جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024 ساعت ×
تلاش دشمنان در مخدوش کردن شخصیت حضرت حمزه علیه السلام
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۲۳
شناسه : 2733
7
مقاله حضرت حمزه، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله ، از شخصیت های بزرگ در تاریخ اسلام است، که در دفاع از اسلام تا پای جان ایستاد و آنگاه که توحید در مقابل شرک و خداپرستی در برابر بت پرستی قرار گرفت و رسول اللّه نیاز به یاران صدیق و حامیان مخلص داشت، به یاری آن حضرت شتافت.
نویسنده : محمدصادق نجمى منبع : میقات حج 1383 شماره 47
پ
پ

 

حضرت حمزه، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله ، از شخصیت های بزرگ در تاریخ اسلام است، که در دفاع از اسلام تا پای جان ایستاد و آنگاه که توحید در مقابل شرک و خداپرستی در برابر بت پرستی قرار گرفت و رسول اللّه نیاز به یاران صدیق و حامیان مخلص داشت، به یاری آن حضرت شتافت.

او در جنگ اُحد، در سخت ترین و خطرناک ترین وضعیت، که حتی بعضی از یاران نزدیک پیامبر میدان نبرد را ترک کرده، به قلّه های کوه ها و پشت سنگ ها پناه می بردند، دلیرانه مقاومت کرد و با سپر قرار دادن خویش و نبرد با دو شمشیر، از رسول اللّه دفاع کرد و حملات پیاپی دشمن را، که متوجه جان پیامبر بود، درهم شکست و سرانجام جان خویش را در طبق اخلاص گذاشت و با دشمنان به قتال و جهاد پرداخت و به خیل شهدای صدر اسلام پیوست و در تاریخ به عنوان یکی از بزرگترین سرداران و مجاهدان شجاع و با اخلاص و از مدافعان و شهدای نامی اسلام و به صورت عالی ترین الگو و سرمشق متجلّی گردید و مدال پرافتخار «سید الشهدا» از سوی رسول اللّه نصیبش شد و لقب زیبای «اسداللّه » و «اسدالرسول» را به خود اختصاص داد.

حمزه، سید الشهدا، مصداق روشن و نماد بارزی از آیات متعددی است که در قرآن کریم آمده است.

در این کتاب آسمانی، آیاتی وجود دارد که به گفته مفسّران و محدّثان و بر اساس مضمون روایاتی از ائمه هدی علیهم السلام ، درباره حضرت حمزه سیدالشهدا نازل و یا درباره او تأویل شده است و خداوند سبحان در این سندِ آسمانی و از طریق وحی، بر ایمان و پایداری او در دفاع از اسلام مهر تأیید زده و استقبال او از شهادت در راه خدا را ستوده است.

به جهت ترغیب و تشویق پیامبر صلی الله علیه و آله برای رفتن به زیارت مزار وی، قبرستان احد در طول تاریخ مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و همگان زیارت او را؛ مانند زیارت پیامبرخدا صلی الله علیه و آله بر خود لازم دانستند و در ساختن حرم و گنبد و بارگاه بر روی قبر او، مانند حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام به همدیگر سبقت می جستند و از این رو قبر شریف آن بزرگوار دارای مجموعه ای از حرم و رواق و گنبد و بارگاه بود که قدمت و پیشینه آن، به قرنهای اول اسلام می رسید ولی نزدیک به یکصد سال قبل، این حرم شریف، مانند سایر بقاع و حرمها در مدینه و مکه، به وسیله وهابیان تخریب گردید و اکنون از این بقعه پاک، بجز یک قبر خاکی و ساده باقی نیست.

اکنون مطالبی که در پی می آید، شرحی است از این ماجرا و دفاع از ظلمی است که در تاریخ، بر این سردار سرفراز اسلام رفته است:

کینه و خصومتِ عمیقِ امویان نسبت به امیر مؤمنان علیه السلام را در جنگ خونین صفّین و در قتل و شکنجه شیعیان و بالأخره در سبّ و لعن آن حضرت، به روشنی می توان دید که به صورت یک فریضه ثابت و سنّت جاری، در طول سالیان متمادی و در ده ها هزار منبر و خطابه و در اجتماعات مسلمانان ـ از شام گرفته تا مصر و از ری تا کوفه و بصره و از عاصمه و پایگاه اسلام؛ مدینه تا مکه مکرّمه و حرم امن الهی و… ـ انجام می گرفت و این عمل در میان مسلمانان آنچنان نفوذ یافت که وقتی عمربن عبدالعزیز تصمیم گرفت به مقتضای سیاست روز، از سبّ آن حضرت جلوگیری کند، او را به انجام دادن یک خلاف شرع بزرگ و ارتکاب یک گناه غیر قابل عفو متهم کردند! در حالی که ممانعت و پیشگیری او از سبّ امیرمؤمنان، نه به صورت عام، که تنها در خطبه های نماز جمعه بود.

و اما کینه و خصومت امویان نسبت به حضرت حمزه ـ با توجه به وضعیت و موقعیت خاص آن بزرگوار ـ شکل دیگری به خود گرفت؛ زیرا پس از شهادت آن حضرت در میدان جنگ، نه امکان جنگ مجدد با وی بود و نه متهم ساختن او به کفر و الحاد؛ همان روشی که درباره امیرمؤمنان به کار گرفتند.(۱)

لذا در مرحله نخست تصمیم گرفتند پیکر آن حضرت را به همراه سایر شهدای اُحد، به نقاط مختلف انتقال دهند و اثر قبر وی را که نماد مظلومیت و دفاع جانانه او از اسلام و نیز نمادی از جنایات بنی امیه بود، از میان ببرند و فکر می کردند با این حرکت می توانند شخصیت اورا به تدریج به فراموشی بسپارند و لکّه ننگ جنایت هولناک و مُثله کردن او را از پیشانی عاملان آن و مدّعیان خلافت و جانشینی امروز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بزدایند و بر همین اصل، طبق دستور معاویه حفر قنات و اجرای آن از میان قبور شهدای احد طرح ریزی و در مدینه اعلان عمومی کردند که هریک از خانواده شهدا پیکر شهید خود را به جهت در امان ماندن از جریان آب، به نقطه دیگر از شهر مدینه انتقال دهند. روشن است که مقصد اصلی در این طرح، انتقال پیکر حضرت حمزه و محو اثر قبر او بود، ولی به طوری که در صفحات آینده ملاحظه خواهید کرد، در اثر کرامت شهدا و سالم بودن اجساد پاکشان، این سیاست خیالی با شکست مواجه گردید و معاویه در حذف فیزیکی اثر قبر حضرت حمزه ناکام ماند. بدین جهت بود که درباره آن بزرگوار، سیاست دیگر و راه خطرناکتر و بزرگتری برگزیدند و برای اعمال خصومت و دشمنی خویش درباره او، از راه فرهنگی وارد شدند تا شخصیت او را مخدوش کنند و همه فضایل و تلاشها و پیروزیهای سید شهیدان و در نهایت جنایت وحشی حبشی را، که با ترغیب و تشویق ابوسفیان و هند مرتکب شده بود، برای همیشه به فراموشی بسپارند و این سیاست را در سه بُعد مختلف به کار گرفتند:

الف : کتمان فضایل حضرت حمزه.

ب : نکوهش و تقبیح وی.

ج : تبرئه قاتل او.

و ما اکنون، با توجه به اهمیت موضوع، به توضیح این ابعاد سه گانه می پردازیم:

کتمان فضایل حضرت حمزه

دستگاه تبلیغاتی بنی امیه وافرادی که آن روز در جامعه به عنوان دانشمند و محدّث و ناقل اخبار و حوادث دوران حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مطرح بودند و در بازگو کردن حوادث صدر اسلام و شخصیتهای آن دوران، نقشی به عهده داشتند و در واقع از سوی حکّام به انجام این وظیفه فرمان گرفته بودند و وظیفه داشتند درباره بعضی افراد فضیلت تراشی و مدیحه سرایی کنند و به تقبیح و نکوهش اهل بیت علیهم السلام بپردازند که در این جهت وظیفه خود را دقیق و حساب شده انجام دادند و لذا درباره حضرت حمزه، هیچ فضیلتی و نکته مثبتی ذکر نکردند و از نقش آن بزرگوار در پیشرفت اسلام و درهم کوبیدن کفر، مطلبی نگفتند و ننوشتند؛ زیرا بیان این حوادث و فضایل، سرانجام به ضرر آنان و موجب نفرت و انزجار از پدران و اجدادشان شد که پرچم شرک و بت پرستی را بدوش می کشیدند.

بنابراین، نه تنها ابعاد شخصیت او را به فراموشی سپردند و از وی ذکری به میان نیاوردند، بلکه او را از صف اقوام و عشیره پیامبر خدا و از ردیف صحابه و یاران آن حضرت هم کنار گذاشتند که گویا شخصیتی به نام حمزه وجود نداشته و این دید و حرکت با مرور زمان گسترش یافت و به نسلهای آینده منتقل گردید؛ به طوری که ما امروز و پس از گذشت قرنها شاهد آن هستیم.

این پدیده شوم را می توان در منابع حدیثیِ دست اول و مورد اعتمادِ اهل سنت به وضوح مشاهده کرد؛ زیرا در این کتابها معمولاً بخش مستقلی بنام «کتاب الفضائل» عنوان و به هر یک از اقوام و عشیره پیامبر خدا و همچنین درباره هر یک از اصحاب و یاران مشهور آن حضرت باب مستقلی اختصاص یافته است.

برای نمونه، در باب فضایل اقوام پیامبر، فضایل عباس بن عبدالمطّلب، جعفربن ابی طالب، عبداللّه بن جعفر و فضائل زبیر پسر عمه پیامبر خدا و … نقل شده است.

و دربخش فضایل اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته از خلفا، از سعدبن ابی وقاص، عبداللّه بن سلام، عبداللّه بن عمر، ابوهریره ابوموسی اشعری و بالاخره برای ذکر فضایل ابوسفیان و معاویه بابی مستقل اختصاص یافته و در این میان تنها کسی که از وی ذکری به میان نیامده و حتی در ردیف عباس بن عبدالمطّلب و عبداللّه بن جعفر و یا در صف ابوهریره و معاویه و ابوسفیان قرار نگرفته است حمزة بن عبدالمطّلب، عموی پیامبر خدا و فاتح جنگ بدر و شهید مثله شده جنگ احد می باشد گویی پیامبر خدا نه عمو و برادر رضاعی به نام حمزه داشته، نه صحابه ای بنام ابوعماره!

خواننده عزیز می تواند در این حق کشی، به مهمترین منابع حدیثی اهل سنت؛ یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم رجوع کند و سایر صحاح و سنن نیز از این رویه پیروی کرده و در این مسیر گام نهاده اند و لذا کسانی که این کتابها را می خوانند، تصوّر می کنند که حضرت حمزه اصلاً نه نسبتی با پیامبر اسلام داشته و نه جزو مهاجران و انصار و اصحاب و یاران آن حضرت به حساب می آمده و نه در دوران زندگی اش قدمی به نفع اسلام برداشته و نه در جنگی شرکت کرده است.

نکوهش حضرت حمزه

مخالفان حمزة بن عبدالمطّلب تنها به کتمان فضایل او بسنده نکردند بلکه در تلاشِ فرهنگیِ خود، در مخدوش ساختن شخصیت آن حضرت، قدم فراتر نهاده و محور دیگری را نیز برگزیدند و آن اینکه با ساختن داستانها و افسانه ها و نسبت دادن مطالب ضدّ اخلاق به آن سید شهیدان، به تحقیر و تقبیح و همچنین ایجاد نفرت و انزجار نسبت به مقام والا و ارجمندش پرداختند.

برای نمونه، در یکی از این افسانه ها و داستانهای ساختگی، که باز در صحیح بخاری نقل شده، حضرت حمزه به شرب خمر و مست شدن و شکافتن کوهان و پهلوی شترهای زنده علی بن ابی طالب و بیرون آوردن جگر آنها متهم گردیده است و بالأخره جسارت و تهدید نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله را به مرحله ای رسانیده که آن حضرت هنگام مواجه شدن با حمزه، از ترس جانش عقب عقب برگشته است!

با توجه به طولانی بودن متن عربیِ این افسانه ساختگی، ترجمه بخشی از آن را در اینجا می آوریم و خواننده ارجمند را به متن مشروح آن در صحیح بخاری ارجاع می دهیم.(۲)

بخاری از ابن شهاب زهری نقل می کند که گفت: علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی و او از پدر خویش علی بن ابی طالب برایم نقل کرد: من دو نفر شتر داشتم که در کنار خانه همسایه می خوابیدند، روزی دیدم که کوهان آنها زنده زنده دریده و پهلویشان شکافته شده و جگرهایشان بیرون ریخته است. با دیدن این منظره، به شدت متأثر شدم و اشکم روان گردید، پرسیدم: چه کسی این کار قساوت بار را مرتکب شده است؟ گفتند: عمویت حمزة بن عبدالمطّلب و اکنون او با گروهی از دوستانش و با شرکت کنیزک خواننده ای در حال خوردن شراب اند و آن کنیزک در ترانه اش این جمله را مترنم است: «اَلا یا حمزة للشرف النوّاء»؛ «ای حمزه، شتران پرگوشت را دریاب.»

و حمزه با شنیدن این کلمات از زبان آن کنیزک تشویق شده، دست به شمشیر برد و شترها را به این روز سیاه انداخت! زهری می افزاید: علیّ بن ابی طالب گفت: من به جهت شکایت از عمویم حمزه، نزد پیامبر خدا رفتم و جریان شترها و حضور حمزه در خانه همسایه در مجلس بزم و می خواری را به آن حضرت گزارش کردم. پیامبر خدا، در حالی که من و زیدبن حارثه به دنبالش حرکت می کردیم، وارد آن خانه شد و حمزه را نکوهش و مذمّت کرد. حمزه که به شدّت مست و چشمانش سرخ شده بود، نگاه تندی به سراپای پیامبر خدا انداخت و گفت: مگر شماها بردگان و غلامان پدر من نیستید که بر من اعتراض می کنید؟! پیامبر خدا با شنیدن این جمله از ترس جانش عقب عقب برگشت و خانه را ترک کرد!

سازنده این افسانه، می خواهد به مخاطبان خود چنین القا کند که حمزة بن عبدالمطّلب اهل عیش و طرب و فردی قسیّ القلب و جسور بود؛ به طوری که برای یک مجلس خوشگذرانیِ موقّت، با اشاره کنیزکی خواننده، به چنین عمل غیر انسانی دست می یازد و جگر شترها را برای لذّت جویی بیشتر، برای عدّه ای عیّاش ارمغان می برد و آنگاه که رسول اعظم صلی الله علیه و آله او را منع و ملامت می کند، با نگاه تند و کلماتی دور از ادب، آن حضرت را تهدید می کند؛ به طوری که پیامبر خدا از ترس جانش قهقری و به عقب برمی گردد و حمزه را به حال خود می گذارد!

سازندگان این داستانِ سرا پا کذب و دروغ، سرانجام چنین نتیجه گرفته اند که طبعا پیامبر خدا پس از این پیش آمد از عمویش حمزه منزجر و ناراضی بوده و چون این ماجرا در آستانه جنگ اُحُد رخ داد، روشن نیست که آیا در این فاصله کوتاه، حمزه رضایت پیامبر را جلب و رنجش خاطر او را برطرف کرد یا شهادت او توأم با تکدّر خاطر و انزجار رسول اللّه به وقوع پیوست!

سازنده این داستان کیست؟

همانطور که دانستید، راوی این داستان، که آن را به امام سجاد علیه السلام نسبت داده و از زبان آن حضرت نقل کرده، زهری است و ما اکنون در اینجا از بررسی متن این افسانه که با کمترین دقت می توان جعلی و دروغ بودنِ آن را فهمید، صرف نظر می کنیم و تنها به معرفی ناقل و سازنده آن، که ده ها داستان دیگر در نکوهش اهل بیت و امیرمؤمنان علیه السلام پدید آورده است، می پردازیم که با شناخت وی، ارزش همه این داستانها و عمق کینه و دشمنی او نسبت به اهل بیت علیهم السلام روشن خواهد شد.

یکی از کسانی که به دستور خلفای اموی در جعل و نشر احادیث در فضیلت خلفا و در نکوهش و تحقیر اهل بیت عصمت وطهارت نقش مهمّی ایفا نموده، ابن شهاب زهری است و همان جعلیات، به تدریج، به کتابها و منابع حدیثی اهل سنت منتقل گردیده و امروزه جزو مسلّمات تاریخ و حدیث به شمار آمده است که یکی از آنها، حدیث مورد درباره نکوهش حضرت حمزه می باشد.

زهری کیست؟

نام او محمد و نام پدرش مسلم است. به مناسبت انتسابش به قبیله بنی زهره، که تیره ای است از قریش، به زهری و به مناسبت کنیه یکی از اجدادش (ابن شهاب) به این کنیه مشهور شده است.

گاهی لقب و کنیه او، باهم به کار می رود و می گویند «ابن شهاب زهری».

تولد و وفات زهری:

گرچه زهری از قریش است و اجداد او اهل مکه بودند ولی خود او در سال ۵۲ در شهر مدینه متولد شد و در این شهر نشو و نما یافت و فوت او در سال ۱۲۴ ، در شام به وقوع پیوست.

زهری در مدینه:

زهری تا سال ۸۲ در مدینه به سر می برد و در این دوران، گرچه نقل حدیث به طور رسمی و در تمام شهرها آزاد نشده بود ولی در مدینه وجود محدّثانی از شیعه و اهل سنت؛ مانند امام سجاد و امام باقر و ابوسعید خدری و عبداللّه بن عمر و عروة بن زبیر موجب گردید که به طور غیر رسمی به مذاکره و نقل حدیث پرداخته شود و جلسات حدیث پس از نمازهای پنجگانه در مسجدالنبی تشکیل می شد؛ از جمله کسانی که در این سالها اشتیاق به فراگیری حدیث داشتند، ابن شهاب زهری بود و او در این برنامه با امام سجاد ارتباط داشت و از آن حضرت حدیث فرا می گرفت و چند حدیث که از زهری در فضیلت اهل بیت نقل شده، به این مرحله از دوران زندگی اش مربوط می شود.

زهری در شام:

از آنجاکه زهری فردی پول دوست و شهرت خواه بود و در مدینه به جهت وجود علما و محدثانِ معروف، رسیدن به این آرزو برایش غیر ممکن می نمود، در سال ۸۲ ، در حالی که سی و یک سال از عمر او می گذشت، مدینه را به سوی شام و دربار خلیفه اموی، عبدالملک مروان (۸۶ ـ ۷۳) ترک کرد.

و شاید این حرکت، با اشاره و دعوت شخص خلیفه بوده که قبل از رسیدن به خلافت، در مدینه و گاهی در جلسات فراگیری حدیث، با ابن شهاب آشنایی داشت.

به هر حال، از این تاریخ، با استقرار زهری در دربار شام و دوری وی از اهل بیت، دشمنی اش با امیر مؤمنان علیه السلام ، براساس سیاست کلّی امویها پایه ریزی شد و به مدت چهل و پنج سال و تا آخر عمر او ادامه یافت.

او در این مدت طولانی، جزو یاران و مبلّغان و حامیان خاندان اموی و در سفر و حضر، همنشین و مشاور آنان بود و طبق دلخواه آنان، همّت خویش را در جعل و نقل حدیث در فضیلت خلفا و نکوهش اهل بیت علیهم السلام به کار بست.

خلفایی که زهری در خدمت آنان بود، عبارتند از:

۱ . عبدالملک بن مروان (۸۶ ـ ۷۳).

۲ . ولید بن عبدالملک (۹۶ ـ ۸۶).

۳ . سلیمان بن عبدالملک (۹۹ ـ ۹۶).

۴ . عمربن عبدالعزیز (۱۰۱ ـ ۹۹).

۵ . یزیدبن عبدالملک (۱۰۵ ـ ۱۰۱).

۶ . هشام بن عبدالملک(۱۲۵ـ ۱۰۵).

ابن شهاب، از نزدیکترین مشاوران عبدالملک(۳) بود؛ به طوری که حتی در سفرهای حج او را همراهی می کرد. بلکه سفر حجّی که حَجّاج بن یوسف به نمایندگی از عبد الملک رفت، مشاورت و همراهی او را نیز در این سفر به عهده گرفت.

ابن شهاب پس از عبدالملک همکاری خود را به مدت ده سال با ولیدبن عبدالملک و پس از وی با یزیدبن عبدالملک، که آلوده ترین خلفای اموی است(۴) ادامه داد ومسؤولیت قاضی القضاتی یزید را به عهده گرفت و طبعا سرپوشی شد بر مفاسد و جنایات یزیدبن عبدالملک.

ابن شهاب پس از یزید بن عبدالملک ملازم هشام بن عبدالملک شد که خلافت او بیش از نوزده سال به طول انجامید. ابن شهاب هم مشاور هشام و هم معلّم فرزندان او بود و در سال یکصد و شش، به همراه هشام، به سفر حج رفت و در سالهای بعد، فرزندان هشام را در سفر حج همراهی کرد تا در سال ۱۲۴ و یکسال قبل از هشام از دنیا رفت.

نشر احادیث به نفع بنی امیه:

اینها چند نمونه کوچک بود از فعالیتها و خدمات ابن شهاب زهری برای خلفای اموی و در مسیر حمایت از آنها. چون بیان همه آن فعالیتها زمانی طولانی و کتابی مستقل می طلبد، ناگزیریم به مناسبت موضوع بحث، تنها به یکی از مهمترین فعالیت های عمومی او در تحکیم و تقویت سیاست بنی امیه اشاره می کنیم که تا به امروز کمتر بدان پرداخته اند؛ سیاستی که زیر بنای خلافت و سلطنت آنها را تشکیل می داد و همواره بر آن اساس حرکت می کردند و بر همین اساس از نقل و نشر احادیث و گفتار پیامبر جلوگیری می کردند. پس از گذشت نزدیک به یک قرن، این سیاست خویش را در منع حدیث تغییر دادند، چون متوجه شدند که خواسته آنان در سطح کشور اسلامی تحقق یافته و تبلیغات آنان در کنار گذاشتن اهل بیت از صحنه سیاست مؤثر شده است؛ به طوری که سبّ اهل بیت و تبرّی از آنان، جزو برنامه های مذهبی گردید و لذا نشر حدیث را پس از یک قرن تحریم، آزاد اعلام کردند ولی نه هر حدیث، بلکه باید حدیثهایی نقل شود که مطابق میل و خواست بنی امیه و در مسیر تحکیم خلافت آنان و تضعیف خط ولایت و دور کردن اهل بیت از صحنه سیاست باشد.

و اجرای این دستور و انجام این مهم، به طور رسمی، به عهده ابن شهاب گذاشته شد و محدّثان دیگر موظف بودند گفته های او را در جامعه مطرح کنند؛ زیرا او مدّتی طولانی از سوی حکومتها به عنوان «عالم مدینه و شام» و «امام الحدیث» و «افقه اهل المدینه» و «اعلم اهل المدینه» معرفی شده و توجه و اعتماد علمای جامعه را به خود جلب کرده بود و از طرف دیگر وفاداری خویش را نسبت به اجرای منویات حکومتها به اثبات رسانده بود.

پس، نخستین کسی که به نقل شفاهی و نوشتن حدیث اقدام کرد، ابن شهاب زهری بود که به دستور هشام بن عبدالملک انجام گرفت و حدیثهایی که از زبان او شنیده می شد و یا به دستور او در اوراق می نوشتند، در جامعه رسمیت می یافت و به تدریج به مسانید و منابع حدیثی راه گشود، به طوری که تقریبا یک ششم احادیث صحیح بخاری؛ مهمترین منبع حدیثی اهل سنت را، حدیثهای ابن شهاب به خود اختصاص داده و در این کتاب بیش از هزار حدیث از وی نقل گردیده است.

تعداد احادیث زهری

ابن حجر در «تهذیب التهذیب» آورده است: مجموع روایات ابن شهاب به دو هزار و دویست بالغ می گردد. سپس می نویسد: او نصف این احادیث را از افراد غیر موثّق نقل کرده است. منظور ابن حجر این است که ابن شهاب هزار و یکصد حدیث خود را نه از اشخاص و ناقلان مورد اعتماد، که از هر رهگذر و از هر انسان کوی و برزن و از زبان کسانی که هیچ معیار و مبنایی در گفته هایشان نداشتند، نقل کرده است.

این قضاوت در مورد احادیثِ ابن شهاب، از سوی کسی است که خوشبینی و مدّاحی اش نسبت به ناقلان حدیث، فزون از حدّ و بیش از اندازه است و مانند اکثر علمای اهل سنت، در تذکیه و تطهیر گذشتگان خود، هیچ حد و مرزی بر خود قائل نیست و لذا می توان از گفتار ابن حجر به ارزش حدیثهایی که از ابن شهاب نقل شده پی برد و میزان صحت و سقم آنها را به دست آورد.

مهمترین محور حدیثهای زهری

دقت در احادیث زهری بیانگر این واقعیت است که محور احادیث او، همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، جلب رضایت اموی ها و تحکیم و تقویت حکومت آنها و به فراموشی سپردن نقش اهل بیت علیهم السلام در رهبری امّت و خارج نمودن آنان از صحنه مذهب و سیاست بوده است و او این هدف را در دو بُعد مشخص؛ یعنی «فضیلت تراشی برای خلفا» و «طعن و نکوهش و جعل نسبتهای ناروا به اهل بیت علیهم السلام » تعقیب و اجرا کرده است. زهری این نوع احادیث را در لابلای احادیث دیگر و در لفافه حدیثهای مختلف؛ از فقه و تاریخ قرار داده تا هر چه بیشتر مورد پذیرش مخاطبان قرار گیرد و احیانا در شنونده شک و تردید و احساس تعصب و یک سو نگری نسبت به ناقل آنها ایجاد نکند و دقیقا به همین منظور، آنجا که می خواهد در طعن و نکوهش اهل بیت مطلبی نقل و یا جعل کند، آن را از طریق خودِ اهل بیت و از زبان یکی از افراد شناخته شده این خاندان و بیشتر از زبان امام سجاد علیه السلام نقل می کند تا مضمون آن هر چه بیشتر تحکیم و تثبیت شود.

چند نمونه از احادیث زهری

چون احادیث و جعلیات زهری در دو محور یاد شده طولانی است و کتاب مستقلی را می طلبد، لذا ما تنها به عنوان نمونه، به نقل چند حدیث او که در صحیحین آمده است و کذب و جعلی بودن آنها برای هر خواننده منصف و با اطلاع روشن است، بسنده می کنیم و در این نقل متن صحیح مسلم را اصل قرار می دهیم:

۱ ـ اختلاف امیرمؤمنان با ابن عباسعموی پیامبر صلی الله علیه و آله

زهری در یک داستان ساختگی و دروغین و در یک صحنه سازی، اختلافِ عباس عموی پیامبر با امیر مؤمنان علیه السلام ، درباره ارث پیامبر صلی الله علیه و آله رامطرح می کندومی گوید: آنها برای حلّ اختلاف، نزد عمربن خطاب حاضر شدند و از او خواستند که قضاوت و حلّ اختلاف کند.

دراین داستان ساختگی آمده است: عباس، در حالی که به علی بن ابی طالب اشاره می کرد، خطاب به خلیفه گفت:

«یا أمیرالمؤمنین اقض بینی و بین هذا الکاذب الآثم الغادر الخائن!»؛(۵) «میان من و این دروغگوی آلوده به گناه، حقه باز و خائن قضاوت کن.»

و عمر درپاسخ وی گفت: «أ تعلمان أنّ رسول اللّه ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ قال: لا نوّرث ما ترکناه صدقة»؛ «شما هر دو می دانید که پیامبر خدا فرموده است: ما پیامبران، از خود ارثی نمی گذاریم، آنچه از ما می ماند، صدقه است.»(۶)

در این روایت ساختگی که به وسیله زهری نقل شده، هدف و خواست حکومت اموی، از هر دو جهت تأمین گردیده است؛ زیرا از طرفی شخصیت والای امیر مؤمنان تحقیر و موهون گردیده؛ به طوری که حاضر شده است در ارث و ترکه پیامبر خدا با کسی که می دانست حقی در آن ندارد، طمع ورزد و به مقام مطالبه درآید و آنگاه با عمویش آنچنان منازعه و مشاجره کند که از زبان او با آن اوصاف زشت معرفی شود! وجودتنهایکی ازآن اوصاف دریک فرد، شخصیت او را به پست ترین مرحله پایین می آورد و او را بکلّی از ارزش ساقط می کند و حاشا وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله از این تهمتها!

و از طرف دیگر، عملکرد ابوبکر در غصب فدک و استناد او به حدیث ساختگی «نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِیاءِ لا نُورّث» که یک موضوع حساس و مورد اختلاف در میان اهل بیت و مخالفین شان بوده، مورد تأیید قرار گرفته و طبعا خلاف گویی و محکومیت حضرت زهرا علیهاالسلام در ادعای خویش از زبان خلیفه دوم به اثبات رسیده است!

۲ ـ داستان خواستگاری امیر مؤمنان علیه السلام ازدختر

ابوجهل!

و یکی دیگر از داستانهایی که در نکوهش امیر مؤمنان علیه السلام به وسیله ابن شهاب زهری نقل و منتشر شده، جریان خواستگاری امیر مؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل و اظهار انزجار پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیهاالسلام از اقدام امیر مؤمنان و توبیخ او به وسیله پیامبر در میان نمازگزاران است!

ترجمه این داستان دروغین، که در صحیحین از ابن شهاب زهری نقل شده، چنین است:

«علیّ بن ابی طالب از دختر ابوجهل خواستگاری کرد. فاطمه زهرا چون از این موضوع آگاهی یافت، نزد پیامبر رفت و عرض کرد: مردم خیال می کنند که شما از دخترانتان حمایت نمی کنید و لذا علی بن ابی طالب می خواهد با دختر ابوجهل ازدواج کند، پیامبر خدا برخاست و پس از نماز، خطاب به نمازگزاران فرمود: مردم ! بعد، من یکی از دخترانم را به عاص بن ربیع دادم و او با من قول و قراری گذاشت و در گفتارش صداقت نشان داد و بر وعده اش وفا کرد. فاطمه پاره تن من و ناراحتی او ناراحتی من است و به خدا سوگند نباید دختر پیامبر خدا و دختر دشمن خدا در یک خانه با هم زندگی کنند و در اثر این سخنان بود که علی بن ابی طالب از این خواستگاری منصرف شد!»(۷)

در متن این حدیث، مانند حدیث قبل، شواهدی بر جعلی و دروغ بودن آن وجود دارد که اکنون به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

۱ . با توجه به مقام و جایگاه معنوی و نبوّت پیامبر صلی الله علیه و آله و روابط خانوادگی و نیز ارادت و محبّتی که امیر مؤمنان علیه السلام به آن حضرت داشت، تا آنجا که عزیزترین و محبوب ترین فرد برای او بود، اینها همه، ایجاب می کرد علی علیه السلام کاری را که زمینه ناراحتی و رنجش آن حضرت و دختر گرامی اش را فراهم می نمود، اقدام نکند و یا دست کم، پیش از اقدام، با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مشورت و موافقت او را جلب می کرد.

۲ . در صورت صحّتِ اصل قضیه، چگونه می شود تصوّر کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیهاالسلام با آن مخالفت کنند و مانند افراد عادی و متعصّب، از آن برنجند و خاندان وحی، قانون الهی و دستور قرآن را در مورد ازدواج نادیده بگیرند!

۳ . و باز در صورت صحّت قضیه، پیامبر صلی الله علیه و آله می توانست ناراحتی اش را با خودِ علی علیه السلام مطرح و به طور خصوصی این مسأله ساده را حل و فصل کند و آن سخنرانی تند و علنی بر ضدّ امیرمؤمنان، دور از درایت و ناسازگار با خُلق عظیم پیامبر صلی الله علیه و آله است، حتی نسبت به مخالفان و دشمنانش، کجا رسد به وصیّ و جانشینش.

۴ . دراین داستانِ دروغین، پیامبر صلی الله علیه و آله از عاص بن ربیع، به جهت وفاداری و صداقت وی، تقدیر نموده که این، تعریضی آشکار و انتقادی صریح نسبت به امیر مؤمنان علیه السلام است که او در وعده اش وفادار و در گفتارش صادق نبوده و لذا بر این خواستگاری اقدام کرده است!

اینهم دروغی است بزرگی به ساحت مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و طعن بر شؤون نبوّت، ولی هر چه باشد؛ به طوری که پیشتر اشاره کردیم، مجموع این داستان از این جهت که متضمّن نکوهش و تحقیر صریح نسبت به امیر مؤمنان و مدح و تعریف نسبت به فردی قرشیِ اموی است و می تواند خوشنودی و رضای خاطر سردمداران اموی را فراهم آورد، به عنوان حدیث پیامبر از زبان ابن شهاب نقل یا به وسیله او جعل شده و در منابع حدیثی مخالفان نقل و منتشر گردیده است.

زهری از دیدگاه علمای شیعه و اهل سنت

با اینکه زهری در دوران خویش و تسلّط امویها و در اثر حمایت آنان، با القابی مانند: «الفقیه المدنی» «امام الحدیث» و «عالم الشام و المدینه» مشهور بود، ولی همکاری او با حاکمان جبّار اموی و تأیید و تقویت آنان و جعل و نقل احادیث دروغ به وسیله او، از دید علما و رجال شناسان شیعه و اهل سنت به دور نمانده و درباره او بر خلاف القابی که با آنها مشهور بود، نظر داده اند و او را «مندیل بنی امیه» و «خادم الأمویّین» خوانده اند.

و از همین رو است که بیشتر علمای شیعه از وی با تعبیرهایی مانند: «عدّو» و دشمن اهل بیت و گاهی به تعبیر «ناصبی» و حتی «کافر» یاد کرده اند.(۸)

بیشتر علمای اهل سنت نیز با اینکه زهری را به علم و دانش ستوده اند، اما بر خلاف رویه همیشگیِ خود، از ورع و تقوا و زهد و معنویت او سخن به میان نیاورده اند و با توجه به مضمون آیه شریفه: وَلا تَرْکَنُوا إِلی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ(۹) که زهری از مصادیق بارز این آیه و تکیه گاهش ظالمان بوده است، مطلبی درباره خصوصیات اخلاقی او ذکر نکرده اند.

زهری از دیدگاه ابن ابی الحدید

گروهی از علما و رجال شناسان درباره زهری و دشمنی هایش نسبت به اهل بیت و نقل حدیث او در نکوهش امیر مؤمنان، با صراحت سخن گفته و او را به دشمنی با اهل بیت معرفی کرده اند؛ از جمله آنها ابن ابی الحدید معتزلی است، آنجا که مخالفان و دشمنان سرشناس علی بن ابی طالب علیه السلام را معرفی می کند می گوید: «وَ کان الزُّهَری مِنَ الْمنحرفین عنه»؛ «زهری یکی دیگر از مخالفان علی بن ابی طالب بود.» آنگاه چند مورد از دشمنی ها و بدگویی های او نسبت به آن حضرت را نقل می کند؛ از جمله آنها دو حدیث دروغین ذیل است:

۱ . زهری از طریق عروه، از عایشه نقل می کند که گفت: من در نزد پیامبر بودم، عباس و علی بن ابی طالب پیدا شدند پیامبر به آنها اشاره کرده، فرمود: عایشه! این هر دو کافر از دنیا می روند؛ «إنَّ هذَینِ یَمُوتانِ عَلی غَیْر مِلَّتِی».

۲ . باز زهری از عایشه نقل می کند که نزد پیامبرخدا بودم، عباس و علی بن ابی طالب را دیدم که به سوی ما می آیند، پیامبر وقتی آن دو را دید، فرمود: عایشه! اگر می خواهی به قیافه دو نفر از اهل آتش بنگری به این دو نفر نگاه کن!

«یا عائشة إن سرّک أن تنظری إلی رجلین من أهل النار، فانظری إلی هذین قد طلعا».(۱۰)

نتیجه این بحث

داستان شراب خوردن حضرت حمزه را شخصی مانند «زهری» نقل کرده، که ده ها داستان دیگر در نکوهش اهل بیت جعل و نقل نموده است و هریک از افرد خاندان عصمت را به نوعی موهون و تحقیر نموده است که چند مورد از آن را ملاحظه کردید.

آری، کسی که برای خوشنودی امویها در یک صحنه سازی، عباس و امیر مؤمنان علیه السلام را به محاکمه می کشد و این کلمات زشت و قبیح را درباره آن حضرت از زبان عباس عموی پیامبر مطرح ساخته و مسأله غصب فدک را توجیه می کند، برای او صحنه سازی مجلس شرب خمر و تصویر شکافتن کوهان و پهلوی شترهای زنده در مورد حمزة بن عبدالمطّلب کار مشکلی نیست؛ زیرا به همان دلایلی که دل این گروه مالامال از دشمنی علیّ بن ابی طالب بودکینه و دشمنی باحمزه نیزدردل آنهاموج می زدو چاره ای به جز این نداشتند که با داستان سازی و جعل افسانه های دروغین، شخصیت آنها را موهون سازند و از مقام و منزلتشان در

دلها بکاهند و تنفر و بدبینی جامعه اسلامی را به پیشینیان خود و مخالفان اهل بیت تحت الشعاع قراردهند.

۳ ـ تبرئه قاتل حمزه

سوّمین محور در تحت الشعاع قرار دادنِ شخصیت حضرت حمزه، تبرئه غلام وحشی، قاتل او و کم رنگ کردن جنایت وی نسبت به آن حضرت می باشد.

و این مطلب را از زبان خود وحشی نقل کرده و قتل مسیلمه را به او مستند نموده واین قتل راکفاره آن جنایت هولناک نسبت به حضرت حمزه قرار داده اند.

و این داستان نیز در صحیح بخاری به فاصله کمی، پس از نقل داستان شراب خوردن حمزه نقل شده است و ما اکنون ترجمه آن بخش از جریان را که به بحث ما مربوط است، در اینجا می آوریم:

آری، بخاری از جعفربن عمر نقل می کند که به همراه عبیداللّه بن عدی وارد شهر حمص شد و چون وحشی در آن شهر سکونت داشت خواستند با وی ملاقات کنند و چگونگی به شهادت رساندن حمزه را از زبان خود او بشنوند، وحشی هم این جریان را، از آغاز تصمیم گیری بر قتل آن حضرت تا مرحله آخر، توضیح داد و افزود: پس از گذشت مدتی از این ماجرا، به ملاقات پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم، آن حضرت وقتی مرا شناخت، فرمود: از من دورشو تا قیافه وچهره ات رانبینم؛ «فَهَل تَسْتَطِیع أن تغیب عنّی وَجهک؟». وحشی می گوید: من هم تا پیامبر زنده بود با او مواجه نشدم و پس از رحلت آن حضرت، چون از خروج «مُسیلمه کذّاب» آگاهی یافتم، به خود گفتم: خوب است من هم در جنگ با او با مسلمانان شرکت کنم و اگر بتوانم در این جنگ او را بکشم، کفاره قتل حمزه خواهد شد؛ زیرا اگر مسلمانی را کشته ام، در مقابل آن کافری را هم به هلاکت رسانیده ام. در صحنه جنگ مسیلمه را دیدم که مانند شتری خشمگین به دیوار کهنه ای تکیه کرده بود، حربه ام را به سویش نشانه رفتم که به سینه اش فرو رفت و از پشت سرش بیرون آمد و همزمان مردی از انصار فرا رسید و شمشیر بر فرقش زد و بدینگونه، مسیلمه به دست ما، هلاک گردید.(۱۱)

و این مضمون ماجرای تبرئه قاتل حضرت حمزه بود که بخاری آن را نقل کرده است. البته همراه با تغییر و اصلاح و با حذف جملاتی که بیانگر روحیه شقاوت پیشه وحشی است.

و متن کامل آن را ابن کثیر از ابن اسحاق، پیشوای مورّخان چنین آورده است که: جعفر بن عمر می گوید در دوران معاویه، در مسر خود به دمشق، به همراه «عبیداللّه بن عدی» وارد «حِمص» شدیم و از شخصی سراغ وحشی را، که در این شهر سکونت داشت(۱۲) گرفتیم تا چگونگی به شهادت رسانیدن حمزه را از زبان خود او بشنویم. راهنمای ما در ضمن معرفی منزل وحشی گفت: چون او دائم الخمر و همیشه سرمست است، در صورتی می تواند به پرسش شما پاسخ دهد که در حال عادی باشد و گرنه او را به حال خود رها سازید و از پرسش و پاسخ صرف نظر کنید.(۱۳)

و اکنون در این ماجرا، این پرسش مطرح می شود که آیا اصلاً مسأله قتل مسلیمه کذّاب که مورد ادعای وحشی است و پس از سالیان متمادی و در منطقه دور از حجاز و در یک جلسه خصوصی مطرح شده است، تا چه حد می تواند از صحّت و درستی برخوردار باشد و آیا این مطلب از فردی دائم الخمر، خودستایی و کم رنگ کردن جنایت هولناکش در قتل حضرت حمزه نبوده؟ و اصلاً او به هنگام پاسخ گویی در حال عادی بوده یا در اثر مستی عقل و هوش را از دست داده بود؟

آری، ادعایی است از جنایتکارِ دائم الخمر، آنهم به نفع خودش!

ابن کثیر نیز از ابن هشام نقل می کند که وحشی دائم الخمر بوده و در تمام دوران زندگی اش در حجاز، بارها و بارها حدّ شرابخواری بر وی جاری شده بود؛ تا آنجا که سرانجام، نام او از دیوان بیت المال حذف گردید و برای اینکه زندگی آزاد و بدون مانع خود را در زیر سایه امویها و دشمنان اهل بیت ادامه دهد، حجاز را به سوی شام ترک کرد و در شهر «حِمص» اقامت گزید و در همان شهر هم از دنیا رفت.(۱۴)

همانطورکه ملاحظه کردید، داستان کشته شدن مسیلمه کذاب به دست غلام وحشی، از خود وحشی نقل شده است که دردرستی تاریخ و نقل حوادث، دارای هیچ اعتبار و ارزش خبری نیست و عقل سلیم و فکر صائب، از پذیرفتن آن امتناع دارد؛ زیرا این جریان را دروغ پردازی و خودستایی از یک جنایتکاربزرگ و دائم الخمر تلقّی می کند که می خواهد با سرهم کردن آن دروغ، جنایتِ هولناک خود درباره حضرت حمزه و ضربه ای که به اسلام و مسلمین وارد کرده را کم رنگ کند و به فراموشی بسپارد.

ولی به هرحال، همین داستان ساختگی و بی ارزش، از سوی دشمنان و مخالفان حضرت حمزه، به عنوان حلقه سوّم و مکمّل دو حلقه گذشته از سلسله دروغها در محکومیت و موهون ساختن آن حضرت به کار گرفته شده است و در منابع و کتابهای حدیثی، که دستمایه و ساخته شده حکومتهای اموی است، به جای مانده است زیرا:

الف : خواننده این کتابها، که متأسفانه اکثریت مسلمانان را تشکیل می دهد، در این کتابها نه تنها درباره حضرت حمزه کوچکترین فضیلت و حرکتی درحمایت ازاسلام نمی بیند، بلکه او را حتی به عنوان یکی از اقوام و عشیره پیامبر صلی الله علیه و آله و یا به عنوان یکی از صحابه و یاران آن حضرت هم نمی شناسد.

ب : و در محور دوم، حضرت حمزه فردی می خوار، خشن و جسور شناسانده شده، که با تشویق کنیزکی خواننده، به سوی شتران امیر مؤمنان علیه السلام هجوم می برد و کوهان و پهلوی آنها را زنده زنده می درد و جگر آنها را به هم پیالگی هایش ارمغان می دهد، آنگاه جسارت و تهدید را نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به جایی می رساند که آن حضرت به خاطر ترس از جانش، از برابرِ او به عقب و قهقری بر می گردد!

ج : و بالاخره در حلقه سوم از این تلاش، قاتل حمزه در چهره ای ظاهر شده که جنایت او نسبت به آن حضرت توجیه وعملکرد وی در کشتن ومُثله کردن دوّمین حامی توحید، با کشتن مسیلمه کذاب جبران می گردد و گناه و خطای اول او با اقدام دوّمش بخشوده می شود.

و بدینگونه، از حضرت حمزه، آن بزرگ شهیدِ اسلام و حامی توحید و مُثله شده به دست سردمداران کفر و الحاد انتقام گرفته می شود و او پس از مظلومیت درجنگ اُحُد بار دیگر در صف مظلومان تاریخ قرار می گیرد و از طریق فرهنگی با شخصیت او مبارزه می شود و این مبارزه در پهنه تاریخ و تا همیشه ادامه می یابد.(۱۵)

پی نوشت ها:

________________________________________

۱ . بحارالأنوار، ج۳۳، ص۲۱۴ . معاویه در سبّ امیرمؤمنان علیه السلام ، جمله زیر را به کار می برد و به کارگزارانش نیز فرمان داد از همان جمله استفاده کنند؛ «اَلّلهمّ إنّ أبا تراب ألْحَدَ فی دینک و صدّ عن سبیلک فالعنه لعنا وبیلاً و عَذِّبْه عذابا ألیما».

۲ . صحیح بخاری، کتاب المغازی، حدیث شماره ۳۷۸۱

۳ . سیوطی در «تاریخ الخلفا» می نویسد: اگر عبدالملک هیچ جنایتی مرتک نمی شد جز انتخاب حجاج بن یوسف و مسلّط کردن او بر مسلمانان و صحابه پیامبرخدا، در خباثت او کافی است. حجاج مسلمانان را مورد اهانت قرار داد. گروهی را به قتل رسانید و تعدادی دیگر را به زندان افکند. گذشته از عموم مسلمانان، از صحابه و تابعین افراد بی شماری را کشت و بر گردن آنها داغ گذاشت و اینها را برای اهانت و ذلّت و تحقیر صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله انجام داد.

۴ . ذهبی در سیر اعلام (ج۵، ص۳۳۱) می نویسد: چند نفر پیر مرد را نزد یزیدبن عبدالملک آوردند که همه آنها شهادت دادند: برای خلفا در نزد خدا حساب و کتابی نیست! و او آنچه می توانست در فساد و شهوت رانی پیش رفت. یک شب تا صبح با معشوقه اش حبابه به سر برد و از ترانه او بهره گرفت. خادم او خبر داد که وقت نماز صبح است، به خادم گفت وای بر تو، به رییس شرطه بگو نماز را اقامه کند.

یزید بن عبدالملک روزی با معشوقه اش حبابه مشغول مزاح و شوخی بود و حبابه در حالی که می خندید، یزید حبّه انگوری را به دهان وی انداخت و انگور در گلوی او ماند و خفه اش کرد. یزید به جهت شدّت علاقه اش به حبابه، چند روزی مانع از دفن وی گردید تا اینکه جسد او گندید و مجبور به دفن وی شدند. یزید بن عبدالملک از قبر او جدا نمی شد و پس از پانزده روز در اثر مفارقت و دوری او، دق کرد و مرد.

۵ . صحیح بخاری کتاب فرض الخمس حدیث شماره ۲۹۲۷ وکتاب الاعتصام بالکتاب والسنة حدیث شماره ۶۸۷۵، صحیح مسلم، کتاب الجهاد، باب حکم انفیی ء حدیث شماره ۳۳۰۲٫

۶ . صحیح بخاری کتاب فرض الخمس حدیث شماره ۲۹۲۷ وکتاب الاعتصام بالکتاب والسنة حدیث شماره ۶۸۷۵، صحیح مسلم، کتاب الجهاد، باب حکم انفیی ء حدیث شماره ۳۳۰۲٫

۷ . صحیح بخاری، ج۳، فضائل اصهار النبی، حدیث شماره ۳۵۲۳ – صحیح مسلم کتاب الفضائل، باب فضائل فاطمه بنت النبی(ص).

۸ . به روضات الجنات و تنقیح المقال مراجعه شود.

۹ . هود: ۱۱۳

۱۰ . شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۶۴-۱۰۲

۱۱ . صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب قتل حمزة بن عبدالمطّلب حدیث شماره ۳۸۴۴

۱۲ . حموی در معجم البلدان می نویسد: «حِمص» بکسرحاء، شهری مشهور، قدیمی و بزرگ است که در وسط راه دمشق به حلب واقع شده و ساکنان این شهر، در اثر بدیِ آب و هوا، مردمانی کم عقل و در حماقت مثال زدنی هستند و آنان در جنگ صفین جدی ترین و دشمن ترین نسبت به علی بن ابی طالب بودند و دیگران را به جنگ با آن حضرت تشویق و ترغیب می کردند.

۱۳ . البدایة والنهایه، ج۴، صص۲۰ ـ ۱۹

۱۴ . البدایة والنهایه، ج۴، صص۲۰ ـ ۱۹

۱۵ . در شخصیت ابن شهاب زهری از منافع زیر استفاده شده است: صحیح بخاری، صحیح مسلم، تهذیب التهذیب، سیر اعلام النبلاء، البدایة والنهایه، تنقیح المقال، روضات الجنات، تاریخ الخلفاء، مروج الذهب، مجلّه تخصصی علوم الحدیث شماره ۵ مقاله فاضل ارجمند سدیدالدین حسینی و مجله الفکر الاسلامی شماره ۲۷ مقاله فاضل سخت کوش حسین غیب الهرساوی.

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.