گزینش الهی یا انتخاب مردمی؟
بازخوانی یک شبهه پس از مناظره آقایان حامد کاشانی و سلیمانی اردستانی
ایام فاطمیه همواره با فراز و فرودهایی همراه است؛ در این ایام، موافقان و مخالفان شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها به طرح دیدگاههای گوناگون میپردازند. یکی از رخدادهای فاطمیه امسال، مناظره میان آقایان حامد کاشانی و سلیمانی اردستانی بود. هدف این یادداشت، ارزیابی و تحلیل آن مناظره نیست؛ هرچند برای هر دنبالکنندهای روشن بود که سخنان آقای سلیمانی با روشمندی همراه نبود، بر مبنای استوار تاریخی شکل نگرفته بود، گزینشی به تاریخ ورود میکرد، از محور بحث خارج میشد و مغالطات فراوانی در آن دیده میشد. در مقابل، ادله و مستندات آقای کاشانی در اثبات اصل شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها و شهرت آن در میان شیعه آشکار و قابل توجه بود.
با این حال، در جریان مناظره، شبههای مطرح شد که فرصت پاسخگویی نیافت؛ شبههای که با استناد به نهجالبلاغه، نصب الهی امام علی علیهالسلام را مورد تردید قرار میداد؛ این شبهه بر پایه سخن امیرمؤمنان پس از قتل عثمان مطرح شد که فرمود: «مرا رها کنید و دیگری را بجویید» و نیز جملهی «شما میدانید که من به حکومت از دیگران شایستهترم». بر اساس این دو عبارت، برخی چنین پنداشتند که انتصاب الهی امیرمؤمنان علیهالسلام محل تردید است. از این رو شایسته است در یادداشتی مستقل به این شبهه پاسخ داده شود؛ پاسخی که در سه محور سامان مییابد:
پاسخ ۱: رفتار گزینشی در انتخاب دیدگاه امیرمومنان علیه السلام
بیتردید امیرمؤمنان علیهالسلام شایستهترین فرد برای حکومت بود، نه تنها در آن زمان بلکه در دوران پیش از آن نیز. خود حضرت نیز چنین اعتقادی داشت و بارها بر این جایگاه تأکید کرده است. ایشان در خطبه شقشقیه یادآور میشوند که خلیفه اول جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که بهخوبی میدانست جایگاه امام نسبت به حکومت همچون محور آسیاب است که همهچیز بر مدار آن میچرخد (نهجالبلاغه، خطبه ۴۸). همچنین هنگامی که بهعنوان یکی از اعضای شورای شش نفره معرفی شد، فرمود: «خداوندا، چه شورایی! من در چه زمانی در برتری و شایستگی نسبت به نخستین آنان مورد تردید بودهام که امروز همپایه این اعضای شورا قرار گیرم؟» (نهجالبلاغه، خطبه ۴۹).
با این حال، بخشهای دیگر سخنان امیرمؤمنان علیهالسلام که خلافت را حق اختصاصی خاندان رسالت می داند، نادیده گرفته شده است. در خطبه دوم نهجالبلاغه، آن حضرت خلافت را ویژه خاندان پیامبر دانسته و وصیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را گواه بر حقانیت خود معرفی میکند:
»با آل محمّد ـ درود خدا بر او و آل او باد ـ هیچکس از این امت را نمیتوان مقایسه کرد. آنان پایههای دین و ستونهای یقیناند؛ افراطگرایان به سوی آنان بازگردند و عقبماندگان به ایشان رسند تا هدایت شوند. ویژگیهای حق ولایت مخصوص آنان است و وصیت و ارث پیامبر تنها در اختیار ایشان قرار دارد. اکنون حق به حقدار رسیده و خلافت به جایگاه اصلی خود بازگشته است» (نهجالبلاغه، خطبه۲، ص ۴۷)
در جای دیگری نیز میفرماید: «به خدا سوگند، پس از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تا امروز، همواره حق مرا از من بازداشتهاند و دیگری را بر من مقدم داشتهاند» (نهجالبلاغه، خطبه ۶، ص ۵۳).بنابراین، نمیتوان با انتخاب گزینشی برخی عبارات، دیدگاهی ناقص و یکسویه به امیرمؤمنان علیهالسلام نسبت داد. برای فهم درست اندیشهی ایشان باید مجموعهی سخنان حضرت را در نظر گرفت؛ تنها در این صورت است که حقیقت روشن میشود و جای هیچگونه تردید در باور آن حضرت به نصب الهی باقی نمیماند.
پاسخ ۲: امامت: گزینشی الهی، فراتر از انتخاب مردمی
در اندیشه شیعه، میان «امامت» بهعنوان مقامی الهی و «حکومت» بهعنوان مدیریتی اجتماعی، تمایزی بنیادین وجود دارد. این تفکیک، کلید فهم بسیاری از مباحث کلامی و تاریخی است. امامت مقامی ثابت و تغییرناپذیر است و پذیرش یا عدم پذیرش مردم در اصل آن هیچ تأثیری ندارد. امام، خلیفه خدا بر زمین است؛ چه مردم او را به رسمیت بشناسند و چه نشناسند. همانگونه که در قرآن، مقام قضاوت یا حکومت بهعنوان فرع بر اعطای مقام خلافت حضرت داود علیهالسلام مطرح شده است (ص: ۲۶).
نمونه روشن این حقیقت، امیرمؤمنان علیهالسلام است. ایشان برای یاریطلبی به خانههای انصار و مهاجران میرفتند و واقعه غدیر و امامت خویش را یادآوری میکردند؛ اما هنگامی که مردم همراهی نکردند، دست به قیام مسلحانه نزدند. زیرا امامت ایشان نیازی به پذیرش مردم نداشت، هرچند تحقق حکومت عملی ایشان وابسته به همراهی جامعه بود.
در مقابل، حکومت به معنای اجرای احکام و اداره جامعه، نیازمند پذیرش و همراهی مردم است. همان گونه که پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) در مکه ـ با وجود دارا بودن مقام نبوت ـ تا زمان هجرت به مدینه و فراهم شدن زمینه، حکومت تشکیل ندادند. این مسئله در قرآن نیز بازتاب دارد؛ آنجا که طالوت به فرمان الهی به فرماندهی برگزیده میشود، اما گروهی از مردم از اطاعت او سرباز میزنند (بقره: ۲۴۷) این نشان میدهد گزینش الهی ممکن است با عدم اقبال عمومی روبرو شود، بیآنکه از اعتبار آن بکاهد.
واقعه پس از قتل عثمان، گواه روشنی بر این تفکیک است. مردم مدینه نه برای به رسمیت شناختن امامت الهی حضرت علی(علیه السلام)، که برای یافتن حاکمی جهت سامان بخشیدن به اوضاع آشفته، به درخانههای افراد مختلف رفتند. تاریخ میگوید: مدینه پنج روز بدون حاکم ماند و امور توسط یکی از صحابه اداره شد و مردم ابتدا به سراغ طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص و حتی عبدالله بن عمر رفتند و پس از امتناع همه این افراد، روی به امیرمؤمنان (علیه السلام) آوردند.(تاریخ طبری، ۳/۴۵۴) بنابراین، بیعت مردم با امام، بیعتی برای حکومت و خلافت ظاهری بود، نه اقرار به امامت منصوب الهی.
پاسخ ۳: شرایط ویژه پس از قتل عثمان برای پذیرش حکومت
برای درک عمق سخنان حضرت علی(علیه السلام) در مواجهه با بیعت مردم پس از قتل عثمان، باید شرایط پیچیده و بحرانی آن دوران را به دقت بررسی کرد. جامعه اسلامی در آن مقطع، دستخوش تحولات عمیقی شده بود. سالها فتوحات گسترده و ثروتهای سرازیرشده از سرزمینهای گشودهشده، بسیاری را به رفاه و تجمل عادت داده بود. ارزشهای جاهلی دوباره در پوششی جدید خودنمایی میکرد و عدالت خواهی راستین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به حاشیه رانده شده بود.
در چنین فضایی، مردم برای بیعت نزد امام آمدند، اما خواستههای متناقضی داشتند. سران قبایل و قدرتمندان که در دوره عثمان به امتیازات ویژه خو گرفته بودند، انتظار داشتند امام همان روال را ادامه دهد. افرادی مانند طلحه و زبیر در پسِ ظاهر همراهی، چشم به مناصب کلیدی دوخته بودند. توده مردم نیز که از معنویت نخستین فاصله گرفته بودند، آمادگی همراهی با حکومتی مبتنی بر عدالت محض را نداشتند.
امیرمؤمنان علیهالسلام در آن شرایط دشوار با دو راهی سختی روبهرو شدند: از یک سو، پذیرش بیعت به معنای مسئولیتپذیری در برابر جامعهای بود که آمادگی اجرای عدالت کامل را نداشت؛ و از سوی دیگر، رد بیعت میتوانست به هرجومرج و سلطه کامل جریان انحراف منجر شود. بر همین اساس، حضرت در آغاز مردم را به دیگران ارجاع دادند، اما پس از اصرار و پافشاری آنان، این مسئولیت را پذیرفتند. آنچه در نهایت انتخاب امام را رقم زد، صداقت بیمانند و مسئولیتپذیری الهی ایشان بود.
امام هرگز مانند سیاستبازان، برای رسیدن به قدرت حاضر به فریب یا وعدههای دروغین نبود. ایشان صریحاً اعلام کردند که بیتالمال را به طور مساوی تقسیم خواهند کرد، امتیازات ناعادلانه را لغو میکنند و بدون ملاحظه شخص یا گروه، تنها به حق حکم خواهند راند.
این شیوه برخورد، از نگاه ژرف امام به حکومت سرچشمه میگرفت. ایشان قدرت را هدف نمیدانستند، بلکه وسیلهای برای اقامه دین و اجرای عدالت میشناختند. شگفتیِ کار امام در این بود که در اوج آشفتگی و انحراف، نه تسلیم خواستههای ناروای قدرتمندان شد و نه از ترس مخالفتها، از اصول عدالت عدول کرد. افرادی از اهل سنت سیاست حضرت علی(علیه السلام) در آن شرایطِ دشوار را در حقیقت معجزهای می داند.(ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۷/۷۳) این معجزه، در مدیریت جامعهای پرآشوب با تکیهای استوار بر اصول الهی تجلی یافت.
فهم این شرایط، کلید درک سخنان امام است و نشان میدهد که بیان دشواریهای حکومت، نه تردید در حقانیت، که نشاندهنده عمق مسئولیتشناسی و واقعبینی آن بزرگوار است.
در جمع بندی:
شبهه مطرحشده مبتنی بر سه اشتباه اساسی در فهم تاریخ و اندیشه امامت است: نخست، روش گزینشی در استناد به نهجالبلاغه است، زیرا امام بارها در خطبههای مختلف به صراحت بر حق الهی و انحصاری خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای خلافت تأکید کردهاند و نادیده گرفتن این بیانات، تصویری ناقص ارائه میدهد. دوم، خلط مفهومی بین «امامت» به عنوان مقام الهی و تغییرناپذیر، و «حکومت» به عنوان مدیریت اجتماعی وابسته به پذیرش مردم است؛ امامت امری منصوص از سوی خداست و مشروط به رضایت جامعه نیست، حال آنکه تحقق عملی حکومت نیازمند همراهی مردمی است. سوم، غفلت از شرایط تاریخی بحرانی پس از قتل عثمان است؛ جامعه آن روز دچار انحراف، ثروتاندوزی و فاصله از ارزشهای اصیل اسلامی بود و مردم در جستجوی مدیری برای سامانبخشی به آشفتگیها بودند، نه برای شناسایی امام منصوب الهی است.












































































































































































































ثبت دیدگاه