت بوده است. ذهبی می‌گوید که عقاید او را متهم می‌کردند؛ زیرا برای او احادیث و حوادث شهادت حضرت زهرا و سقط جنین را نقل می‌کردند و او رد نمی‌کرده است.[۷]
  3. طبرانی (م۳۶۰) در «معجم‌الکبیر» آرزوهای ابوبکر را نقل کرده است.
  4. ابن‌عبد‌ربه در «عقد الفرید» تهدید و آتش‌آوردن را نقل می‌کند.[۸]
  5. ابن‌عبد‌البر در کتاب «الاستیعاب» عباراتی داشته؛ لکن آن را حذف کرده‌اند. صفوری شافعی (م۸۹۴) در کتاب «المحاسن المجتمعه» این مطلب را از الاستیعاب می‌آورد. همان طور که ابن‌قتیبه هم در «المعارف» بحث سقط جنین را آورده که قنفذ این کار را کرده؛ ولی الان موجود نیست و ابن‌شهرآشوب در «مناقب آل‌ابی‌طالب» ج۳ ص۱۳۳ آن را نقل می‌کند.[۹]

استاد ابوالقاسمی

اولین مسئله اینکه علمای اهل‌سنت، جایگاهی برای صحابه قائل هستند که این جایگاه، با آنچه ما در مسئلۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها می‌دانیم، به‌هیچ‌وجه خدشه‌بردار نیست.

برای روشن‌شدن این مسئله مقدماتی را بیان می‌کنیم. به‌عنوان نمونه، در کتب اهل‌سنت و طبق مبانی آن‌ها، هر زمان که علما مایل باشند، اگر خلفای خود را خلیفه‌ای عادل بدانند، معصوم معرفی می‌کنند. هرچند این مسئله مشهور نیست؛ ولی در عمل این چنین بوده است.

ذهبی می‌گوید: «العصمة للانبیا و الصدیقین و حکام القسط» و به همین دلیل ابن‌تیمیه هم نقل می‌کند که «و اما الحدیث النبوی السلطان ظل الله فی الارض و هذا صحیح.» در تتمۀ همین روایت «ظل‌الله»، روایت دارند که هرکس با خلیفه برخورد کند، در جهنم است. این راجع به کل سلطان‌های عادل است.

در خصوص ابوبکر و عمر که به‌خصوص حرف‌هایی دارند؛ مثلاً هیثمی در «الصواعق المحرقه» می‌گوید:

ان الله یکره فوق سمائه ان یخطی ابوبکر فی الارض. رجاله ثقات

نتیجه این می‌شود که ابوبکر اشتباه نکرده است. به همین دلیل آقای بحرق الیمنی شافعی، در کتاب «الحسام المسلول» یک عبارت کلیدی می‌آورد:

ولو ان عمرا رضی الله عنه قتل الفا من امثال سعد بن عباده و امثال زبیر… الله علی الثواب.

با این بحث، دیگر با قتل حضرت زهرا  سلام الله علیها چیزی ثابت نمی‌شود؛ چون دربارۀ برخی از «عشرۀ مبشّره» این‌گونه می‌گویند و حضرت زهرا  سلام الله علیها که بین آن‌ها از عشرۀ مبشره هم محسوب نمی‌شود.

وقتی آن‌ها امامت خلفا را قبول دارند، چاره‌ای جز بیان این مطالب نیست. «لأن تصرفات الائمه محمولة علی الصحة» از این قاعده است برای خلفا قائل به عصمت می‌شوند؛ به‌خصوص اگر خلیفه عمر هم باشد!

مسئلۀ بعدی این است که وقتی مبنای آن‌ها در کلام این است که قاتل و مقتول هر دو در بهشت هستند و هر دو ثواب برده‌اند، حتی اگر فرض بگیریم درگیری شده و دربارۀ ابوبکر و عمر بگویند که اشتباه کرده‌اند، آیا از حیث کلامی می‌شود آن‌ها را به چیزی ملزم کرد؟

زهری می‌گوید:

ادرکت الفتنه الاولی اصحاب رسول الله فلم… من دم و لا مال اصیب بوجه التاویل.

یعنی همه افعال اجتهادی بوده؛ حتی اگر اشتباه هم باشد، مأجور است.

نووی در شرح خود می‌نویسد:

واعلم ان الدماء التی جرت بین الصحابه لیست بداخله فی هذا الوعید… وکان بعضهم مصیبا و بعضهم مخطئا معذورا فی الخطا لانه الاجتهاد و المجتهد اذا اخظا لا اثم علیه.

پس در هر صورت حسن‌ظن به صحابه را سرلوحه قرار می‌دهند؛ یعنی شهادت حضرت را مستقیماً به‌دست ابوبکر و عمر هم ثابت کنید، هیچ اتفاقی نمی‌افتد؛ چون او اجتهاد کرده است. باید بدانیم که از طرح مسئلۀ شهادت و هجوم به کجا می‌خواهیم برسیم. یک قضیۀ دیگر که مهم و صریح‌تر از قبلی‌هاست، ابن‌ملجم است که در مبنای آن‌ها، صحابی است و علنی نمی‌گویند، ولی گفته‌اند «لاخلاف بین أحدٍ من الأمه که ابن‌ملجم اجتهاد کرده است و ظاهر هذا انه کان مسلماً متاولا.» لذا ابتدا باید در خصوص مبنا بحث کنیم و اول آن را حل کنیم.

مسئلۀ دیگر، سؤالی است که آیا شهادت، یک بحث درون مذهبی است یا بین مذهبی؟ یعنی اگر کسی از شما بپرسد که نمازت را درست خواندی یا نه؟ می‌گوییم طبق مبنا و فقه خودم بله. اگر بگوید طبق مبنای من چه؟ می‌گوییم مبنای تو برای من ارزشی ندارد.

حالا در بحث خودمان، بین ما و اهل‌سنت تعبیری مشترک وجود دارد که شهادت است. چه شهید دنیا و چه شهید آخرت باشد. همۀ مذاهب نقل کرده‌اند که در تعریف آن اختلاف وجود دارد؛ یعنی اگر با تمام مدارک اهل‌سنت بیاییم و کشته‌شدن را ثابت کنیم، آیا شهید‌بودن حضرت را می‌توان برای اهل‌سنت ثابت کرد؟!

سؤال این است که آیا ما باید طبق تعریف آن‌ها شهادت را ثابت کنیم یا تعریف شیعه؟ قاعدتاً باید طبق مبانی و تعریف شیعه ثابت شود؛ لذا اگر کسی به شما گفت که شهادت حضرت زهرا  سلام الله علیها را برای ما ثابت کن، می‌گوییم ما برای تو از کتب شیعه ثابت می‌کنیم و تو هم از کتب اهل‌سنت شهادت عمر و عثمان را ثابت کن. طبق مبنای هیچ مذهبی، نه عمر و نه عثمان شهید نیستند.

مسئلۀ مطرح بعدی، اینکه آیا طبق مبانی شیعی، می‌توانیم شهادت را ثابت کنیم؟

بسیار ساده است. اعتقاد شیعیان به شهادت، از زمان معصومان   علیهم السلام  از بیان خود اهل‌سنت نقل شده است. اقوال اهل‌سنت بدین قرار است:

  1. کتاب «الردود» فزاری (م۱۷۴) در بیان اعتقادات رافضۀ زمان خود می‌گوید:

ثم جاءت طائفه اخری الی رئیسها فقالوا ما تقولوا فی علی بن ابی طالب… وان ابابکر وعمر ضربا فاطمه بنت رسول الله حتی القت جنینا و ان ابابکر عمر خالد بن الولید حین تخلف علی عن بیعته ان یضرب عنقه اذا سلم ابوبکر من الصلاه و نحو ذلک من الاحادیث المفتعله الضاله المضله و زعموا… و هم الرافضه.

رافضه در آن زمان، همان کسانی هستند که اعتقاد به امامت ائمۀ اثنی‌عشر دارند.

  1. کتاب «التحریش» ضرار‌بن‌عمرو غطفانی (م حدود ۲۰۰). این شخص هم عبارتی شبیه عبارت قبلی نقل کرده و اعتقاد رافضه را بیان می‌کند.
  2. ابوعلی جبّایی هم هست که قاضی عبد‌الجبار از او نقل می‌کند. در آن دوران اعتقاد شیعه را چنین می‌گوید:

و هذا الذی رووه عن جعفر بن محمد من ضرب عمر…بروایه رووها عن جعفر بن محمد و غیره ان عمر ضرب فاطمه بسوط و ضرب زبیر بالسیف…

  1. ملتی شافعی (م۳۷۷) سند روایت را هم نقل می‌کند:

فزعم هشام… و ان ابابکر مر بفاطمه فرفض فی بطنها فاسقطت فکان سبب علتها و موتها.

  1. نظّام معتزلی که شاگرد هشام بوده و هشام هم از ائمۀ ما نقل می‌کند.
  2. قاضی عبدالجبار می‌گوید که شیعیان، اجماع بر هجوم و شهادت دارند.
  3. و…

اما برخی از نقل‌های علمای شیعه:

  1. سید مرتضی خطاب به قاضی عبدالجبار می‌گوید: به چه بهانه‌ای روایت شلاق‌زدن عمر به حضرت زهرا سلام الله علیها را تکذیب کردی؟
  2. مرحوم کراجکی در «التعجب من اغلاط العامه»: از دروغ‌هایی که می‌گویند این است که پیامبر گفت من را با امتم سنجیدند، وزن من سنگین‌‌تر بود. ابوبکر را سنجیدند، او سنگین‌تر بود. عمر را سنجیدند، عمر سه برابر از امت من سنگین‌تر بود. عمری که شک به پیامبر داشت و عمری که «لطم فاطمه ابنته و اتی بالحطب لیحرق بیتها علی من فیه» سه برابر سنگین‌تر است؟
  3. شیخ طوسی دو اصطلاح به کار برده که بسیار راه‌گشا است. تعبیر اول «والمشهور» است. این عبارت طبق مبانی اهل‌سنت، حدیثی است که بی‌نیاز از سند شده است؛ یعنی بیش از دو طریق و دون تواتر باشد. این تعبیر نزد شیعه به‌طور مطلق، معنای لاخلاف می‌دهد؛ پس عبارت این می‌شود:

المشهور ان عمر ضرب علی بطنها حتی اسقطت فسمی السقط محسنا والروایه بذلک مشهوره عندهم.

تعبیر دیگر ایشان این است:

و روایة الشیعه مستفیضه به لا یختلفون فی ذلک.

استفاضه در کلام شیخ طوسی، چندین بار برای اجماع به کار رفته است. با وجود اقوالی که ذکر شد، عده‌ای هستند که در برخی مسائل هجوم و شهادت تشکیک می‌کنند.

یکی دیگر از علمای اهل‌سنت، ابی‌محمد عمر‌بن‌شجاع‌الدین موصلی است که در کتاب «مناقب آل‌محمد المسمی بالنعیم المقیم» راجع به ذریۀ امیرالمؤمنین   علیه السلام  صحبت می‌کند. او می‌گوید:

فمن فاطمه الحسن و الحسین و محسن درج صغیرا لرفسه و قیل لرد باب علی صدرها و ذلک مشهور و بعض الناس ینکر وقوعه.[۱۰]

شاید برخی بگویند که این فرد مشهور نیست. در پاسخ می‌گوییم: ذهبی می‌گوید که شاید روایتی برای متقدمان شهرت یا تواتر داشته و الان به ما نرسیده است. نقل یک کلام معتبر، برای تواتر یا شهرت کفایت می‌کند؛ پس تأکید ما در این ماجرا، فقط برای اثبات شهادت نیست؛ بلکه برای اثبات جایگاه اهل‌بیت   علیهم السلام  است.

اگر قبول دارید که باید حرف اهل‌بیت   علیهم السلام  را قبول کرد و حدیث ثقلین را قبول دارید، اهل بیت   علیهم السلام  این مسئله را بدین‌گونه بیان کرده‌اند؛ پس شیعه را متهم نکنید و اگر ائمۀ ما را قبول ندارید، بحث جای دیگر است و مبنایی می‌شود؛ یعنی عصمت حاکمان و شیخین باید بررسی شود.

سؤال: آیا جایگاه حضرت زهرا نزد اهل‌سنت، مانند یکی از عشرۀ مبشره است یا نه؟

پاسخ: وقتی حضرت زهرا  سلام الله علیها را حتی با پایین‌تر از عشره، مثلاً عایشه در تعارض می‌بینند، بازهم افضلیت حضرت زهرا  سلام الله علیها را مشکوک می‌دانند.

دکتر جباری

تصور رایج در محافل این است که رخداد هجوم را بلافاصله بعد از رحلت بیان می‌کنند؛ ولی در قسم قبل بیان شد که این‌گونه نیست و متأخر است. حق نوآوری این مطلب برای آقای یوسفی‌غروی است. ایشان در کتاب «موسوعة التاریخ الاسلامی» و بعد در نشستی که چند سال قبل در موسسۀ امام‌خمینیe برگزار شد، مسئله را بازتر کردند و بعد از آن هم مقاله‌ای بر این اساس با اضافه‌کردن شواهدی ارائه دادند. مقالۀ ایشان در دوفصلنامۀ «تاریخ اسلام در آیین پژوهش» شمارۀ ۳۵ به چاپ رسید.

بخشی از شواهد مذکور، حکایت از این دارد که هجوم بلافاصله نیست و می‌توان مطالبی را هم که علما، برای تعدی بلافاصله بعد از رحلت بیان کرده‌اند، برای تعدی در جریان امامت و خلافت و سقیفه حمل کرد.

شواهدی که می‌گوید هجوم بلافاصله صورت نگرفته، از این قرار است:

  1. بر اساس روایاتی می‌بینیم که حضرت زهرا سلام الله علیها آن سنت حسنه را که در زمان پیامبر صلی الله و علیه و آله داشتند، رعایت کردند و هر هفته به زیارت قبور شهدا می‌رفتند؛ از جمله قبر جناب حمزه. بعد از رحلت هم این اتفاق می‌افتاده و در کافی شریف، از امام‌صادق   علیه السلام  نقل کرده‌اند:

عاشت فاطمه علیها السلام بعد ابیها خمسة و سبعین یوما…تاتی قبور اشهدا فی کل جمعة مرتین الاثنین و الخمیس فتقول ههنا کان رسول الله و ههنا کان المشرکون.[۱۱]

در کفایةالاثر هم از محمود‌بن‌لبید آمده است:

لما قبض رسول الله کانت فاطمه تاتی قبور الشهدا و تاتی قبر حمزه و تبکی هناک.[۱۲]

رفتن تا احد، جسم سالم می‌طلبد؛ در صورتی که سلمان می‌گوید بعد از هجوم، حضرت زهرا سلام الله علیها بستری شدند.

  1. شاهد بعدی مسئلۀ یاری‌خواستن شبانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها از اصحاب است که در یک مرحله از بدریون و در دو مرحله از عموم مهاجران و انصار است. این وقایع، از روایت سلمان استفاده و فهمیده می‌شود.
  2. شاهد دیگر، خطبۀ فدکیه است. تنها گزارشی که حکایت از تاریخ ایراد این خطبه دارد، «شرح ابن‌ابی‌الحدید» است:

و حدیث فدک و حضور فاطمه عند ابی‌بکر کان بعد عشرة ایام من وفات رسول‌الله.[۱۳]

برخی نقل‌ها مثلاً در «الاختصاص» بیان می‌کنند که در داستان فدک، وقتی حضرت دادخواهی خصوصی از ابوبکر داشت و سپس سند نوشته شد و عمر آن را پاره کرد، همان جا لگدی بر شکم حضرت زد؛ ولی این مطلب پذیرفته نیست؛ چراکه اجماع وجود دارد که ضربه به شکم، در خانه و پشت در بوده است.

راجع به این خطبه، در نقل «احتجاج» و دیگر منابع می‌بینیم توصیفی که از حضرت برای آمدن به مسجد بیان کرده‌اند، توصیفی از یک بانوی سالم است: ما تخرم مشیتها مشیة رسول الله. نکتۀ بعد اینکه در متن خطبۀ فدکیه، هیچ اشاره‌ای به هجوم نیست؛ در صورتی که اگر هجوم صورت گرفته بود، باید در خطبه اشاره‌ای به آن می‌شد.

اما قول پنجاه روز که می‌گوییم، شواهدی هم دارد:

  1. طایفۀ «بنو اسلم» از قبایل خارج مدینه بودند که هر از گاهی برای اخذ آذوقه به مدینه می‌آمدند. بعد از سقیفه و در روزهای اخذ بیعت برای ابوبکر، اتفاقی (شاید اتفاقی) به مدینه آمده بودند که برای ابوبکر بیعت زوری گرفتند. گروهی دیگر از بنو اسلم هم بودند که پیروان بُرَیده‌بن‌حصین اسلمی هستند. این افراد در سفر امیر‌المؤمنین علیه السلام  به یمن، در جزیه تصرف کردند و امیر‌المؤمنین   علیه السلام  هم برخورد کردند و بریده دل‌خور شد؛ ولی بعد با تأیید رفتار حضرت از طرف رسول‌الله صلی الله و علیه و آله و تعبیر «سلِّموا علیٰ علی بإمرة المؤمنین»، او یکی از شیعیان شد.

بریده پرچم‌دار جیش اسامه بود. مدت‌زمان رفت‌و‌برگشت این جیش اختلافی است؛ ولی نقل واقدی و مرحوم طبرسی و… این است که حدود چهل روز طول کشیده است.

سید مرتضی در «الشافی» از «المعرفه» ثقفی نقل می‌کند:

روی الثقفی قال حدثنی محمد بن علی عن عاصم بن عامر البجلی عن نوح بن دراج عن محمد بن اسحاق عن سفیان بن…قال جاء بریده حتی رکز رایته فی وسط اسلم ثم قال لا ابایع حتی یبایع علی.

ابت اسلم عن تبایع وقالو ما کنا نبایع حتی یبایع بریده لقول النبی علی ولیکم من بعدی.

این یعنی تا بازگشت جیش اسامه و بیعت قبیلۀ اسلم، هنوز اتفاقی نیفتاده است.

  1. «مصباح الانوار» مرحوم مجلسی که در بحار هم هست، از امام‌باقر علیه السلام  نقل می‌کند:

بدء مرض فاطمه بعد خمسین لیلة من وفات رسول الله صلی الله و علیه و آله.[۱۴]

  1. نقل مرحوم ابن‌شهرآشوب که دوران بیماری حضرت را چهل روز بیان می‌کند. وقتی این شواهد را کنار شواهد تأیید فاطمیۀ دوم بگذاریم، مؤید این است که هجوم متأخراً رخ داده است.

استاد ابوالقاسمی

در ذیل بحث قبلی، مقداری بیان کردیم که چگونه به‌شکل کلامی وارد بحث شویم و چگونه از کتب اهل‌سنت مطالب را بیان کنیم.

تکمله‌ای بر فرمایشات استاد جباری عرض می‌کنم که تنها جایی که در کتب شیعه، زمان هجوم را به‌صورت دقیق بیان کرده، مرحوم مجلسی اول در «لوامع» است: «حضرت فاطمه  سلام الله علیها در روز دیم یا سیم این واقعه به جوار رحمت ایزدی پیوستند.» یعنی تنها کسی که فاصلۀ بین هجوم نهایی و شهادت حضرت را زمان دقیق بیان کرده، مرحوم مجلسی اول است که می‌گوید دو یا سه روز فاصله بوده است.

در کتب شیعه هم بعضاً مسائلی داریم که در آن‌ها تشکیک می‌شود. دو روایت داریم که قعطی و صددرصد صحیح هستند:

اول: ان فاطمة صدیقة شهیده و إن بنات الانبیا لا یطمسن.

دوم: مرحوم کراجکی هم در کتاب «کنزالفوائد» روایتی ذکر می‌کند که از طریق تعویض اسناد، سند صحیح دارد:

یا یونس قال جدی رسول الله ملعون ملعون من یظلم بعدی فاطمه ابنتی و یغصبها حقها و یقتلها.

با کنار هم گذاشتن این دو حدیث، هم شهادت و هم نوع آن که با قتل بوده قطعی می‌شود.

برخی در معنای شهیده تشکیک دارند. می‌گوییم از جهت لغوی معنای حقیقی شهید، مقتول فی‌سبیل‌الله است. خود عمر اعتقاد داشته که کلمۀ شهید به‌معنیِ مقتول است. در زمان رسول‌الله صلی الله و علیه و آله زنی بود که حضرت او را شهیده صدا می‌کرند. این زن در زمان عمر کشته شد و عمر گفت صدق رسول‌الله: کان یقول انطلقوا بنا نزور الشهیده.

حالا اگر بگوییم شهیده به‌معنای شاهد یا حداقل مجمل باشد، برای تعبیر صدق رسول‌الله صلی الله و علیه و آله، نیاز به مردن آن زن نبوده؛ در صورتی که می‌بینیم در زمان قتل او، این جمله بیان شد.

قرینۀ بعدی هم اینکه صیغۀ مبالغه، با تاء مونث نمی‌شود و تا قرن هشتم بررسی شده که شهیده، به‌معنای شاهد‌بودن با تاء به کار نرفته است و هم در مذکر و هم در مؤنث تعبیر شهید داشته‌اند.

برخی می‌گویند تعبیر صدیق قرینه است. می‌گوییم هرجا در روایات اهل‌سنت هم صدیق آمده، می‌گویند ابوبکر است و شهید، عمر و عثمان هستند؛ چون به قتل رسیدند. خود اهل‌سنت هم کنار هم آمدن این تعبیر را قرینه‌ای برای معنای شاهد بودن نمی‌دانند و از آن معنای قتل برداشت می‌کنند.

برخی هم با توجه به تعبیر «ان بنات الانبیا لا یطمسن» می‌گویند مشخص است که حضرت در مقام بیان فضایل بوده‌اند و شهادت را بیان نمی‌کردند. می‌گوییم اتفاقاً قسمت آخر، هم به‌معنای مقتول است و هم مؤید معنای مقتول؛ چون وقتی به کتب متقدم مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که در «دیوان عالم اسماعیلی» به نام قاضی نعمان، یکی از عبارت‌ها این‌طور آمده است: «بان فی المشهور عند الناس بأنها ماتت من النفاس.» خب وقتی حضرت می‌گویند دختران انبیا، خونی که مانع نماز‌خواندن باشد، نمی‌بینند، یعنی الکی نگویید که آن خون برای نفاس بوده و از‌این‌رو حضرت از دنیا رفته است؛ پس این عبارت مؤید مقتول‌بودن است.

اگر هم سؤال شود که چرا اهل‌بیت   علیهم السلام  در این دو روایت، از قاتلان نام نبرده‌اند؟ می‌گوییم به روایت امام‌حسن   علیه السلام  در سخنرانی مقابل معاویه مراجعه شود: «معاویه گمان کرده من خودم را شایستۀ خلافت ندانستم و او را اهل خلافت دانستم. فکذب معاویه و ایم الله و انا اولی الناس بالناس فی کتاب الله و علی لسان رسول الله غیر انا لم نزل اهل البیت مخیفین مظللومین مظطهدین منذ قبض رسول الله فالله بیننا و بین من ظلمنا حقنا و نزل علی رقابنا و حمل الناس علی اکتافنا و منعنا سهمنا فی کتاب الله من الفیء و الغنائم و منع امنا فاطمه ارثها من ابیها انا لا نسمی احدا.»

راجع به «لا نسمی احداً» باید به روایات دیگری که امیر‌المؤمنین علیه السلام  داشته‌اند مراجعه کنیم که می‌فرمایند نمی‌توانیم اسم ببریم؛ چون اگر اسم برده شود، حضرات متهم می‌شوند؛ به‌خاطر اینکه محبت مردم به آن دو نفر، از محبت آن‌ها به اهل‌بیت   علیهم السلام  بیشتر است.

[۱] مصنف، ج۸، ص۵۷۲٫

[۲] الملل‌و‌النحل، ج۱، ص۵۷٫

[۳] شرح نهج‌البلاغه، ج۲، ص۴۶٫

[۴] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۶٫

[۵] انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۶٫

[۶] انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۷٫

[۷] میزان‌الاعتدال، ج۳، ص۴۵۹٫

[۸] عقد الفرید، ج۴، ص۹۳٫

[۹] مناقب آل‌ابی‌طالب، ج۳ ص۱۳۳٫

[۱۰] مناقب آل‌محمد المسمی بالنعیم المقیم، ص۸۵٫

[۱۱] الکافی، ج۳ ص۲۲۸ و ج۴ ص ۵۶۱٫

[۱۲] کفایةالاثر، ص۱۹۷٫

[۱۳] شرح ابن‌ابی‌الحدید، ج۱۶ ص ۲۶۳٫

[۱۴] بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۴٫

صوت نشست

فیلم نشست

گزارش تصویری نشست

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.