شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Saturday, 27 April , 2024 ساعت ×
تفویض خلق و رزق به امام از امکان تا وقوع
۲۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۲
شناسه : 5210
7
نشست ماه امامت (10)

  حجت الاسلام عبد الصالحی عرض سلام و خیر مقدم خدمت اساتید بزرگوارم، استاد فاریاب عزیز و استاد نصیری عزیز و همچنین همه عزیزان وسروران و فضلایی که قدم رنجه فرمودند و تشریف آوردند. و همچنین خیر مقدم به همه افرادی که به شکل مجازی در‌ این جلسه حضور دارند؛ و همچنین جا دارد تبریک […]

منبع : بنیاد بین المللی امامت
پ
پ

 

حجت الاسلام عبد الصالحی

عرض سلام و خیر مقدم خدمت اساتید بزرگوارم، استاد فاریاب عزیز و استاد نصیری عزیز و همچنین همه عزیزان وسروران و فضلایی که قدم رنجه فرمودند و تشریف آوردند. و همچنین خیر مقدم به همه افرادی که به شکل مجازی در‌ این جلسه حضور دارند؛ و همچنین جا دارد تبریک عرض کنم‌ این‌آیامی را که منسوب هست به بزرگداشت ولادت خانم حضرت معصومه سلام الله علیها که همه ما طلبه‌های قم بر سر سفره کرامت‌ این بانو مستفیض هستیم.

عنوان جلسه تفویض خلق و رزق به اهل بیت علیهم‌السلام  است.

استاد بزرگوار حاج آقای نصیری نظریاتشان را ارائه می‌فرم ایند و استاد بزرگوار آقای فاریاب نقد می‌فرم ایند.

خب میدانیم که تفویض خلق و رزق به اهل بیت علیهم‌السلام  از اموری بوده که در طول تاریخ، در بین اصحاب متقدم محل اختلاف نظر بوده. گزارش‌هایی داریم که بسیاری از اصحاب اهل بیت علیهم‌السلام ، حتی اصحابی که شناخته شده بودند و حتی وکلای اهل بیت علیهم‌السلام ( بوده‌اند گزارش‌هایی داریم که به نوعی قائل به تفویض بوده‌اند. و همچنین در طول تاریخ بین علمای امام مسئله تفویض اختلاف نظر بوده و یکی از شئون امام شناسی که ما امام را بهتر بشناسیم شاید شناخت‌ این بوده که‌ این منسب رو خداوند متعال به امام سپرده است یا نه و اگر سپرده است در چه محدوده‌ای و به چه صورت سپرده است.

تقاضا داریم از استاد نصیری که اولا برای ما محل نزاع را روشن کنند. چون محل نزاع در‌ این مسئله بسیار دقیق است. ما که میگوییم تفویض خلق و رزق به اهل بیت( دقیقا یعنی چی؟ اگر سپرده شده به اهل بیت( نستجیر بالله خود خدا دیگر کار را رها کرده است؟ یا بازهم به دست خود خدا هم هست. و مثلا به اذن خداست. اگر در عین حال هنوز به دست خداست پس اهل بیت( چه کار میکنند. یعنی نسبت اراده الهی با اراده اهل بیت(  به چه صورت است. اگر‌ این را توضیح دادیم باید‌ این را هم بگوییم که‌ این مسئله در چه ابعاد و در چه گستره‌ای است.‌ این محل نزاع را استاد روشن بفرم ایند و همچنین بفرم ایند که نسبت‌ این بحث با بحث ولایت تکوینی به چه صورت است؟ یعنی چه فرقی دارد تفویض به اهل بیت( با مسئله ولایت تکوینی و با واسطه فیض بودن اهل بیت( با امور الهی.

 

استاد نصیری

با اجازه از استاد معزز حاج آقای فاریاب و جناب حاج آقای عبد الصالحی عزیزم که خدمتشون هستیم، نکاتی را خدمتتان تقدیم می‌کنم ان شاء الله که مرضی رضای حضرت ولی عصر(عج) قرار بگیرد.

ما در بحث رزق و خلق و نسبت آن به کسی غیر از خدا یک پیشینه مفصلی داریم که وقت بحث کردن از پیشینه نیست. مثلا کسی مانند صدوق و هم جناب مفید و هم جناب شیخ طوسی اگر تفویض و واگذاری به صورت یک موجبه کلیه باشد، نگاهشان چگونه است.‌ایشان‌ این مسئله را غلو میدانند.

مسئله ما در‌ این است که در حوزه خلق مِن شیء که واضح است منظور در طول خلق الهی است و در طول اراده الهی است. سه گونه نظر وجود دارد:

  • سالبه کلیه که دو گونه تقریر دارد. و از دو گونه نحله فکری در امامیه نشأت میگیرد.

یعنی امام هیچ قدرت تصرف نه امکانی و نه وقوعی در امور الهی ندارد

یک نحله برای حکمت متعاله و عرفان است که با نگاه انسان کامل بیان می‌کند که امام تنها باب الله است و باب الله جایگاه و شأنیتی در‌ این که امور الهی را و مقدرات الهی را تصرف کند ندارد.

نحلۀ دیگر از گروه متکلمین هستند که می‌فرم ایند امام هر کاری انجام بدهد دعاست. مثلا اگر رسول الله نماز ظهر ما را دو رکعت اضافه کردند دعا فرمودند. حتی ولایت بر تشریع را هم شاید بشود گفت قبول ندارند.

البته شاید بعدا گفتیم که ولایت بر تشریع اولا است.

این نکته هم که بر تشریع یا در تشریع عرض خواهیم کرد.

  • موجبه کلیه. یعنی تمام امور خلق و رزق به امام تفویض شده. یعنی من الله است و در طول است.

عزیزانی‌ این نکته را می‌فرم ایند و برخی شاگرد‌هایشان به صراحت مطرح میکنند و از ادله‌ای از روایات استفاده میکنند. و از مفهوم خلیفه استفاده میکنند که به‌ این ادله بیشتر میپردازیم.

  • اما قولی که به نظر صحیح میرسد موجبه جزئیه است. یعنی امام علیه السلام شأنیت‌ این را دارد (امکان) که در خلق و در رزق تصرف کند. و‌ این کار را کرده است. (وقوع)

اما برآی این که به‌ این بحث بپردازم مقدماتی نیاز است که باید به سرعت‌ این مقدمات مطرح شود تا اصل بحث و ادله را بتوانم تثبیت کنم.

یک بحث مفهوم شناسی تفویض است که در ادله بیشتر به آن میرسیم. آن مفهومی از تفویض صحیح است که فعل امام هم زمان با فعل الله باشد. که در ادله خواهیم پرداخت.

نکته بعدی روش شناسی اعتبار سنجی روایات است. چون بحث ما عقل گریز است به سراغ روایات میرویم. اگر در حوزه تفویض در عرض خدا بود بحث عقلی میشد و رد میکرد. ولی وقتی در طول است دلیل عقلی نه می‌تواند اثبات کند و نه می‌تواند نفی کند. پس ما هستیم و ادله عقلی و شرعی. در‌ این جا یک بحث مهمی که هست روش شناسی اعتبار سنجی روایات است که قطعا در تمام مباحث ما دقیق ترین روش شناسی، روش شناسی قدماست. یعنی هم اعتبار شناسی منبع مهم است و هم اعتبار سنجی محتوا مهم است و هم اعتبار سنجی سند. برخی مواقع هم متن مهم است.

نکته بعدی مخاطب شناسی در روایات است.‌ این‌ها نقد‌هایی است که شاید بعدا بشود به برخی از موجبه کلی‌ها یا سالبه کلی‌ها وارد شود. یعنی فضای مخاطب باید دیده شود. امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم. یک مناط و ساختار عقلی است که روایات ما به آن پرداخته. در جمع روایی که نکته بعدی ما است باید با همان دسته مخاطبین جمع روایی رخ بدهد. یعنی اگر مخاطب خاص یا خص الخاص هستند و… نمی‌شود روایت خاص را با روایت خاص الخاص جمع کرد.

نکته بعدی جمع روایی است.

 

ادله

برآی این که هم اشاره‌ای به مقدمه کنم عملا که بگویم چقدر تاثیر گذار است و هم وارد ادله و بحث خودم بشود در حوزه ادله دوستان عزیز رو ارجاع به روایت کافی شریف میدهم. روایت سوم باب نادر فیه ذکر الغیب. در بیان حقیر و برخی اساتید دیگر معروف شده به روایت ضرب جاریه.‌ این روایت را از‌ این جهت عرض می‌کنم که هم مقدمه را نشان بدهم در حوزه مخاطب شناسی و هم‌ این که‌ این مناط و علت تفویض و قدرت اهل بیت( در‌ این که می‌توانند کاری را انجام بدهند یا ‌ این که انجام داده اند علم امام است.

علم به اسم اعظم الهی

ادله‌ای که تقدیم می‌کنم.

ادله عقلی که فضای مانیست و مطرح نمی‌کنم و ظرفیت زمانی اجازه نمیدهد، لذا وارد ادله قرانی می‌شویم. که همراه روایات تفسیری است.

ادله روایی ما که مختص در روایات اهل بیت( است.

روایت اول همان روایت ضرب جاریه است. مرحوم کلینی در کافی آورده اند.

سدیر صیرفی میگویند کنت انا و ابوبصر و یحیی البزاز و داوود بن کثیر. به نحوی‌  این دو نفر آخر زیدی هستند.

فِي مَجْلِسِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ خَرَجَ‏ إِلَيْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ‏ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ مَا يَعْلَمُ إِلَّا اللَّهُ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ خَادِمَتِي فُلَانَةَ فَذَهَبَتْ عَنِّي فَمَا عَرَفْتُهَا فِي أَيِّ بُيُوتِ الدَّارِ هِي‏

روایت در جمعی که بیان شد صادر شد

فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُيَسِّر

یعنی مخاطب عوض شد فضای مخاطب یک بیانی بود که ما ابدا با هندسه معرفتی کلامی که از امام آموخته بودیم سازگار نبود. بعضی وقت‌ها ممکن است‌ این فقره‌ها و گزاره‌ها که نشان میدهد مخاطب به اندرونی و یا بیرونی آمده به  ما نرسد یا خیل وقت‌ها به آن توجه نکرده باشیم.

ادامه روایت هست که ما به شما نسبت علم غیب نمیدهیم ولی میدانیم که شما علمتان بسیار زیاد است. حضرت فرمودند‌

آیا قرآن خوانده‌اید:‌آیه ۴۰ سوره نمل را دیده‌اید که داستان آصف بن برخیا است…

داستان‌ این است که جناب سلیمان وقتی هدهد خبر از قوم بلغیث آورد درخواست کرد که چه کسی می‌تواند سریر بلغیث را نزد ما آماده کند. که یکی از جنیان گفت قبل از‌ این که از جا بلند بشوی برایت می‌آورم. و کسی که خدا به آن نسبت علم داده در قرآن که گفته عنده علم من الکتاب گفت قبل از‌ این که پلک بزنی.‌ این یعنی فرا زمان است.

امام در ادامه فرمود آآیا ‌ این ‌آیه را هم دیده‌اید ‌آیه ۴۳ سوره رعد که فرمود

کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب.

دو بار اشاره فرمودند یعنی

أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ فَقَالَ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ وَ اللَّهِ عِنْدَنَا ثَلَاثاً.

ما در‌ این روایت با سوگند جلاله و رفتاری که حضرت می‌فرم ایند و فضایی که تصویر سازی می‌فرمایید که فضایی است که به منصه ظهور گذاشتن قدرت امام است و نه فقط علم امام که عرض می‌کنم امام سوگند جلاله میخورد که‌ این علم الکتاب را داریم.

حالا‌ این علم الکتاب چیست.

در همین کافی شریف و همین روایات اگر بخواهیم توضیح بدهیم میگوییم قیاسی که در‌ این روایت آمده علم جناب آصف ین برخیا نسبت به اهل بیت  قطره‌ای از اقیانوس قلمداد شده. اما در روایات دیگری که در کافی شریف هست در بحث اسم اعظم. ان عیسی بن مریم اعطی حرفین کان یعمل بهما.

عیسی علیه السلام تمام معجزاتشان را و تمام احیاء موتی و‌ این که گلی را تبدیل به طیر بنماید و البته به اذن الله با دو حرف از اسم اعظم انجام شده. و اعطی موسی اربعه احرف و اعطی ابراهیم ثمانیه احرف و اعطی نوح خمسه عشر حرفا و اعطی آدم خمسه عشرین حرفا ان الله تعالی جمع ذلک کله لمحمد و ان اسم الله الاعظم ۷۳ … اعطی محمد اسمین و سبعین حرفا و حجب عنه حرف واحد.

إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع أُعْطِيَ حَرْفَيْنِ‏ كَانَ‏ يَعْمَلُ‏ بِهِمَا وَ أُعْطِيَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ إِبْرَاهِيمُ ثَمَانِيَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَرَ حَرْفاً وَ أُعْطِيَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ ص- وَ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِيَ مُحَمَّدٌ ص- اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ.

 

این روایت دوم باب بود. در روایت اول‌ این باب فرموده شد که به آصف یک حرف داده شد. پس‌ این گونه نیست که اگر اهل بیت  علیهم السلام ۷۲ حرف از اسم اعظم را داشته باشند ۷۲ برابر باشد. بلکه با توجه به روایت ضرب جاریه قیاس قطره در مقابل اقیانوس است.

إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً- وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.

 

این‌ها ساختار مقدمه بود تا‌ این که وارد ادله قرآنی بشویم

در حوزه ادله قرانی ما یک ادله نفی ربوبیت عن الغیر می‌کند مثل‌آیه ۵۴ سوره اعراف. سوره ص ۳۶ تا ۳۹ که در مورد
مسخرات سلیمان نبی است. یا سوره آل عمران ۴۹

ادله روایی ما سه دسته است.

  • ادله علم امام که یک مورد آن عرض شد
  • ادله تفویض است که باب تفویض امر الدین به رسول الله است.
  • ادله اولویت ولایت بر تشریع که اولی بر تکوین است.

اما در حوزه سلب که موجبه کلیه را نفی کند. ادله‌ای که اهل بیت  را مربوب و عبد و مستجیر و فقیر الی الله مطرح می‌کند. ادله‌ای که برخی اعتقادات را به غلات نسبت میدهد. ادله‌ای که در نهی مجسمه سازی هست. که به کسی که میسازند میگویند اگرتو خالق آن هستی در آن بدم و نمی‌تواند و خدا میگوید به جهنم وارد شو.

 

عبد الصالحی

ممنون از استاد بزرگوار استاد نصیری. خلاصۀ مطالب‌ایشان‌ این شد که:

سه نظر در‌ این زمینه وجود دارد

  • خلق ورزق به هیچ عنوان به امام تفویض نشده که دو نحله فکری‌ این عقیده را دارند.
    • اقآیانی که از باب حکمت متعالیه و عرفان وارد میشوند و امام را باب الله میدانند و واسطه فیض که هیچ قدرت تصرف ندارد
    • گروه دیگر متکلمینی که میگوید امام فقط دعا می‌کند و از خدا میخواهد و خودش قدرتی ندارد.
  • نظر دوم‌ این است که به صورت موجبه کلیه تمام خلق و رزق به امام سپرده شده. برخی از معاصرین یک همچنین نظری دارند و به ادله‌ای تمسک میکنند. که‌ این نظر را هم‌ایشان قبول ندارند.
  • نظر سوم که‌ایشان قبول کردند قبول‌ این مطلب به صورت موجبۀ جزئیه بود.

قبل از ورود به بحث هم به چند نکته اشاره کردند که ما باید روش شناسی قدما را اخذ بکنیم که هم به متن میپردازند و هم به محتوا و هم سند و هم منبع.

و نکته بعد هم‌ این که باید در روایات مخاطب شناسی رخ بدهد. و در پرتو حدیث ضرب جاریه گفته شد که باید به روایات تقیه‌ای در حوزه معارف امامت توجه بکنیم.

وارد ادله شدند و اولین دلیل را‌ این بیان کردند که انباید و اهل بیت  و حجج الهی کارها رو با علم شان انجام میدهند. یعنی در‌ این عالم اگر کسی بخواهد تصرف در تکوین بکند ابزارش علم است. اگر کسی علمی از علوم الهی را داشته باشد و با همین علم می‌تواند تصرف در تکوین بکند. اگر آصف بن برخیا دو حرف از علوم را داشت امام ۷۲ دارد. که نسبت‌ این‌ها قطره به دریاست. دلیل بعدی روایات تفویض بود که برخی تفویض در تکوین است دلیل سوم هم اگر تفویض رد تشریع هست به طریق اولی تفویض در کوین هست. البته وجه اولویت بیان نشد. و دسته سوم‌آیات قران است.

در مقابل موجبه‌های کلیه  رو هم نقد کردند از ادله‌ای که امام علیه السلام می‌فرم ایند که فقیر الی الله هستیم

در محضر استاد بزرگوار استاد فاریاب هستیم.

 

استاد فاریاب

بحث‌های استاد نصیری فکر می‌کنم با عجله مطرح شد به دلیل کم بود وقت و هر کدام از‌ این ابوابی که باز کردند جا داشت با تفصیل بیشتر بیان بشود که جای نقد و بررسی بیشتری هم باشد.

در عین حال در همین محدوده‌ای که استاد ورود کردند چند نکته‌ای عرض می‌کنم.

همان طور که استاد فرمودند اول باید محل نزاع را مشخص کنیم. محل نزاع یعنی همه شاخه‌هایی که میخواهد از آن‌ها بحث بشود.

بحث‌ این جا است که اگر امام نقش فاعلی در‌ این عالم دارد به نحو طولی است و به نحو استقلالی نیست.

مسئله خلق و رزق هم دو نمونه از بحث است چون ادعای کلی افراد در‌ این بحث‌ این است که‌آیا کار عالم به امام تفویض شده یا نشده.

این کار عالم برخی خلق و رزق و تدبیرو … است. لذا خلق و رزق دو نمونه هستند.

همانطور که فرمودند در‌ این باره سه دیدگاه می‌توان داشت. آن‌هایی که نه به نحو جزئی و نه به نحو کلی قبول نمیکنند که امام نقش فاعلی داشته باشد. یعنی نه ممکن است و نه واقع شده. یعنی عقلا امکان ندارد که امام بخواهد در عالم تصرف تکوینی انجام بدهد و چون امکان عقلی ندارد تفویض بی معنا می‌شود.

یک دیدگاه هم موجبه کلیه بود که عرائضی میخواهیم داشته باشیم.  این دیدگاه ‌ این است که اولا به لحاظ عقلی‌  این که امام کار عالم به او واگذار بشود اشکال ندارد. یعنی هیچ استحاله عقلی پیش نمی‌اید چون میخواهد در طول باشد. حالا چه فرقی می‌کند که بخشی از کار عالم به او واگذار بشود همانطور که ملائکه را میگویند والمدبرات امرا. نسبت به اهل بیت( هم میگوییم بخشی از کار به آن‌ها واگذار شده.

حالا نه‌ این مشکل عقلی دارد و نه‌ این که بخواهد کل کار عالم به امام واگذار بشود مشکل عقلی دارد.

به لحاظ وقوعی هم میگویند ادله‌ای داریم که اثبات می‌کند کار عالم به امام واگذار شده. خب حالا بنده در مقام ناقد ‌ این نشست می‌خواهم ادلۀ آن‌ها را ذکر کنم و انتظار داریم که حضرت استاد‌ این ادله را پاسخ بدهند. چون هم بنده و هم استاد در مورد‌ این که امکان عقلی در‌ این کار وجود دارد مشکلی نداریم و مشکل نسبت به وقوع آن است.

دیدگاه برگزیدۀ استاد هم که گفته بودند به نحو موجبه جزئیه است مورد اختلاف ما نیست و‌ این دیدگاه در حقیقت نقد دیدگاه سالبه کلیه هست. و در اثبات‌ این که امام تصرف تکوینی در عالم به نحود فاعلی انجام میدهد و نه به نحوی که دعا بکند. همین که ظواهر قرآن را وقتی میخوانیم مثلا در مورد حضرت عیسی میخوانیم که، انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر. من خلق می‌کنم و می‌آفرینم …

لذا وقتی حضرت عیسی می‌تواند‌ این کار را بکند ائمه ما که از آن‌ها برتر هستند به طریق اولی می‌توانند‌ این کار را بکنند.

اما پس متمرکز می‌شویم به قسمتی که محل بحثمان است که‌آیا کار عالم واگذار شده به ائمه یا خیر.

استاد در رد‌ این دیگاه استناد کردند به مسئله علم البته اگر فرصت بیشتری میبود‌ این مطلب را باز میکردند. و همچنین احادیث تفویض و هم چنین‌آیات قرآن کریم. لکن فقط عنوان‌ها را فرمودند. مثلا آن احادیثی که تفویض هست. مثلا احادیثی که مصادیق تفویض رد شده و می‌تواند مورد استناد منکرین باشد. آن روایات چیست؟ مثلا می‌خوانیم از امام صادق علیه السلام [۱]که:

في عيون الأخبار[۲]، بإسناده إلى ياسر الخادم قال: قلت للرّضا- عليه السّلام-:

ما تقول في التّفويض؟

فقال: إنّ اللّه فوّض‏ إلى‏ نبيّه‏ أمر دينه‏، فقال: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. فأمّا الخلق و الرّزق، فلا.

ثمّ قال- عليه السّلام-: إنّ اللّه- عزّ و جلّ- [يقول‏[۳]: اللَّهُ‏] خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ.

و هو يقول: الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ‏[۴].

اگر استاد بخواهد به‌ این حدیث استناد کند و تفویض کلی را رد بکند و یا به عبارت دیگر کاری عالمی که به امام تفویض شده را رد بکند‌ این استناد به نظر نادرست است. چون تعلیلی که‌ این جا آورده مسئله شرک را مطرح کرده. و‌ این یعنی تفویضی که در عرض کار خدا قرار است انجام شود. بله اگر در عرض باشد می‌شود شرک لذا مشرکانه می‌شود. ولی محل بحث ما مشرکانه نیست بلکه از ابتدا گفتیم که کار عالم به آن‌ها تفویض شده لکن در طول. مانند مدبرات امرا. که در طول هستش.

لذا‌ این قبیل احادیث چون تعلیلشان‌ این است که‌ این تفویض به شرک می‌انجامد باطل است ولی بحث ما به شرک نیست.

و اما ادله دیگری که از ناحیه آن‌ها می‌تواند ارائه شود که اثبات بکند کار عالم به آن‌ها واگذار شده عرض ‌می‌کنیم:

مثلا نامه‌ای هست از امیرالمومنین علیه‌السلام  که فرمودند: نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائع لنا.

یا در زیارت جامعه کبیره‌ این عبارت که نمونه‌های آن در سایر روایات هم زیاد است که:

و‌ ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم و فصل الخطاب عندکم و امره الیکم.

کار خدا به شما واگذار شده.

بکم فتح الله و بکم یختم و….مفوض فی ذلک کله الیکم….. ‌

این اطلاق دارد.

یا‌ آیه ولایت : انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا…

خب سوال: کدام ولایت به پیامبر و فرد بعدی که میگوییم امیرالمومنین علیه‌السلام  هست واگذار شده. می‌گوید انما ولیکم الله و رسوله.

خب یعنی همان ولایت الهی را پیامبر۷ دارد و همان را هم امیرالمومنین علیه‌السلام  دارد. یعنی ولایت کلیه هست. الا‌ این که یک مخصصی در‌ این جا بیان شود. وگرنه‌آیه یه خودی خود اطلاق دارد.

ما هم به همین اطلاق استناد ‌می‌کنیم.

همچنین یک خطبه‌ای هست به نام خطبه البیان که‌ این خطبه را بزرگانی مانند سید جلال الدین آشتیانی و… می‌گویند که نه تنها‌ این خطبه بلکه بیشتر از‌ این را هم میپذیریم.‌ این خطبه از امیرالمومنین علیه‌السلام  است.

انا نزل الملائکه منازلها انا صاحب السمود و الآیات انا مدمرها انا مزلزلها انا مرجعها انا مهلکها انا مدبرها انا بانیها انا داهیها انا ممیتها انا محییها انا مدبر العالم انا باب الابواب….

یا حضرت مهدی علیه‌السلام در یکی از توقیعاتشان فرمودند که نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا.‌ این غیر از مطلبی است که قبلا بیان کردیم.

یا‌ این دلیل نسبتا نقلی و عقلی که اگر بپذیریم که امام مظهر خداوند در عالم است. خب مظهر و مستخلف در واقع جانشین خدا روی زمین است. یعنی باید کار خدا روی زمین را انجام بدهد. خب اگر خدا خودش خلق می‌کند به نحو کلی‌ این کار را جانشین روی زمین باید انجام بدهد. پس مظهر بودن اسم خالق و اسم مدبر و اسم رازق بودن برای امامان معنایش چیست؟

معنایش‌ این است که‌ اینها به نحو کلی‌ این شان‌ها را دارند.

حاصل بحث‌ این شد که در‌ این قسمت از بحث که‌آیا کار عالم به نحو طولی به ائمه واگذار شد یا نه؟ آن طرفی‌ها به ادله‌ای می‌توانند استناد کنند. که هم‌آیه و هم روایت را بیان کردیم که هم در امکان و هم در وقوع‌ این مسئله رخ داده.

 

حجت الاسلام عبد الصالحی

ابهامی بود که میخواستم سوال بپرسم. آن فقره‌ای که از زیارت  جامعه کبیره مفوض ذلک کله الیکم برداشت من‌ این بود که من‌ این را به شما تفویض کردم.

استاد بزرگوار محل نزاع را دوباره روشن کردند.. با‌ این که مبنای خودشان با استاد نصیری یکسان بود اما از طرف قائلین سالبه کلیه ادله‌ای را بیان کردند و بعد ادله‌ای هم از‌ این طرف بیان کردند نسبت به کسانی که موجبه کلی را می خواهند ثابت کنند.

ادله‌ای که تفویض کلی را ثابت می‌کند اشاره ‌می‌کنیم. یکی آن روایتی که از وجود مقدس امیرالمومنین علیه‌السلام  در نهج البلاغه بود و هم در توقیع شریف کتاب الغیبه شیخ طوسی که نحن صنائع ربنا والخلق بعد صنائع لنا یا صنائعنا.

البته بنده یک تکلمه‌ای به فرمایش استاد میزنم که قوی تر بشود. برخی گفته اند که صنائع یعنی تربیت شده. لکن میگوییم‌ این معنا خلاف ظاهر روایت است. به‌ این جهت که حضرت می‌فرمایند والخلق بعد. ما کجا همه مخلوقات را تربیت شده امام می‌دانیم. عده محدودی‌ این مطلب را دارند. لذا همان معنای خلقت را بیشتر باید در نظر گرفت.

دلیل دیگر خطبه البیان بود و دلیل بعدی مظهر بودن ائمه طاهرین برای اسماء الله بود که بالاخره حضرات مظهر اسم یا خالق و یا رزاق و… هستند.

 

استاد نصیری.

سپاس فراوان از استاد فاریاب عزیز.

عارضم محضرتون که اولا یک مثالی برای تقریر بحث میزنیم.

یک رباتی را فرض بفرمایید. یک فرض‌ این است که‌ این ربات هر کاری که می‌کند در اتاق فرمان یک نفر دارد دستور میدهد و آن را هدایت می‌کند.‌ این یعنی آن ربات انجام میدهد لکن کس دیگری دستور میدهد.

فرض دوم

هزار داده به یک ربات میدهیم او‌ این هزار داده را می‌تواند پاسخ بدهد.

فرض سوم که خودش دو قسم است:

یک اطلاعاتی را به ربات میدهم و ربات هوشمند است‌ این ربات

  • یا طبق‌ این اطلاعات عمل می‌کند و من دیگر با او کاری ندارم
  • یا طبق‌ این اطلاعات عمل می‌کند ولی هنوز با او کار دارم و ممکن است اصلاح کنم اطلاعات و یا رفتارش را و…

یک جواب کلی به اشکالاتی که از ناحیۀ بزرگانی که قائل به موجبۀ کلیه هستند داده می‌شود بحث الامر بین الامرین است. یعنی‌ این ساختاری که لا جبر و لاتفویض است در تمام افعال انسان‌ها وارد و حاکم بر تمام اراده‌هاست.

تفویض یکی به‌ این معناست که تمام فعل و خلق داده شده و خالق کاری ندارد لکن یک تفویض‌ این است که مباشرتا با فعل عیسی %خداوند هم فاعلیت دارد

این که حضرت امیرعلیه‌السلام می‌فرمایند: عرفت الله بفسخ العزائم .‌ این در حوزۀ ید الله فوق ‌ایدیهم است.

یعنی تدبیر خداوند متعال بر تمام تدبیر‌های هستی که تدبیر خود امام معصوم باشد در امور خودش هم مستولی و حاکم است. حتی یکی از برهان‌های خدا شناسی در حوزۀ روایات همین برهان است.

این یک مبناست.

نکته دوم در ادامۀ عرائضم همینطور که عرض کردم علم امام مناط است طبق روایت،‌ این علم امام محدود است.

حتی ما قائلیم به‌ این که علم مستأثر را هم ممکن است امام پیدا کند لکن علمش احاطی نیست.

امام صادق علیه‌السلام فرمودند علم من به کتاب مانند کف دست است. یعنی احاطۀ کامل است.

در روایات الکتاب مساوی با ۷۲ حرف از اسم اعظم الهی است.

اساسا نظر حقیر‌ این است که علم مناط و متعلق علم اذا شاء ان یعلم علّم‌ این مناط برای علم مستأثر است امام‌ این علم ابد و احاطی نیست بلکه اخبار است. کسی که پشت دیوار‌ایستاده را خبر میدهد. و‌ این بسیار جزئیه. و ما هم نمی‌دانیم نسبت‌ این علم چگونه است. وقتی نسبت ۱ به ۷۲، اقیانوس است ممکن است آن حرف علم مستأثر علمش هزاران بار بیشتر از علم‌ این ۷۲ حرف باشد.

واما نکاتی که استاد فاریاب فرمودند را متذکر شویم.

عرض کرده بودیم که جمع روایات و مخاطب شناسی یا مفهوم شناسی واژگان و… باید ملاحظه شوند.

این که فرموده شد صنائع الله. ما پرورش یافتگان خداییم و خلق پرورش یافتگان ما هستند.

در روایات کتاب التوحید خالق کنار صانع آمده. حتی در کتاب اضطرار الحجه کافی شریف آمده :

لما اثبت ان لنا خالقا صانعاً.

وقتی دو واژه در کنار یکدیگر قرار میگیرد معنای خاصی میدهد.

حالا جمع روایات بر چیست؟

اتفاقا معنای پرورش دهنده درست است. چرا؟ مگر ما در فقه و اصول‌ این بحث را نمی‌کنیم که اوامر الهی برای همه چه کافر و… ثابت است. یعنی همه تکلیف دارند. اوامر امام معصوم برای همۀ انسآن‌هاست. پس همه انسان‌ها‌ این شأنیت را دارند که صنیعۀ امام معصوم باشند. لکن تشریعی است. چه قبول کند ولایت امام را و چه قبول نکند‌ این امر باقی است.

ادّبنی ربی. یعنی خدا ما را تربیت کرده و شما هم تربیت شدۀ ما باشید.‌ این مسئله اختیارا رخ داده.

اما بحث اعتبار شناسی. ما با‌ این که مبنای اعتبار شناسی روایات را قائلیم. یک روایت اگر در منابع متقدم ذکر شده باشد مثل کتب اربعه و آثار صدوق و بصائر و…، مورد اعتناست. حال اگر در چندین کتاب دسته اول ذکر شده باشد اعتبار بیشتری پیدا می‌کند. رویات خطبة البیان را خود مرحوم مجلسی ذکر نکرد. و نکتۀ دیگر‌ این که در منابع اصلی ذکر نشده. وخود علامه مجلسی‌ این روایت را غالیانه میداند. امکان دارد برخی عبارات و قسمتی از روایت را قبول کنید بحث دیگری است. پس من نمی‌توانم در روایتی بحث کنم که اعتبارش را قبول ندارم. با‌ این که مبنا، مبنای قدماست ولی وقتی در منابع دسته اول اصلا ذکر نشده و خود مجلسی با‌ این که برخی روایات را ذکر می‌کند تعاملش با‌ این روایت‌ این است که غالیانه است خب ما نسبت به‌ این روایت دیگری حرفی نداریم.

و اما تعبیراتی مانند بکم یختم و بکم یمسک السماء علی الارض و…

من‌ این روایت را میخوانم که در زیارت مطلقه اباعبدالله میخوانیم:

بکم فتح الله و بکم یختم الله و بکم یمحو ما یشاء و یثبت …

ارادة الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم.

روایت و زیارت اول اباعبد الله صحیح السند است. ما در‌ این روایت یک نکته میگوییم.

وقتی میگوییم جمع روایات یعنی‌ این. لولا حجه لساخت الارض یا لماجة الارض اهلها.‌ این یعنی چی؟

روایت دارد مبنا به دست ما می‌دهد. مبنا‌ این است که اساسا حکمت الهی در خلق بشر: ما خلقت الانس و الجن الا لیعبدون….

یا لیبلوکم ‌ایکم احسن عملا.

اینها دو دلیل اصلی است که در قرآن مطرح شده. خب اگر حجت طبق اولین روایت باب اضطرار حجت که گفته: من‌ أین اثبتت الانبیاء؟ میگوید چون آن‌ها متعالی هستند و تو ظرف نداری و عقلت محدود است باید کسی بیاید که از رضا و سخط الهی خبر داشته باشد.

مناط چیست؟ برهان حکمت است. یعنی چون خدا حکیم است و برنامه برای خلق دارد باید نبی بیاید.

خب مگر می‌شود نقض غرض برای خداوند حکیم؟ نه. پس اگر حجت نباشد یک لحظه زمین و زمان باقی نمی‌ماند. چون خلق معنا ندارد. امام حالا که خلق شد و اساسا خلق آمد می‌شود به میمنت وجودی امام

اگر یک عزیزی اشکال کند در همین حوزه که در ادبیات «بـ» فقط به معنای سببیت است.

نکته‌ای که عرض ‌می‌کنیم‌ این است که مگر یک اهل بلاغت و یا یک دانشمند نحو و صرف می‌تواند به ما فقرات قرآن را بفهماند؟

نه بلکه ما هستیم و کاربست قرآنی.

یعنی اگر حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بفرماید «بسم الله..‌ای استعین بالله» بگوییم نه بلکه در ادبیات عرب گفته شده «بـ» به معنای سببیت است و استعانت نداریم. نه بلکه در کاربست‌آیات و روایات است که معنا مشخص می‌شود. اتفاقا‌ این «بـ» یعنی به سبب وجود شما و به شرافت وجود شما‌ این اتفاق افتاده. چون اصلا در غیر‌ این صورت جهانی خلق نمیکرد. چون اصلا‌هادی وجود نداشت.

اما بحث شرک. اتفاقا موضوع بحث ما است. در‌آیات قرآن کریم هم داریم که مشرکین میگفتند: ما‌ این بت را نمیپرستیم بلکه آن را واسطه میدانیم. یعنی آن‌ها هم همین ادعا را داشتند. و یهودی که میگفت ید الله مغلوله که به معنای تفویض کامل است یعنی شرک. یعنی  خدا تفویض کامل صورت داده و هیچ دخلی نمی‌تواند داشته باشد.‌ این همان نوع دوم از فرض سومی است که قبلا بیان شد.

این می‌شود شرک. قرآن میفرماید ید الله فوق‌ایدیهم. یعنی حتی در امام علیه‌السلام  که اراده به او داده شده و امام‌ این شأنیت را دارد که در افعال‌ این کار‌ها را انجام بدهد و امامی که در مقایسه با عیسی علیه‌السلام که دو حرف به او داده شد و خلق کرد ولی امام ۷۲ حرف دارد قطعا بیش از‌ این است.

خلق مِن الشیء یعنی چی؟ ما میگوییم جسم داریم جسم نامی و متحرک حیوان و بعد حیوان ناطق. مرده وقتی به حیوان ناطق میرسد چند مرحله جلو آمده. مرده فقط جسم است و نامی هم نسیت. حالا وقتی تا به حیوان ناطق رسیده خیلی مرحله پیش آمده که‌ این‌ها همه با دو حرف از اسم اعظم الهی رخ داده.

حالا امام با ۷۲ دو حرف چه کاری می‌تواند انجام بدهد.

اما بحث ید الله فوق ‌ایدیهم مهم است.

نکته بسیار مهم دیگر روایت حضرت رضا %است. که می‌فرمایند ما بری هستیم از کسانی که میگویند عالم به ما تفویض شده و خدا به آن اراده‌ای ندارد.

تعامل اهل بیت( با غلات باید توجه بشود. بنده ابدا جابر بن یزید جعفی را غالی نمیدانم. بنده مفضل بن عمر را هم غالی نمیدانم. با‌ این که‌ایشان به تفویض معروف است. ولی ابوالخطاب قطعا غالی است که الان اصلا نمی‌خواهم وارد‌ این بحث بشوم. حالا توجه بفرمایید که وقتی اهل بیت  به غلات که اتفاقا صفات خالقی و ربوبی را بیان میکردند اهل بیت  با قدرت با آن‌ها برخورد میکردند. ما کم داشتیم از غالیان کسانی را که در ذات غلو کرده باشد.

وقت نیست‌ آیه ولایت و امثال آن را بیان کنم ولی یک اشاره می‌کنم. یکی از نکاتی که در حوزه فهم‌آیات است بحث شأن نزول و صدور است. مثلا ببینید‌ آیه ولایت را که در‌آیه اطاعت از رسول الله را توضیح میدهد. خطاب اطاعت از رسول الله در حوزه ولایت مردم هستند. نشان به‌ این نشان که در ‌آیه بحث اقامه نماز و پرداخت زکات بیان می‌شود. در ذیل‌ این ‌آیه هیچ روایتی صادر نشده که بگوید ما به خاطر‌ این‌آیه یک ولایت کلیه‌ای داریم بر همه خلق. هیچ کجا نداریم.

 

حجت الاسلام عبد الصالحی

جمع‌بندی فرمایشات استاد نصیری:

استاد به درستی فرمودند که خطبه البیان را نمی‌توانیم بدون شاهد بپذیریم به‌ این جهت که در کتب کهن شیعه نیامده. مگر فقراتی از آن که مؤید داشته باشد. در مورد علم امام فرمودند که از روایات بر میآید که علم امام قطعا محدود است فلذا قدرتش هم قطعا محدود است. چون علم و قدرت رابطۀ مساوی دارند. و همه قدرت‌های تصرف از علم ناشی میشه و وقتی علم محدود باشد قدرت هم محدود می‌شود.

از پاسخ‌های دیگری هم که بیان کردند تقریر دوباره بل امر بین الامرین بود. که اگر تمام قدرت تصرف در تکوین به امام تفویض شود دیگر‌ این امر بین الامرین نخواهد بود.

در ادامه به جمع بین روایی اشاره کردند و در مورد صنائع لنا یا صنائعنا بیان دیگری که با نظریه‌ایشان هماهنگ بود فرمودند.

و در مورد شرک صحبت کردند که برخی از‌ این‌ها منجر به شرک خواهدشد.

استفاده ‌می‌کنیم از محضر استاد بزرگوار جناب آقای فاریاب

 

استاد فاریاب

استفاده کردیم از استاد نصیری.

بنده پاسخ‌های حضرتعالی رو خیلی متوجه نمی‌شوم. یکی یکی عرض می‌کنم.

مثلا از همان‌ آیه ولایت که شروع کنیم.

شما فرمودید در ذیل‌ این‌ آیه حدیث تفسیری که بخواهد ولایت را به معنای تفویض بیان کرده باشد ذکر نشده. خب اصلا بنا نیست ذیل هر‌آیه‌ای روایتی داشته باشیم که همه مفاهیم را بیان کند. همانطور که ذیل بسیاری از ‌آیات روایتی نداریم.

آیا به‌ این معناست که حق نداریم از‌ این‌آیات برداشت داشته باشیم یا اطلاق گیری داشته باشیم. یا‌ این که ما حق داریم از لفظ استفاده کنیم و اطلاق گیری کنیم.

این که بخواهیم بگوییم چون در‌آیه دیگری مانند‌ آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول بحث اطاعت هست‌ این جا هم بحث اطاعت می‌شود. چه ربطی به هم دارند؟

آن ولایت است و‌ این اطاعت است. بله لازمه ولایت اطاعت است در مواردی که امر و نهی وجود دارد. ولی‌ این مطلب غیر از‌ این است که بخواهیم بگوییم مفهوم ولایت را در اطاعت محدود می‌کند. ولایت مفهومش یعنی سرپرستی. سرپرستی می‌تواند کلی یا جزئی باشد. و چون ولایت خدا مطلق است همین ولایت به پیامبر و نفر بعد واگذار شده. پس شما یا باید مخصص بیان کنید یا‌ این که ولایت را به‌ این معنا نگیرید.

نکته بعد در مورد مسئله شرک است. دوستان شرک کاری به‌ این که کل کار به کسی واگذار شود یا یک کار واگذار شود ندارد. یعنی شما می‌توانید همین الان یک کار مثل پلک زدن را حساب کنید. اگر بگویید من پلک میزنم و در پلک زدن از خدا بی‌نیاز هستم شما مشرک می‌شوید. چون شما خودتان را مستقل نسبت به خدا حساب کردید. لذا معیار شکر‌ این نیست که کل کار یا بعض کار واگذار شود. بلکه معیار شرک‌ این است که کل کار یا بعض کاری که واگذار شده را به نحو استقلالی بدانیم یا به نحو طولی. اگر بعض کار هم استقلالی لحاظ شود شرک می‌شود.

لذا از همان اول عرض کردیم محل بحث ما آن جا نیست که کل کار به نحو استقلالی واگذار شود بلکه محل نزاع کاری است به نحوی که ما انسآن‌های معمولی کاری انجام می‌دهیم.

ما می‌گوییم‌ این کار را انجام می‌دهیم و بی نیاز از خدا هم نیستیم ولی فاعلیت خودمان را هم لحاظ ‌می‌کنیم. یعنی فاعل مباشر ما هستیم. خب‌ این امر بین الامرین مسئله ما را حل نمی‌کند بلکه‌ این مسئله اساسا برای خود کارهای ما هست.

اصلا معیار در امر بین الامرین چیست؟ چرا تفویض نفی شده. در روایت بیان نشده که لا تفویض منظور تفویض کلی است بلکه تفویض را به طور مطلق تفی کرده که منظور می‌شود حتی یک کار اگر مستقل از خدا حساب شود می‌شود شرک. پس یک کار یا کل کار تفاوتی ندارد.

و بعد احادیث و برداشت‌هایی که از احادیث بیان شد.‌ این که فرمودند صانع کنار خالق آمده. کاملا درسته ولی سوال‌ این است که هر جا صانع آمده کنارش خالق آمده؟ یعنی هیچ کجا صانع به تنهایی بیان نشده؟‌ این همان است که میگویند اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا.

خب‌ این‌ها دو مفهوم هستند وقتی با هم بیایند دو معنای متفاوت دارند ولی وقتی جدا از هم بیان بشوند می‌توانند در یک معنا هم به کار رفته باشند. یعنی صانع به معنای خالق باشد. همانطور که وقتی احادیث را ورق بزنیم می‌بینیم که بسیاری از موارد هم صانع آمده بدون‌ این که کنار خالق باشد. لذا می‌تواند به معنای خلق و خالق بودن باشد. و حدیث هم که میگوید نحن صنائع ربنا برداشت اولی که به ذهن می‌اید یعنی ما مخلوقات خدا هستیم.

و نسبت به مبنایی که بیان کردند چون علم امام محدود است پس قدرت هم محدود است پس نمی‌شود کل کار را واگذار کرد‌ این مطلب نادرست است.‌ این بحث مبنایی است یعنی اول باید در جای خود این مبنا اثبات بشود. پس آن کسی که می‌گوید من قائل به نحو موجبه کلیه هستم مبنایم‌ این است که علم امام محدود نیست. پس بحث مبنایی است ولی بهتر‌ این است که از ادله‌ای شروع کنیم که نیاز به بحث مبنایی ندارند. تا بحث بتواند با مشترکات پیش برود.

و اما احادیثی که بیان شد با تعابیر ( بنا یختم، بنا ینزل الغیت و…)

آنچه که بیان شد‌ این است که ما باید جمع بین احادیث را ببینیم.

نکته‌ای جا افتاد و آن‌ این که پاسخی که به خطبة البیان دادن صحیح است چون‌ این خطبه معتبر نیست و در قرون متاخر ذکر شده.

و اما ادامه بحث در مورد آن تعبیرات.

میگوییم که «بـ» معنای سببیت برداشت می‌شود طبق معنای اولی. استاد نصیری گفتند ما در احادیث دیگری مانند

لولا الحجه… معنایی می‌کنیم که باید تعابیر مورد نظر را هم باید با همان‌ها معنا کرد.

یعنی‌ این که بیان می‌کند «بنا ینزل الغیث» بر می‌گردد به‌ این که آن‌ها واسطه فیض هستند. نه‌ این که فاعل هستند. ما می‌گوییم چرا‌ این طوری جمع کنیم.‌ این مطلب مانند‌ این است که ما یک پیش فرضی داریم که برای اثبات‌ این پیش فرض میخواهیم به معنای مد نظر برگردانیم در حالی که اشکالی ندارد طبق آن احادیث مانند لولا الحجه … امام شأن واسطه فیض بودن را داشته باشد و بر اساس‌ این احادیث هم که میگوید «بنا…» شأن فاعلیت و سببیت را دارد.‌ این‌ها که مانعه الجمع نیستند. پس می‌تواند هر دو صحیح باشد. و‌ این طوری که امام فرمودند که «بنا یختم و…» را به‌ این معنا بگیریم که به «بیمنه و..» در حقیقت معنای «بـ» را از سببیت انداخته‌ایم. لذا‌ این پاسخ‌ها را من خیلی نمیفهمم و متوجه نمی‌شوم. البته اگر من خودم بخواهم به تعبیری‌ این نظر رو بررسی کنم مطلب دیگری میگویم.

به نظر بنده عمده ادله‌ای که برای اثبات‌ این ادعا که کار عالم به نحو طولی به امامان واگذار شده دلیل متقن نهایتا دو یا سه دلیل است. یکی همان حدیثی که در نهج البلاغه است که می‌فرمایند: نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائع لنا.

خود همین مطلب را کمی تمرکز کنیم. در انتهآی این عبارت میگوید والخلق صنائع لنا.‌ این لام می‌تواند غایت باشد. یعنی دیگران به خاطر ما آفریده شده اند.

و اما توقیع شیخ طوسی را هم می‌گوییم که‌ این توقیع سندا مشکل دارد و فضای کلی در توقیع را که می‌بینیم بحث امام علیه‌السلام در‌ این توقیع بحث تکوین نیست بلکه بحث تشریعی است. و اما آن احادیثی و تعابیری که با «بنا…» شروع میشد می‌گوییم. یک وقتی امام ما به الوجود است و یک موقع می‌گوییم امام موجد هست. بنده در مقابل آن افرادی که می‌گویند امام نقش فاعلی به نحو کلی دارد یعنی همه کار عالم به دست اوست یعنی امام رازق است به طور کلی یا امام خالق است به طور کلی و… می‌گویم که خب اگر معصوم می‌خواست‌ این مطلب را به ما برساند خیلی واضح تر می‌توانست بیان کند. می‌فرمود«نحن ننزل الغیث و..» ولی هیچ کجا‌ این طور نیست. خب تعابیری که الان موجود است می‌شود ذو احتمالین که امام علیه‌السلام ما به الوجود است یا موجد است. خب وقتی احتمال در معنا پیدا بشود دیگر تمی‌توان یک معنای مورد نظر را استفاده کرد. اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال. امامی که می‌خواست‌ این مفهوم با‌ این عرشی و مهمی را بگوید باید واضح تر و صراحت کامل بیان کند نه‌ این که از الفاظ مشتبه بیان کند.

علاوه بر‌ این که در تایید‌ این که می‌گوید امام ما به الوجود است می‌بینیم که بله در روایات صحیحه هم‌ این طور آمده که وَ تَسْتَهِلُّ بِنُورِهِمُ الْبِلَادُ وَ يَنْمُو بِبَرَكَتِهِمُ‏ التِّلَادُ جَعَلَهُمُ اللَّهُ حَيَاةً لِلْأَنَامِ وَ مَصَابِيحَ لِلظَّلَامِ وَ مَفَاتِيحَ لِلْكَلَامِ وَ دَعَائِمَ لِلْإِسْلَامِ جَرَتْ بِذَلِكَ فِيهِمْ مَقَادِيرُ اللَّهِ عَلَى مَحْتُومِهَا

این موارد می‌تواند مفسر آن روایات به حساب بیاید. قولی که بنده قائل هستم‌ این مورد است و آن موارد در مقام نقد و ناقدی از‌ این بحث بود.

آیه ولایت هم میگوییم که‌آیه اطلاق دارد اگر مخصصی نباشد. که‌ این روایاتی که بیان کردیم می‌توان مخصص اطلاقات باشد لذا آن اطلاقات، هم باید اثبات شود در مقام بیان است و هم مخصص دارد.

حجت الاسلام عبد الصحالحی

اگر استاد نصیری اجازه بدهند بنده هم دو سه تا دلیل را عرض کنم که شما همه را جمع بندی کنید.

دلیلی که می‌توان برای تفویض بالجمله استفاده کرد یک روایت ید الله است. ما روایت در مورد‌ این که ائمه ( ید الله هستند روایت زیاد داریم. لکن شاید مستشکل بگوید ید الله به‌ این معنا است که‌ این‌ها قدرتی فی الجمله دارند. و به‌ این معنا نیست که خدا همه کار‌هایش را با دست انجام میدهد. پس‌ این‌ها کسانی هستند که امور الهی را متکفل شدند.

اما در جواب‌ این اشکال به روایتی استشهاد ‌می‌کنیم که مرحوم صدوق درتوحید آوردند و مشابهش رو در کافی و… می‌بینیم که تصریح شده به‌ این که امام همان ید الله است که همۀ کار‌ها را انجام میدهد.

همان طور که در‌آیه شریفه آمده خداوند ید الله مبسوطه است قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء … حضرت فرمودند که جعلنا عینه فی عباده و لسانه الناطق فی خلقه و یده المبسوطه علی عباده. یعنی همان دست باز الهی که هر کار بخواهد با خلائقش می‌کند ما هستیم.

خداوند هم در قرآن هم خلق را به ید نسبت داده و هم رزق را به ید نسبت داده شده.‌ این روایات هم متعدد است که می‌تواند بگوید همان ید مبسوطه ما هستیم.

روایت دیگر روایتی است که مرحوم صفار در بصائر الدرجات بیان کردند و هم مرحوم کلینی در کافی شریف اورده اند که سندش هم صحیح است و هیچ کدام از متهمین غلو در‌ این سند نیستند. حدیث‌ این است:

إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ خَلَقَ خَلْقاً فَفَوَّضَ إِلَيْهِمْ أَمْرَ دِينِهِ فَنَحْنُ هُمْ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَحْيِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ وَجْهُهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ وَ عَيْنُهُ فِي بَرِيَّتِهِ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ قَلْبُهُ الْوَاعِي وَ بَابُهُ الَّذِي يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ نَحْنُ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَى سَبِيلِهِ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ.

 

یعنی بدون واسطه ائمه به هیچ شکل دیگری کار انجام نمی‌شود و امر خلق فقط به دست ائمه است و به دست کس دیگری انجام نمی‌شود. انقدر‌ این روایت صریح بوده که مرحوم مجلسی به دنبال توجیه و تأویل برامده و گفته قبول داریم آن امر اول امر خلق ورزق است ولی لذلک الامر همان ذلک الامر قبلی نیست بلکه معنایش امر معهود است که ولایت الهی است.

مرحوم صدوق هم‌ این روایت را نقل کرده و به حسب ظاهر روایت بر میآید که‌ این قسمت را طبق عقیده خودش تغییر داده و به جای لذلک الامر گفته امر دینه… البته‌ این نسبت را نمی‌خواهم قطعی عرض کنم و نسبت بدهم ولی احتمال میدهیم به دلیل مطابقت با اعتقادشان‌ این اتفاق افتاده باشد.

بسیاری از روایات دیگر هم هست که می‌شود به آن استناد کرد ولی مجال‌ این جلسه بیش از‌ این نیست.

 

استاد نصیری

عارضم محضر شما که‌ این که فرموده شد بحث مبنایی را باید مبنایی بحث کرد هیچ کس از موجبه کلیه را من سراغ ندارم که علم امام را نامحدود بداند. اتفاقا یکی از تناقضات‌ این نظریه‌ این است که چگونه موجبه کلیه میدانند و علم محدود است.

پس‌ این مبنایی است که آن‌ها پذیرفته اند. اگر اثبات کردیم طبق روایات که انبیا و حجج الهی با علمشان فعل را انجام میدهند نتیجه اش می‌شود‌ این که موجبه کلیه در نمی‌اید. و‌ این که توسعه موجبه جزئیه چقدر است بحث دیگری است که الان نمیپردازیم.

نکته بعد در بحث صنائع می‌خواهم عرض کنم که نکته‌ای که در بحث جمع روایات عرض کردم دقیق بود. بله اگر واژه صانع یا خالق به تنهایی به کار برود ممکن است کاربستی غیر از پرورش داشته باشد که قرینه هم میخواهد. اتفاقا ما میگوییم که کنه مفهوم شناسی یک واژه مانند خالق و فاطر و بدیع و صانع و…  باید مشخص شود و خارج کردن از معنای هر کدام از‌ این‌ها باید دلیل داشته باشد. حالا وقتی هم که میگوییم جمع روایی ‌می‌کنیم‌ این است که از خود روایات استفاده کنیم. وقتی روایت میگوید ادبنی ربی و روایات باب فرض الطاعه کافی شریف همین ساختار شکل میگیرد.

با‌ این مبنا اگر کسی قائل باشد که توقیع معتبر است‌ این مطلب پاسخ داده می‌شود که صنائع لنا نیست و صنائعنا است.

اما نکته معنای «بـ» که سببیت باشد یا غایت یک بحث است ولی نکتۀ دیگری است که عرض بنده هم هست. باء سببیت به معناس سبب را چه کسی گفته؟ چرا من باید از حرف یک لغوی که ممکن است سنی هم باشد برای مفهوم شناسی یک حرف و مثل انما در حوزه امامت تبیینی که دیگر نیاز به مقبولات اهل سنت هم نداریم که بخواهیم با آن‌ها بحث کنیم چرا باید معنای باء را از آن‌ها اخذ کنم؟

مثالی که زدم همین بود که در ادبیات هیچ کجا نداریم که باء به معنای استعات باشد ولی حضرت بیان کردند.

نکته بعد، اتفاقا‌ این جمعی که بیان شد یک جمع روایی است. بله روایات دیگری که تاکید و تایید معنای این باء را می‌کند من هم موافقم و البته امام اگر بگوییم در مقام بیان بوده‌ این گونه میفرمود واضح تر میشد که نحن

در حوزه‌آیه ولایت هم‌ این نکته را توجه داشته باشیم که تمام‌آیاتی که در‌ این بحث استفاده می‌شود از روایات تفسیری استفاده می‌شود. روایات تفسیری که از اهل بیت علیهم السلام  صادر شده. همان طور که فرمودند مقام بیان بسیار مهم است. اطلاق در شرایطی می‌شود گرفت که در‌ این حوزه در مقام بیان باشد.

من از شواهد ‌آیات دیگر استفاده می‌کنم که چطور در‌آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول گفته می‌شود دو اطاعت آمده چون اطاعت اول استقلالی است و اطاعت دوم تبعی است. ولی در حوزه ولایت بگوییم همه ولایت در کنار یک دیگر است؟
ولایت که یعنی مفتض الطاعه. یعنی همه چیز. پس اتفاقا وقتی کنار هم میگذاریم مقام بیان بودن در همین حوزه انسان‌هاست. اگر روایت تفسیری نیامده باشد که‌ این مطلب را تایید کند یعنی اساسا به تمام تفاسیر حتی تفاسیر قرن ۶ و ۷ استمساک میکنند که منظور‌آیه‌ این است.

خیلی مهم است که در هیج تفسیری‌ این بحث نیامده بعد ادعا بشود که چون ولایت اطلاق داشته برای امام هم همان ولایت خداست.

ما میگوییم اتفاقا‌ این نشان داده می‌شود که اگر آن جا اطاعت دو گونه است در‌آیه ولایت اصلا بحث چیز دیگری است و اصلا در مقام بیان‌ این مطلب و اطلاق گیری از آن نیست.

بحث‌های دیگری هم هست که میماند.

از بیانات استاد فاریاب استفاده کردم به خصوص جمع بندی آخری که فرمودند. ادله قرآنی را نرسیدیم استدلال کنیم و تبیین استدلال‌ها خودش نکاتی را داشت که نرسیدیم بحث کنیم. تک تک‌ این واژگان جای بحث دارد. مثلا مفهوم اذن بسیار مهم است.

 

 

والحمد الله رب العالمین

[۱]. روایت از امام رضا علیه‌السلام  است.

[۲] ( ۳) العيون ۲/ ۲۰۳، ح ۳٫

[۳] ( ۴) الرعد/ ۱۶، الزمر/ ۶۲٫

[۴] ( ۶) الروم/ ۴۰٫

صوت نشست

فیلم نشست

گزارش تصویری نشست

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.