بسم الله الرحمن الرحیم
نزدیک ایام غدیر بود که برای سفری تبلیغی آماده می شدم و قرار بود به استان سیستان و بلوچستان سفر کرده و برنامه های مختلفی را اجرا کنم. چون برای اولین بار بود به این استان سفر می کردم، بر آن شدم که کمی در مورد شرح حال مردم آن دیار تحقیق تحقیق داشته باشم تا در عرصه تبلیغ موفقیت بیشتری داشته باشم و با آگاهی به آن استان سفر کنم؛ البته بیشتر آشنایی با مسائل دینی و مذهبی آن ها را در اولویت قرار دادم.
مردم استان سیستان و بلوچستان از قومیتهای سیستانی و بلوچ میباشند که با توجه به برنامه ی سفرم، که در سیستان متمرکز بود، نسبت به مردم آن شهر بیشتر کنکاش نمودم که در این راستا با کتابی برخورد کردم به نام «افتخارات مردانِ مرد سیستان» که به سه حادثه ی افتخارآفرین برای مردم سیستان پرداخته بود، این سه واقعه عبارتاند از: نخست، قیام رسمی و مردمی ابرمردان سیستان اندکی پس از واقعهی کربلا در سال ۶۱ هجری برای خونخواهی امام حسین علیه السلام که شرح آن در کتاب تاریخی “تاریخ سیستان” آمده است؛ دوم، سب و لعن نکردن امیرمؤمنان علیه السلام در زمان معاویه (گفتنی است در زمان معاویه پس از اطلاع مردم از سب و لعن امیرمؤمنان علیه السلام، که به صورت بخشنامه توسط معاویه به سراسر قلمرو اسلام فرستاده شد، و خطبا در منابر، و عامهی مردم در مجالس، آن امام را سب و لعن میکردند، تنها مردم سیستان بودند که زبان به سب و لعن حضرت امیر علیه السلام نگشودند؛ سوم، نامهای است که حضرت امام جواد علیه السلام به حاکم سیستان نوشته و او را پند داده است.
پس از سفر به سیستان، جلسات مختلفی برپا شد که یکی از نشست ها، مربوط به پرسش و پاسخ با جوانان بود که با توجه به هم زیستی آنان با اهل سنت، بیشتر رویکرد پرسش های آنان در زمینه جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و مباحث افتراق بین شیعه و سنی بود؛ یکی از پرسش های که مطرح شود، که به نظرم پرسش مهمی بود که عمده جوانان با آن درگیر بودند، این بود که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله میدانست برخی از یاران منافقش، حادثه غدیر را انکار می کنند و زمینه انحراف مردم را فراهم می کنند چرا در زمان حیات، آنها را از خود نراند و میان مردم رسوا نکرد از این رو نمی توان انتصاب پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به حضرت امیر را پذیرفت؟
در آن جمع به برخی از پاسخ های این شبهه اشاره کردم پس از بیان این پاسخ ها، بسیاری از جوانان قانع شده بودند و برخی دیگر که هنوز پرسش هایی داشتند را به گفتگو دعوت کردم تا به نتیجه ی مطلوب برسیم.
هرچند بعد از آن در پژوهشکده به بررسی بیشتر آن پرداختم و مبسوط به پاسخ آن اشاره کردم که بخشی از آن را در این یادداشت انعکاس داده ام:
پاسخ ۱: شیوه های پیامبران در مبارزه با منحرفان
در طول تاریخ انبیا، گاه حوادثی رخ داده است که سبب انحراف و گمراهی عده زیادی شده است که نمونه آن در قوم بنی اسرائیل دیده می شود که پس از رفتن حضرت موسی به کوه طور، سامری سبب گمراهی و گوساله پرستی قوم بنی اسرائیل شد که در آیات ۸۵-۹۷ سوره طه به آن پرداخته شده است. حال پرسش این جاست به چه دلیل پیش از وقوع جرم از سوی سامری، حضرت موسی درباره او روشنگری نکرد و واکنش های حضرت موسی پس از مواجه شدن با گوساله پرستی قوم بود که از سامری اظهار ناراحتی داشته و با او برخورد شدید نمود.( (اعراف،۱۵۰) حال در صورت رسوا ننمودن فتنه گران در جریان گوساله پرستی، آیا می توان انتصاب حضرت هارون را زیر سوال برد؟
همچنین طبق روایات، شمعون الصفا بزرگ حواریان و به دستور خداوند به عنوان وصی حضرت مسیح منصوب گردید. شمعون در معرفی خود چنین گفت: «ای برادران عزیز، شما آگاهید که از اول، خدا از میان امت ها شما را انتخاب کرد که از زبان من، کلام بشارت خدا را بشنوید و به او ایمان آورند.» (کتاب اعمال رسولان، ۱۵:۷-۹) و همچنین حضرت عیسی بن مریم پیش از رفتن به آسمان، در متابعت از وصی خود شمعون الصفا از پیروان خویش پیمان گرفت اما پرسش این جاست که گر چه حضرت عیسی تفرقه امت خود را گوشزد نموده بود اما اگر ایجاد انحراف و کجی که توسط پولس و پیروان آن صورت گرفت را حضرت عیسی بیان ننموده و با نام آنان را معرفی نکرده باشد، انتصاب وصی حقیقی او یعنی «شمعون الصفا» مورد تردید قرار می گیرد؟ هیچ گاه این گونه نیست که اگر به دلایل و مصالحی، سردمدارن انحراف معرفی نشده باشند، وصایت وصی حقیقی انکار شود.
از این رو شیوه انبیا بر این اساس بوده که پیش از وقوع جرم، کسی را محکوم و قصاص نمی کردند و به حسب ظاهر با جنایتکاران و اهل نفاق برخورد می کردند.
پاسخ ۲: ارتباط نداشتن نصب الهی با رسوا نکردن منافقان
شیعه دیدگاه خود مبنی بر وجوب نصب الهی را با دلایل عقلی از جمله قاعده لطف، قاعده نظام احسن و … مستند نموده اند(شیخ مفید، النكت الاعتقاديه، ۱/۳۵؛ سید مرتضی، رسائل سيد مرتضى، ۲/۲۸۰؛ ابن میثم بحرانی، النجاة فی القیامه، ۴۵) و همچنین دلایل نقلی دیگری را بر وجوب نصب الاهی ارائه نموده اند از جمله آیات «همانا بر عهده ماست كه [خلق را] هدايت كنيم.»(اللیل/ ۱۲) همچنین آیه «همانا تو انذار كنندهاى و هر قومى هدايتگرى دارد.»(رعد/۷)و بر اساس آيات و روايات فراوان، خداوند متعال عهده دار هدايت خلق است و بر خداوند است كه او را نصب كند(علامه حلی، کشف المراد، ۱۸۱-۱۸۸؛ ابن میثم، النجاة فی القیامه ، ۶۸-۷۷) همچنین نکته ای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به قبیله بنی عامر که خواهان جانشینی بودند، فرمود: «اختيار اين امر به دست خداوند است و آن را هر كجا بخواهد قرار مىدهد»( ابن هشام، سیره النبویه، ۲/۲۷۲)
از این جهت ادله ی نصب الهی کامل است و هیچ گونه خدشی در آن نیست و رسوا نکردن منافقان نمی تواند دلیلی بر رد ادله نصب الهی امیر مؤمنان و سایر ائمه علیهم السلام باشد بلکه رسوا نکردن منافقان تحلیل های خاص خود را دارد که به آن می پردازم.
پاسخ ۳: تکلیف ظاهری رسول خدا در برخورد با منافقان
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گرچه بر اساس علم ویژه الهی، منافقان را می شناسند و می توانند آنان را رسوا نمایند، اما در نحوه رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله با منافقان، آن چه روشن است، رفتار عادی با آنان است و از سوی خداوند، مکلف به علم ظاهری است که باید بر اساس آن حکم نماید.
طبق گزارش های تاریخی، خلفا از جمله افرادی بودند که شهادتین گفتند و به ظاهر اسلام آوردند و بر اساس شیوه رسول خدا، به حسب ظاهر با آنان رفتار شد و وظیفه ای فراتر از این بر دوش حضرت نبود تا این کار صورت بگیرد.
پاسخ ۴: فراهم نبودن زمینه برخورد فیزیکی با منافقان در زمان رسول خدا
معرفی و خطر منافقان به امت اسلامی از سوی خدا و رسول او صورت گرفته و زمینه ی برخورد فیزیکی و جنگ با منافقان از نظر سیاسی و اجتماعی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله فراهم نبود. برخورد پیشوایان اسلام، با منافقین پیچیده بوده از آن جهت که چهره ی دوگانه اى داشته اند و در ظاهر اسلام و در باطن کفر پیشه کرده بودند. به همین دلیل، حذف کردن آنها از صحنه اجتماع منشأ تنش هایى مى شد و بهانه به دست مسلمانان سست ایمان و ظاهر گرا و دیگر منافقان مى داد که چرا مسلمانان را مى کشند. به ویژه اگر این منافقان، قوم و قبیله نیرومندى داشتند تنش ها بیشتر مى شد همانگونه که در زمان امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ های مختلف به رویاروی با امام منجر گردید.
این مشکل به حدّی بود که رفتار پیامبر صلى الله علیه وآله با منافقان کوردل را که در چهره ی اسلام ظاهر مى شدند، پیچیده و مشکل مى ساخت؛ تا جائی که پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: « از آنجا كه من خوش ندارم مردم بگويند: همانا محمد به وسيله مردمى كمك گرفت تا چون بر دشمن خويش ظفر يافت آنها را كشت، من گردن بسيارى از مردم را ميزدم»( کافی، ۸/۳۴۵). منافقان تنها مصادیق این حدیث پیامبر هستند زیرا کافران هیچ گونه کمکی به گسترش اسلام نکردند و مومنان که یاری نمودند استحقاق کشتار نداشتند پس تنها مصداق آن منافقان هستند که به ظاهر در میان مؤمنان هستند و برای خود خدماتی را ثبت می کنند هرچند در واقع کاری نکرده و برای رضای خدا و پیامبر نبوده است
همچنین با مطالعه موقعیت اسلام و مسلمانان در صدر اسلام، برخورد رسول خدا با منافقان به صلاح اسلام و مسلمانان نبود و با توجه به فشارها و جنگ های پیاپی که از سوی مشرکان و یهودیان بر مسلمانان وارد می شد، تشکیل جبهه واحد گر چه با منافقان همراه باشد در مقابل آنان ضروری بود و تا هنگامی که پایه های حکومت حضرت در برابر کافران محکم نشود، ورود به مقابله با کافران دور از سیاست بود و موجب تضعیف اساس اسلام و مسلمین می شد.
پاسخ ۵: شیوه های مختلف رسول خدا در برخورد با منافقان
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در برخورد با منافقان، شیوه های مختلفی به کار می بردند که برخی از روش ها، جهت روشنگری مؤمنان به خطر جدی منافقان بوده است تا جامعه از خطرات آنان از جمله غصب خلافت آگاه باشند، که به برخی از روش ها اشاره می شود:
- مدارا: مدارا به عنوان یک اصل، در تمام دوران زندگانی رسول خدا صلی الله علیه وآله مورد توجه قرار داشت. با وجود تحریکات فراوانِ منافقان، پیامبر اکرم سیاست مدارا در پیش گرفتند و در عین کنترل اوضاع، بر آنان سخت گیری و اعمال خشونت نمی کردند.
مرحوم طبرسی در تفسیر آیه «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ» (التوبه/ ۷۳؛ التحریم/ ۹) می نویسد: جهاد با کفّار به صورت جنگ و کشتن است، و جهاد با منافقان با زبان، موعظه و ترساندن است نه جنگیدن؛ همان گونه که در روایتی از امام صادق علیه السلام فرمودند: «رسول خدا هیچگاه به قتل منافقان اقدام نکردند، همیشه با آنان مهربانی و الفت مینمودند.» (طبرسی، مجمع البیان، ۵/۷۷)
مواردی که پیامبر با منافقان مدارا نمودن، فراوان است که تنها به جریانی که با غدیر مرتبط است اشاره می کنم: در خطابه غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تصریح می کنند که اگر من اراده نمايم كه اسامى تک تک منافقان را بيان كنم، انجام می دادم و آن جماعت را به شما معرفی می کردم ولی من چون از عنايت و احسان به دور است و من دارای ویژگی کرامت و مروت هستم از ذكر کارهای ناروای آنان عبور می کنم.»( الاحتجاج، ۱/۵۹)
- انزوا و تضعیف جایگاه منافقان: رسول خدا صلی الله علیه وآله با پدیده نفاق از آغاز پیدایش آن، به عنوان یک پدیده اجتماعی و روانی برخورد کردند و برای رفع این مشکل، از ابزارها و امکانات روانی و اجتماعی بهره گرفتند که یکی از شیوه های برخورد با منافقان، در انزوا قرار دادن آنان بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله به شیوه های گوناگون این هدف را دنبال کردند که نتیجه آن، انزوای اجتماعی منافقان و مصونیت بخشی به جامعه اسلامی از تأثیرگذاری منفی آنان بود که نمونه های آن نماز میت نخواندن بر جنازه آنان است که قرآن می فرماید: « و هرگز بر هيچ مردهاى از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نايست، چرا كه آنان به خدا و پيامبر او كافر شدند و در حال فسق مُردند.»(توبه/۱۰۸) و همچنین با لعن و برائت نسبت به آنان، جایگاه شان در جامعه متزلزل تر شد که یک نمونه آن جریانی که در واپسین روزهای حیات شان اتفاق افتاد و تخلف کنندگان از همراهی با سپاه اسامه را لعن نمودند که در بین این تخلف کنندگان نام برخی از این منافقان دیده می شود(ابن عساکر،تاریخ مدینه دمشق، ۲/۵۵؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۴٫)
همچنین پیامبر اکرم در حدیث «حوض» جایگاه آنان را متزلزل نمود و فرمود: «مرداني از اصحابم را برحوض (كوثر) وارد مي كنند كه از ورودشان به حوض ممانعت مي كنند، مي گويم پروردگارا اصحابم، گفته مي شود تو نمي داني كه بعد از تو چه بدعت هائي گذاشتند، آن ها به حالت اوليه و گذشته کفرشان بازگشت کردند.» (صحیح بخاری، ۱۶/۴۳۳)این روایت به روشنی بازگشت برخی از صحابه از دین و انحراف آنان را ثابت می کند و افزون بر تخریب مبنای عدالت مجموع صحابه، هشداری برای مسلمانان است.
در نتیجه این روش پیامبر برای جلوگیری از فتنه انگیزی منافقان و مصونیت بخشی به جامعه اسلامی، منزوی و مطرود نمودن آن ها در درون جامعه اسلامی بود که ثمره آن چنین بود که موقعیت و تأثیرگذاری آنان در جامعه اسلامی به تدریج سقوط کرد.(رسول خدا و استراتژی ایشان در برابر خط نفاق، معرفت، ش۱۲۹)
۳٫شیوه برخورد احتجاجی: در موارد متعددی پیامبر صلی الله علیه و آله در جهت آماده سازی جریان امامت امیرمومنان علیه السلام، در پاره ای از موارد امورات مهمی مانند ابلاغ آیات وحی، فرماندهی بر سپاه، حکم راندن و قضاوت در درگیری ها را به افرادی می سپرد که فکر جانشینی پیامبر را در سر می پروراندند و عدم صلاحیت آنان را در عمل نشان می داد و در عوض توانایی و شایستگی امیرمومنان علیه السلام را در مناسبت های مختلف تقویت می کرد و فضایل و قدرت آن حضرت را به رخ می کشید.( امامت علوی در سیره نبوی، ۴۰۶-۴۱۳) نمونه بارز این برخورد، هنگام نزول سوره برائت بود که پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ این پیام بزرگ را به ابوبکر سپرد. سپس حضرت امیر علیه السلام را به دنبال وی فرستاد و اعلان برائت از مشرکان را به حضرت امیر سپرد.( مسند احمد،۲/۴۲۷)
نمونه دیگر آن نماز در حالت بیماری پیامبر بود. پیامبر صلی الله علیه و آله دستور دادند که کسی نماز را اقامه بکند. وقتی دید ابوبکر آماده نماز شده پیامبر صلی الله علیه و آله با وجود بیماری شدید او را کنار زده و اقامه نماز نمود. پیامبر در موارد بسیاری با بیان فضایل و برتری حضرت امیر علیه السلام و ناتوانی دیگران در اجرای دستورات آن حضرت برای مردم روشنگری نموده است.( الافصاح، ۲۰۴)
از این شیوه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله افزون بر تنصیص فعلی و شیوه رفتاری در معرفی جانشین خود، بی لیاقتی و نالایقی افرادی که دنبال غصب جایگاه خلافت بودند، را می توان برداشت کرد.
- برخورد قاطعانه و علنی: گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله با برخوردی قاطع و جدی، فتنه های آنان را برملا می کرد چنان که در جریان مسجد ضرار این اتفاق رخ داد و آیاتی در نیت شوم منافقان در ساخت این مسجد نازل شد(توبه، ۱۰۷ و ۱۰۸)و رسول خدا صلی الله علیه و آله از اقامه نماز در آن مسجد نهی شد.
همچنین هنگامی که منافقان در مسجد انجمنی تشکیل داده و گرداگرد یکدیگر نشسته بودند و آهسته با یکدیگر شروع به صحبت کردند؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور اخراج آنان را از مسجد صادر نمود(السیره النبویه، ۲/۱۷۵) و آنان را نسبت به اجرای نقشه شوم آنها رسوا نمودند.
همچنین پس از فتنه گری و نقشه هایی که در جنگ تبوک کشیده بودند تا پس از خروج رسول خدا صلی الله علیه و آله فضا را جهت از بین بردن اسلام فراهم کنند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با قرار دادن امیرمومنان در مدینه و بیان حدیث منزلت در شأن آن حضرت، نقشه های آنان را نقش بر آب کردند.( صحیح بخاری، ۹/۲۵۰؛ صحیح مسلم، ۷/۱۱۹)
۵.معرفی شاخص و معیار حق: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مناسبت های مختلف، شاخص و معیار را نسبت به فتنه ها معرفی کردند؛ از جمله به عمار فرمودند: ای عمّار! اگر دیدی علی علیه السلام به راهی می رود، و همه مردم به راهی دیگر، تو با علی علیه السلام حرکت کن، و همه مردم را رها کن(البدایه و النهایه، ۷/۳۴۰). همچنین فرمود: علی با حق است وحق هم با اوست.( سنن ترمذی، ۱۲/۱۲۶) همان گونه که همراهی امیرمومنان با قرآن را تأکید کردند و فرمودند: علی با قرآن است و قرآن با اوست و از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.( المستدرک، ۳/۱۲۴)
بنا بر این رسول خدا صلی الله علیه و آله با پیش بینی نسبت به حوادث و فتنه های آینده معیار و شاخصی را مشخص نموده است تا با پیروی از او، از این فتنه ها به سلامت عبور کنند.
در جمع بندی دلایل ارائه شده چنین بود: شیوه پیامبران مانند حضرت موسی و عیسی درباره منافقان همین گونه بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به تکلیف خود در رفتار ظاهری با منافقان عمل نموده و فراتر از آن وظیفه ای نداشته و همچنین در زمان رسول خدا با توجه به خطر مشرکان و اهل کتاب زمینه برای مبارزه فیزیکی با منافقان فراهم نبوده است و در نهایت رسول خدا صلی الله علیه و آله به شیوه های مختلفی به برخورد و رسوا نمودن منافقان پرداخته است. از اینرو نمی توان با عدم معرفی تک تک افراد منافقان از سوی پیامبر؛ به مسأله نصب الهی امیرمؤمنان توسط پیامبر خدشه وارد کرد و موضوع نصب الهی محفوظ است و این مردم هستند که با شناخت و آکاهی از دستورات خدا و پیامبر و شناخت ویژگی منافقان از آنان پیروی نکنند.
مکه مکرمه ۱۶-ذی الحجه ۱۴۴۴
استبعاد عرفی؛ بهانه ای بر کتمان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ثبت دیدگاه