آیا امام حسن علیه السلام در صلح با معاویه رفراندوم انجام داد!؟
همیشه سوالاتی نسبت به صلح امام حسن علیه السلام و معاویه ذهن من را به خود مشغول نموده بود و تصمیم گرفتم نسبت به این اتفاق تاریخی مطالعاتی داشته باشم.
مشغول جست و جوی و پیدا کردن مقالات مختلف پیرامون این موضوع بودم که ناگهان چشمم به گزارشی افتاد که من را به تعجب واداشت!
در یکی از خبر گزاری ها در پی گفتگو با یک نویسندهی کتاب تیتر زده شده بود:
«امام حسن علیه السلام بعد از اجرای همه پرسی حکومت را به معاویه تحویل داد»! کنجکاو شدم که این گزارش بیان شده در این خبر گزاری را مطالعه کنم.
در ابتدای این خبر قبل از ورود به اصل مطلب و بعد از معرفی اجمالی این نویسنده نوشته شده بود:
وی در کتاب خود تفسیر جالبی از سیره معصومین علیهم السلام در توجه و اهمیت به رأی و نظر مردم در امر حکومت ارائه داده است که به نظر میرسد از نظرها دور مانده است!
امام حسن با رأی مردم حاکم شد و با رأی مردم حکومت را تحویل معاویه داد!
در ادامه به قسمتی از گزارش برخوردم که همان سبب خواندن و تعجب من شده بود، ابتدای ورود به این مطلب تیتر زده شده بود:
«امام حسن با رأی مردم حاکم شد و با رأی مردم حکومت را تحویل معاویه داد»!
در این قسمت ایشان به کتاب “الکامل ابن اثیر” به عنوان کتب تاریخی قدیمی و معتبر اشاره کرده و با تکیه به گزارش آن کتاب می گوید:
“بعد از امیرالمومنین علیه السلام سیل گسترده ای از مردم با امام حسن علیه السلام بیعت کرده بودند و ایشان با خواست مردم به حکومت رسید!
بعد از چند مدت ایشان احساس کرد که مردم حوصله ای برای جنگ و نبرد و نوع حکومتی که ایشان برنامه ریزی کرده است ندارند.
امام جمعیت فراوانی از مردم را جمع کرد و فرمود:
من شما را مخیر می کنم بین انصاف و عزت و بین بقا و معیشت و رفاه. یعنی اگر حکومت من را بپذیرید باید برای دفع شر معاویه نبرد کنید که
به عدالت و عزت می رسید ولی اگر حکومت من را نخواهید، آسایش پیدا می کنید و جانتان هم به خطر نمی افتد.
وقتی امام این سوال را از مردم می کنند، غالب مردم فریاد می زنند که ما همان بقا و آسایش را میخواهیم!
گویا امام حسن مجتبی یک همه پرسی برگزار می کند. وقتی ایشان این حرف را از مردم می شنود می فرماید که من حکومت را به معاویه واگذار می کنم!!!
جالب اینجاست که خود ایشان در ادامه می گوید:
“نمونه اینچنینی در تاریخ بشر نداریم که کسی با رأی مردم به حکومت برسد و با اینکه حکومت را در دست دارد، با یک رفراندوم ساده حکومت را به کسی تحویل دهد که مردم می خواهند. هر چند که آن حاکم را باطل می داند.”
آیا حکومت برخلاف خواست مردم شرعاً حرام است!؟
در ادامه دوباره با تیتری روبه رو شدم که تعجب من را دو چندان نمود! تیتر زده شده بود:
«حکومت برخلاف خواست مردم شرعاً حرام است»!
در این قسمت یعنی بخش پایانی این مصاحبه بیان شده بود:
«بنابراین دیدگاه بنده این هست که حکومت برخلاف خواست مردم شرعاً حرام است حتی اگر حکومت اسلامی و حکومت معصوم باشد!!! در نتیجه حکومت دینی باید از اماره ها و نشانه ها به نظر مردم برسد و اگر از این نشانه ها و اماره ها به این رسید که گویا مردم آن را نمی خواهند باید همه پرسی برگزار کند تا به ورطه دیکتاتوری و حرام شرعی نیفتند و امام حسن علیه السلام هم دقیقاً همین کار را کرد.»
آیا حکومت امام معصوم مشروعیتش با انتخاب مردم ثابت می گردد!؟
آیا خواندن این مطلب شما را هم به تعجب واداشت!؟
به نظر شما ممکن است امام حسن علیه السلام با رفراندوم و همه پرسی حکومت را به معاویه سپرده باشد!؟
به راستی چرا چنین مواردی از سیره معصومین تا به الان مطرح نگردیده!؟
آیا حکومت بر خلاف خواست مردم شرعا حرام است؟ به نظر شما حکومت امام معصوم مشروعیتش با انتخاب مردم ثابت می گردد!؟
با کمی دقت بر این سخنان متوجه خواهید شد اصل بحث رفراندوم و همه پرسی امام به همان بحث چگونگی مشروعیت حکومت امام بازگشت دارد
لذا در این نوشتار با توجه به مشروع ندانستن امام حسن علیه السلام به دلیل انتخاب نکردن مردم، گفته شده است امام مجتبی علیه السلام
حکومت را با همه پرسی به معاویه تحویل دادند! زیرا با عدم انتخاب مردم ادامه حکومت برای حضرت مشروعیت نداشته است!
لذا برای پاسخ ابتدا به نگاه فریقین بر چگونگی مشروعیت حکومت پرداخته خواهد شد:
پاسخ اول: نسبت به مشروعیت حکومت و حاکم نزد اهل سنت و شیعیان:
در طول تاریخ پس از اسلام یکی از مباحث مهم که نظریه های گوناگونی را به خود اختصاص داده است، سخن پیرامون حاکمیت و منشأ مشروعیت حکومت و هر نظام سیاسی است.
به طور حتم هر نظام سیاسی باید پاسخگوی منشأ حاکمیت و مشروعیت خود باشد.
در آیات قرآن به روشنی بیان شده است که حاکمیت مطلق برای خداوند تبارک و تعالی بوده، در نتیجه منشأ و مصدر اصلی مشروعیت حاکمیت و حکومت از آن خداوند تبارک و تعالی است.
آیات زیادی بر حاکمیت مطلقه خداوند دلالت دارد که برخی از این قرار است:
«ولله ملک السماوات و الارض» (آل عمران ۱۸۹)، «له الحکم» (قصص ۷۰ و ۸۸)، «ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر» (عنکبوت ۲۲) «بل لله الأمر جمیعا» (رعد ۳۱)
همچنین برخی آیات کریمه می رساند خالق یکتا ولایت خود را به برخی از بندگان عطا نموده است که
از جمله آنان، نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله است، زیرا خداوند متعال ما فوق بشر بوده و نمی توانند به طور مستقیم بر انسان ها حکومت کنند. آیه ۴۸ و ۴۹ سوره مائده به روشنی بر حاکمیت پیامبر صلی الله علیه و آله دلالت دارد.
با مروری بر کتب تفسیری شیعه و اهل سنت، می توان به این نتیجه رسید؛
در مشروعیت حاکمیت پیامبر صلی الله علیه و آله از سمت خداوند اختلاف چندانی بین دو فرقه وجود ندارد.
(قاضی زاده، کاظم، منشأ ولایت معصومین ص۹۶)
عمده و اصلی ترین اختلاف بین دو مذهب شیعه و اهل سنت، مشروعیت حکومت پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده که
این موضوع مهم و اساسی دلیل اصلی جدایی مسلمانان و ایجاد دو مکتب اصلی یعنی «مکتب امامت» و «مکتب خلافت» گردیده است.
به طور کلی در بین مسلمانان نسبت به مشروعیت حاکم اسلامی چهار مبنا وجود دارد:
- نصب و نص بر امامت: از نگاه اهل سنت یکی از راه های امامت و رهبری مسلمین نصب و نص از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله است. برخی آن را نسبت به ابوبکر بیان کرده اند ولی بیشتر آنان به نبود نص بر امامت و رهبری بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره نموده اند. (شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۱۷؛ فخر رازی، مفتاح الغیب ج۴، ص ۳۶؛ رشید الدین میبدی، کشف الاسرار و عده الابرار، ج۲، ص۵۷۳)
در مقابل اهل سنت، شیعیان بر این باورند که با توجه به آیه ۱۲۴ سوره بقره، امامت و رهبری جز با نص و نصب رسول الله صلی الله علیه و آله
از سمت خداوند تبارک و تعالی، صورت نخواهد گرفت که آیات و روایات فراوان بر امامت و رهبری (مشروعیت و حاکمیت)
امیرالمومنین علیه السلام دلالت دارد.
بنابراین شیعیان تنها راه مشروعیت حاکم اسلامی را بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله نصب الهی و وجود نص می دانند.
- انتخاب و اجماع اهل حل و عقد: از دیگر اعتقادات اهل سنت نسبت به امامت و حکومت انتخاب اهل حل و عقد است. به عنوان نمونه ماوردی که از فقهای سیاسی و معروف اهل سنت است می گوید: «امامت به دو گونه منعقد می گردد: یکی توسط انتخاب اهل حل و عقد و دیگری توسط امام قبل» (ماوردی، علی بن محمد، الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه، ص ۶ و ۷)
- استخلافت یا انتصاب توسط خلیفه پیشین: از نگاه اهل سنت استخلاف یا نصب خلیفه پیشین یکی دیگر از راه های مشروعیت حکومت است. استدلال ارائه شده بر صحت این طریق عمل خلیفه اول نسبت به خلیفه دوم است. (همان)
- استیلا و زور و غلبه: زور و غلبه و چیرگی بر کانون های قدرت یکی از عوامل است که اهل سنت آن را به عنوان یکی از مبانی مشروعیت حکومت دانسته اند به این کعنا که اگر کسی از قدرت جسمی و نیروی بدنی و روانی بیشتری برخوردار بود حق خواهد داشت بر جامعه حکومت کند و نیاز هم به عقد بیعت از طرف عامه مردم یا اهل حل و عقد ندارد. (ابویعلی، محمد حسین بن فراء، الاحکام السلطانیه، ص۲۴ و ۲۳)
بنابر آنچه بیان شد هیچ یک از شیعیان و اهل سنت رفراندوم و همه پرسی را در مشروعیت حکومت و حاکمیت اسلامی شرط ندانسته اند،
در نتیجه سخن نویسنده مبنی بر «حکومت برخلاف خواست مردم شرعاً حرام است» سخنی مخالف با مبنای مشروعیت حکومت نزد فریقین است.
نکته قابل توجه دیگر این است که ایشان بر اساس دیدگاه شخصی خود، حکومت بر خلاف خواست مردم را شرعا حرام دانسته است!
با توجه به آیات قرآن که به برخی از آنان اشاره شد، مالکیت و حاکمیت برای خداوند است و آن وجود باری تعالی است که
به هر کس بخواهد این مالکیت را عطا می کند، در نتیجه حرام بودن یا حرام نبودن حکومت حاکم، بر اساس دین و آیین اسلام است
نه بر اساس نظریات شخصی و شارع باید حرام بودن یا حرام نبودن آن را تعیین نماید.
پاسخ دوم: نسبت به ادعای رفراندوم امام حسن علیه السلام با توجه به نقل ابن اثیر:
نقل دقیق بیان شده در کتاب الکامل ابن اثیر از این قرار است:
«روایت شده حسن (علیه السلام) زمام امور خلافت را بعد از نامه معاویه به او تسلیم نمود که چون نامه رسید میان مردم برخاست و خطبه کرد و گفت: پس از حمد و ثنا شک و پشیمانی ما را از جنگ با شامیان باز نمی دارد؛ بلکه ما با بردباری و آرامش، با آنها می جنگیم… شما هنگامی که سوی صفین لشکر کشیدید. دین شما بر دنیا مقدم بود ولی امروز دنیای شما بر دین شما مقدم شده….
معاویه ما را به کاری دعوت کرده که در آن کار عزت و سرافرازی نیست و دور از انصاف است.
اگر شما خواهان مرگ (جنگ) باشید ما پیشنهاد و دعوت او را پس میدهیم و او را نزد خداوند با شمشیر محاکمه خواهیم کرد و
اگر زندگانی را بخواهید (و حیات را بر مرگ ترجیح دهید) ما پیشنهاد او را قبول میکنیم و او را از شما راضی خواهیم کرد.
مردم از هر طرف فریاد زدند. باقی بگذار (بقیه زندگانی را باقی بگذار و جنگ مکن) صلح را قبول و امضا کن.
چون (حسن علیه السلام) تصمیم گرفت که کار خلافت را به معاویه واگذار کند میان مردم خطبه کرد و گفت:
ایها الناس ما امیر و سالار و مهمان شما هستیم.
ما خاندان پیغمبر شما هستیم که خداوند پلیدی را از آنها دور کرده و آنها را پاک نموده و آن را تکرار کرد تا
اینکه کسانی که در مجلس بودند گریستند، به اندازه ای که صدای هق هق شان را شنید» (ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۷)
با دقت در نقل بیان شده در کتاب الکامل که محور اصلی صحبت این مصاحبه است، بیان خواهد شد:
یکم: گزاره تاریخی موجود در الکامل در کلام مدعی رفراندوم، دقیق نقل نشده است:
آنچه ایشان به کتاب الکامل نسبت می دهد دقیق نبوده چرا که می گوید امام حسن علیه السلام فرمودند:
«من شما را مخیر می کنم بین انصاف و عزت با بقا و معیشت و رفاه. یعنی اگر حکومت من را بپذیرید باید برای دفع شر معاویه نبرد کنید که به عدالت و عزت می رسید ولی اگر حکومت من را نخواهید، آسایش پیدا می کنید و جانتان هم به خطر نمی افتد»
در حالی که در نقل دقیق از امام حسن علیه السلام چنین بیان شده است:
«معاویه ما را به کاری دعوت کرده که در آن عزت و سرافرازی نیست و دور از انصاف است. اگر شما خواهان مرگ (جنگ) باشید ما پیشنهاد و دعوت او را پس میدهیم و او را نزد خداوند با شمشیر محاکمه خواهیم کرد، و اگر زندگانی را بخواهید (و حیات را بر مرگ ترجیح دهید) ما پیشنهاد او را قبول میکنیم»
در نتیجه بر اساس بیان مدعی رفراندوم، حضرت خودشان تشویق به انتخاب پذیرش حکومت معاویه را دارند؛
زیرا بقا و معیشت و رفاه و آسایش در پذیرش حکومت معاویه بیان گردیده، در حالی که با توجه به نقل دقیق در الکامل، نه تنها چنین برداشتی نیست بلکه حضرت پذیرش صلح با معاویه را دور از انصاف و عزت و سرافرازی خوانده است.
دوم: تمام آنچه ابن اثیر در الکامل نقل نموده معتبر نیست:
بی تردید تمام آنچه در کتاب الکامل ابن اثیر نقل شده است صحیح نبوده و حتی خود ابن اثیر نیز چنین ادعایی نکرده است،
چرا که تلاش ابن اثیر در نگاشتن کتاب الکامل جمع آوری تمام نقل ها در یک اتفاق تاریخی بوده و
خیلی از نقل ها را با “قیل” آورده که گزارش مورد بحث ما نیز همین گونه است.
با توجه به تعجب های موجود بیان شده در این گزارش مبنی بر پنهان بودن این نظریه از دیگران، برای چنین ادعایی باید از
دلیل متقن با سند صحیح استفاده شود و یقینا استفاده از یک تک گزاره تاریخی بیان شده از
کتاب ابن اثیر که حتی مؤیدی در خود کتاب ابن اثیر نیز نسبت به آن وجود ندارد و
تنها به صورت “قیل” (یکی از نقل های تاریخی نسبت به صلح امام حسن علیه السلام) و بدون ذکر سند بیان شده است، صحیح نخواهد بود و نمی توان به وسیله آن ادعایی را اثبات نمود.
علاوه بر آنکه گزاره های تاریخی بیان شده بعد از صلح نامه، خلاف مدعای این تک گزارهی ابن اثیر را نشان می دهد.
چرا که بر فرض پذیرش ادعای این گزارهی تاریخی مبنی بر تحویل حکومت توسط امام حسن علیه السلام به معاویه به وسیلهی رفراندوم و همه پرسی و انتخاب مردم، باید به این سؤال پاسخ داده شود که علت اعتراض های صورت گرفته به حضرت بعد از تحویل حکومت به معاویه چیست!؟
به راستی چرا تعدادی از اصحاب آن حضرت بعد از این اتفاق به حضرت تندگویی کرده و حضرت را با جملات غیر صحیح خطاب نمودند!؟
باید به این نکته توجه شود که موافقان مکتب خلافت در عصر امام حسن علیه السلام با حکومت معاویه مشکل نداشته و کسانی که به اعتقاد امامت حضرت باور داشتند نسبت به این صلح اعتراض می کردند.
اگر آنان در رفراندوم و همه پرسی بودند، دیگر جایی برای اعتراض برای آنان نبود، در نتیجه وجود اعتراض کنندگان حاکی از نبود رفراندوم و همه پرسی است.
(بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص ۴۵و۴۶و۴۸و۱۵۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۳، ص۲۸و۲۷۹؛ شریف قرشی، الحیاة الحسن، ۱۳۷۶ش، ص۴۹۹-۵۰۷؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۴۳؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۲۲۳)
سوم: بر فرض پذیرش نقل الکامل، نمی توان از آن رفراندوم را نتیجه گرفت:
واضح است که بر پایی جنگ، مشروط به حضور مردم بوده و حاکم نمی تواند مردم را وادار به جنگ کند.
نسبت به امیرالمؤمنین علی عليه السلام بیان شده است که با نصیحت به تربیت مردم می پرداختند و امام حاضر نبود تا برای وادار نمودن مردم برای شرکت در جنگ از شکنجه و شمشیر استفاده کنند. (ثقفى، ابراهيم بن محمد، الغارات، مترجم آيتى، عبد المحمد، ص۱۷۳)
با توجه به این نقل بیان شده در کتاب الکامل، امام حسن علیه السلام در شرایط دشوار عراق و بی اعتنایی مردم به درخواستشان برای جنگ، بعد از آنکه فرمودند از جنگ با شام هیچ گونه تردید ندارند؛ به روحیه مردم پرداخته و چنین فرمودند: «شما با گذشته خود تفاوت کرده اید.
آنگاه که به صفین می رفتید، دینتان در پیش رویتان بود؛ اما امروز دنیاتان مقدم بر دینتان است» و بعد از بیان اینکه صلح به نفع شما نیست، از مردم پرسیدند: «اگر آماده برای کشته شدن و نبردید، صلح او را رد کرده، با تکیه بر شمشیرمان، کار او را به خدا وا گذاریم؛ اما اگر ماندن را دوست دارید، صلح او را بپذیریم و برای شما امان بگیریم»
امام حسن علیه السلام در جای دیگری فرمودند:
«من دیدم که بیشترین شما از جنگ روی گردان شده و در جنگ سستاند و من چنان نیستم تا شما را بر آنچه ناخوش دارید، اجبار کنم» (الدينورى، ابو حنيفه احمد بن داود، اخبار الطوال، ص۲۱۷)
در نتیجه در این گزاره تاریخی ابن اثیر در صورت پذیرش صحت آن، سوال امام حسن علیه السلام نسبت به نصرت یا عدم نصرت در
جنگ بوده نه اختیار گذاشتن حکومت به معاویه! در حقیقت حضرت با اعتراف گرفتن از خود سپاهیان بر عدم همراهی در
جنگ با معاویه، راه خورده گرفتن بر خودشان را بعد از صلح بسته و حجت را بر همگان تمام می کنند.
نقل های دیگر بیان شده از امام حسن علیه السلام نیز بر این سخن نیز دلالت دارد.
به عنوان نمونه در کلام امام حسن علیه السلام در گزاره های مختلفی علت صلح با معاویه چنین بیان شده است:
«من برای حفظ شیعیانمان از قتل مصالحه کردم، و اندیشیدم تا این جنگها را تا مدتی به تأخیر بیندازم…»
(الأخبار الطوال، ص ۲۲۰؛ ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل أبي طالب،ج ۴، ص۳۵)
همچنین آن حضرت در پاسخ یکی دیگر از معترضان فرمودند:
«هدف من در مصالحه با معاویه جز آن نبود که وقتی سستی یارانم را از جنگ و روی گردانی آنها را از نبرد دیدم، لااقل جان شما را حفظ کنم» (اخبار الطوال، همان، ص ۲۲۱) امام در برابر معترض دیگری، صلح خویش را مشابه صلح جدش پیامبر اكرم صلی اللّه علیه و آله می داند، با این تفاوت که آن صلح، صلح با کفار «بالتنزیل» بوده و این با کفار «بالتأویل» سپس فرمودند:
«اگر من چنین نمی کردم، از شیعیان ما کسی نبود جز آن که کشته میشد» (ابن بابويه،علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۱۱)
چهارم: ادعای رفراندوم با صلح نامه ای صورت گرفته بین معاویه و امام حسن علیه السلام ناسازگار است:
بر فرض پذیرش همه پرسی و رفراندوم، با توجه به آنچه در نقل های تاریخی بیان شده است امام حسن مجتبی علیه السلام پس از عدم نصرت یاران و بعد از بیان صلح نامه، حکومت و خلافت را به معاویه تحویل دادند.
اگر علت واگذاری حکومت به معاویه اختیار مردم بود، دیگر دلیلی بر صلح نامه بین معاویه و حضرت وجود نداشت.
زیرا بر اساس مدعی رفراندوم، با انتخاب معاویه به عنوان خلیفه مسلمین توسط مردم، مشروعیت خلافت امام حسن علیه السلام خواهد رفت، در نتیجه برای حضرت امکان بیان شروط صلح نامه نخواهد بود، اما با این حال حضرت برای واگذاری حکومت به معاویه بندهایی را به عنوان مفاد صلح نامه بیان نمودند که در تاریخ به روشنی بر آنان اشاره شده است.
نزد مذهب شیعه حکومت از شئون امامت است و تنها راه تعیین امام و خلیفه مسلمین نص و نصب از سمت خداوند تبارک و تعالی است.
در نتیجه همانگونه که اشاره شد بنابر ادله موجود نزد مذهب شیعه حکومت از شئون امامت است و تنها راه تعیین امام و خلیفه مسلمین نص و نصب از سمت خداوند تبارک و تعالی است، با این وجود در مشروعیت خلافت معصوم به هیچ وجه نیازی بر انتخاب و همه پرسی نیست.
بله؛ در برپایی و استمرار حکومت معصوم، یاری و نصرت مردم نیاز است که ظاهر نقل ابن اثیر نیز بر همین دلالت دارد و سؤال امام حسن علیه السلام از مردم نیز همین بود که آیا من را در مقابل معاویه و براندازی آن یاری می کنید یا خیر؟ که مردمان آن زمان با پاسخ خود حضرت را در این امر عظیم همراهی نکرده و تنها گذاشتند لذا امام مجتبی علیه السلام مجبور به صلح با معاویه گردید.
بررسی تطبیقی دلایل صلح امام حسن(ع) در منابع روایی و تاریخی فریقین تا قرن هفتم
ثبت دیدگاه