مادر شیعه و مادر دشمنان: دو روی سکه تاریخ
ام المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مادر تنها فرزند ایشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از بانوان با فضیلت و شناخته شده زمان خود بودند. جایگاه و مقام این بانو در میان اهل بیت علیهم السلام رفیع و غیر قابل وصف است به گونهای که حتی مخالفین شیعه در مهمترین کتاب خود یعنی صحیح بخاری به فضائلی از آن حضرت اشاره نموده است.
به عنوان نمونه در جلد پنجم صفحه ۳۹ این کتاب بیان شده است که روزی جبرئیل نزد نبی مکرم صلی الله علیه و آله آمده بود و گفت: در این هنگام خدیجه برای تو غذا و آب می آورد وقتی آمد از ناحیه خداوند تبارک و تعالی به او سلام برسان و همچنین سلام من را نیز به او برسان و به او بشارت بده که خداوند برای او در بهشت خانهای در نظر گرفته از تارهای طلا و نقره که در آنجا هیچ مشقت و نارحتی وجود ندارد.
آن بانوی پاک سرشت به القاب مختلف نیکویی شهرت داشتند که از جمله آن، لقب «طاهره» است. باید دقت داشت که آن حضرت در هنگام جاهلیت و قبل از ازدواج با پیامبر صلی الله علیه و آله به این لقب شهرت داشتند و دانشمندان مختلفی به این شهرت حضرت در زمان جاهلی اعتراف نمودند.
هیثمی آورده است: و کانت فی الجاهلیۀ الطاهرۀ؛ خدیجه سلام الله علیها در روزگار تیره و تار جاهلیت نیز، پاک منش یا «طاهره» بود.[۱]در منبع دیگری بیان شده است: کانَت تُدعی قَبلَ البِعثَۀ، الطاهرۀ. حضرت خدیجه سلام الله علیها قبل از بعثت «طاهره» بوده است.[۲]
این جایگاه رفیع و والای این بانوی با عظمت سبب گشته بود که ائمه اطهار در زمان ها و مکان های حساس و مهم به انتساب خودشان به آن بانوی پاکدامن افتخار کرده و نام آن حضرت را بر زبان جاری کنند.
از مفاخرههای اهل بیت علیهم السلام می توان به سخن امام حسین علیه السلام در روز عاشورا اشاره کرد که حضرت درضمن خطبهاي که خود را به دشمن معرفی می کردند فرمودند: «شما را به خـدا سوگنـد آیا می دانید که جدهي من خـدیجه دختر خویلد است.»[۳] و نیز خطاب به دشـمن فرمودند: «آیا می دانید که من فرزند همسـر پیامبر شـما خدیجه کبري سـلام الله علیها هستم»[۴]
امام سجاد علیه السـلام در مجلس یزید در دمشق، در آن خطبهي معروفش در فرازي چنین خود را معرفی نمود: «…انا ابن خدیجه الکبري» من پسـر خدیجه کبری سـلام الله علیها بانوي بزرگ اسلام هستم.[۵]
حضرت زینب سلام الله علیها در کربلا در روز یازدهم محرم در سال۶۱ ه. ق هنگامی که کنار پیکر پاره پارهي شهیدان آمدند، و مطالبی جانسوز گفتند، ازجمله در آنجا پس از یاد پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام از خدیجه سلام االله علیها یاد نموده و فرمودند: « بابی خـدیجه الکبري» پـدرم به فـداي خـدیجه بانوي بزرگ باد.[۶]
در مقابل، آنچه همیشه باعث سرافکندگی و مایه ننگ دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده حسب و نسب پست آنان و انتساب آنان به مادرانی ناپاك است؛ به عنوان نمونه هند مـادر معـاویه از معروفین زمـان خود بود که روابط نامشـروع او با بسـیاري از مردان قریشـی و غیر قریشـی در تاریـخ به ثبت رسـیده است.
روزي عقیـل برادر امیرمومنـان علی علیه السـلام در جمع شامیـان حاضـر شده بود، و در آن زمان هر دو چشم او نابینـا بود. معاویه گفت: عقیل! لشکر مرا و لشکر برادرت را چگونه دیدي؟ زیرا تو هر دو لشکر را درک کردهای؟ عقیل گفت: لشکرگاه برادرم مانند لشکرگاه رسول خدا صـلی الله علیه و آله بود ولی در لشکرگاه شما گروهی از منافقین مرا استقبال کردند، همانها که در لیله العقبه با رسول خدا صلی الله علیه و آله مکر کردند.
اي معاویه! بگو که در پهلوي تو چه کسـی ایستاده؟ معاویه گفت: عمرو بن عاص است. عقیل گفت: این همان کسی است که چون از مادر متولـد شـد شـش پـدر بر سـر او نزاع داشـتند تا معلوم شود که فرزنـد کیست؟ در آخر او به قصاب قریش (یعنی عاص) منتسب شـد. اکنون بگو که آن طرف توچه کسـی نشسـته است؟ معاویه گفت: ضـحاك بن قیس فهري است. عقیل به شغل پست پدر او اشاره کرد و گفت، اکنون بگو که در پهلوي او چه کسـی نشسـته است؟ معاویه گفت: ابو موسی اشعري. عقیل گفت: او پسر «سراقه» است (نه پدريکه به او استنادش می دهند).
معاویه چون دید یارانش بسـیار رنجیده خاطر و خشمناك شدند خواست خشم آنها را فرو نشاند، لذا گفت: اي عقیل! درحق من چه می گویی؟ عقیل گفت: مرا از پاسـخ معـاف کن. معاویه اصرار کرد. عقیل از جا برخاست، لبخندي زد و همچنـانکه در حـال خروج از مجلس معاویه بود گفت: اي معـاویه! آیـا «حمـامه» را می شناسـی؟ و آنگـاه به سـرعت خـارج شـد. معـاویه هر چه فکر کرد نفهمید که قصد عقیل از این سخن چیست؟ تا اینکه مردي نسب شـناس را احضار کرد و از او پرسـید: حمامه کیست؟ او گفت: آیا در امان هستم؟ معاویه به او امان داد و مرد نسب شناـاس گفت: «حمـامه» نـام مـادر بزرگ توست که در جـاهلیت به ناپاکی شـهرت داشت. معـاویه که در میان جمع خجل شـده بود رو به یارانش کرد و گفت: ناراحت نباشید، همهي ما مثل هم هستیم.[۷]
به راستی از پستی های دنیا همین بس که دو گروه که یکی در پاکی شهرت داشتند و دیگری در ناپاکی، مقابل یکدیگر قرار داده شدند.
ابن ابی الحدید از حضرت علی علیه السلام نقل می کند که فرمودند: در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله جزئی از ایشان محسوب میشدم. مردم همچنانکه در افق آسمان به ستارگان نگاه میکنند به من نگاه میکردند. سپس روزگار از من چشم پوشاند و مرا همسنگ این و آن قرار داد و بعد از آن نیز همردیف پنج نفر دیگر- در شورا – قرار داد که بالاترینشان عثمان بود. گفتم عجب بد شد، روزگار به این هم بسنده نکرد تا اینکه مرا تنزّل داد و قرین افرادی چون معاویه و عمرو عاص قرار داد.[۸]
[۱] . هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص ۲۱۸
[۲] . الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص ۲۸۱٫
[۳] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۱۸٫
[۴] . علامه مجلسی، بحارالانوار،ج۴۵، ص۶٫
[۵] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۷۴ و ج۴۴، ص۱۷۴
[۶] . علامه مجلسی، بحارالانوار،ج۴۵، ص۵۹
[۷] . ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۲، ص ۱۲۵
[۸] . ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۲۰ ، ص ۳۲۶
ثبت دیدگاه