جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024 ساعت ×
بزرگترین زلزله اعتقادی در عالم اسلام
۱۵ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۰
شناسه : 4135
6
یادداشت هیچ گاه واقعیت های تاریک تاریخ، در پس پرده پنهان نمی ماند بلکه با همه کتمان ها و سانسورها، قتل ها و کشتارها و شرایط دشوار تقیه، با روشنگری اهل بیت علیهم السلام به نسل های آینده منتقل می شود و مسیر انتخاب هدایت و گمراهی، برای همگان باز می ماند.
نویسنده : محمد کاظم اسماعیلی منبع : بنیاد بین المللی امامت
پ
پ

بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح المهدی ادرکنا
گویند: روزی ابلیس با فرزندانش از جایی گذر می کردند که خیمه ای را دیدند، شیطان گفت: اینجا را ترک نمی کنم تا آن که بلایی بر سر آنان بیاورم.
به سوی خیمه رفت و گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد.
با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت.
مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت.
شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد؛ سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را به زیر بار کتک گرفتند و آشوب و درگیری شدیدی به پا شد!! فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از او پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟! ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم.
این حکایت، بارها در طول تاریخ تکرار شده است که لغزشی از سوی یکی از یاران پیام آوران صورت گرفته که امت را به سمت دره انحراف سیر داده و سبب گمراهی دیگران شده است. اما شوربختانه عده ای گویند: اتفاقی نیافتده است تنها میخی را تکان داده است.
نمونه آن، در امت بنی اسرائیل مشاهده می شود که پس از رفتن حضرت موسی به طور سینا، سامری گوساله‌ای از طلا ساخت که صدایی از آن خارج می شد که بنی‌اسرائیل در برابر آن به سجده افتادند که عدد آن ها، هفتاد هزار نفر بودند و با یک لغزش، هفتاد هزار نفر را در وادی گمراهی کشاند. حضرت موسی پس از بازگشت، با چنین صحنه ای روبرو شد و با حالت خشم، سخنانی بین او و هارون رد و بدل کرد که در آیات ۸۶ تا ۹۳ سوره طه بیان شده است؛ پس از آن با سامری برخورد شدیدی کرد و فرمود: «برو، که بهره تو در زندگی دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگوئی «با من تماس نگیر!» و تو میعادی (از عذاب خدا) داری، که هرگز تخلّف نخواهد شد! » (طه، ۹۷) حال پرسش این جاست: آیا راندن سامری به دلیل درگیری شخصی با وی بود یا به دلیل آن که بنا و اساس گمراهی را در بنی اسرائیل گذاشت؟
بنا بر روایتی که فریقین آن را با الفاظ گونه گون گزارش نموده اند، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمودند: «به یقین راه وروش امت‌های گذشته را وجب به وجب و ذراع به ذراع خواهید پیمود تا جایی که اگر آنها به سوراخ سوسماری داخل شدند، شما نیز همان راه را خواهید پیمود.» (صحیح بخاری، ۴/۱۴۴؛ الافصاح فی الامامه،۵۰) حال کدام جریان به فتنه سامری در امت اسلام تشبیه شده است؟
آن چه در روایات فریقین به صورت متواتر نقل شده که حتی جای انکار برای بخاری و مسلم باقی نگذاشته است «حدیث منزلت» است (صحیح بخاری،۹/۲۵۰؛ صحیح مسلم، ۷/۱۱۹) که امیرمومنان همان منزلت هارون نسبت به موسی را دارد، و همچنین در حدیث «حوض» نیز تردیدی نیست که پیامبر اکرم فرمود: «مرداني از اصحابم را برحوض (كوثر) وارد مي كنند كه از ورودشان به حوض ممانعت مي كنند، مي گويم پروردگارا اصحابم، گفته مي شود تو نمي داني كه بعد از تو چه بدعت هائي گذاشتند، آن ها برگشت بر حالت اوليه و گذشته شان نمودند» (بخاری، ۱۶/۴۳۳)
همچنین ابوهريره از پيامبر صلی الله علیه و آله نقل نموده است: «زماني ايستاده باشم كه ناگاه جمعى حاضر شوند من ايشان را بشناسم،شخصى ازميان من وآنان بيرون رود پس گويد بشتاب، من گويم كه به كجا،گويد بخداسوگند به جهنّم،گويم مگر چه كرده اند ،گويد آنان بعد ازتو مرتدشده وبه عقب بازگشتند وكافرشدند سپس ناگاه جمعى حاضر شوند من ايشان را بشناسم شخصى از ميان من وآنان بيرون رود سپس گفت بشتاب، من گويم كه به كجاگويد بخداسوگند به جهنّم گويم مگر چه كرده اند گويد آنان بعد ازتو مرتدشده و به عقب بازگشتند پس نمي بينم كه كسي از آنان خلاصي يابد مگر تعدادی کمی ازآن ها همانند كمي شترانِ راه گم كرده.» (بخاری، ۱۶/۴۳۳). این روایت به روشنی بازگشت برخی از صحابه از دین و انحراف آنان را ثابت می کند و مبنای عدالت مجموع صحابه را به هم می ریزد.
بعد از روشن شدنِ ارتداد برخی از صحابه پيامبر، این پرسش به ذهن می رسد که دلیل ارتداد صحابه چه بوده است؟

آن چه روایات اهل بیت علیهم السلام بر آن تأکید دارند، تشبیه انحراف از امامت اهل بیت علیهم السلام بر فتنه سامری است که سلمان از اميرمؤمنان نقل مي كند: «بدرستي كه مردم بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزله هارون و پيروانش و به منزله عجل وپيروانش گرديدند.» (کتاب سلیم، ۲/۵۹۸؛ احتجاج، ۱/۸۶) و افرادی از این امت مصداق «عجل» و «سامری» شدند (ثواب الاعمال، ۲۱۵؛ کتاب سلیم، ۲/۸۷۷) و خشت اول انحراف در جامعه اسلامی را گذاردند، که تا ثریا می رود دیوار کج؛ همان گونه که امام رضا علیه السلام مجموع مصیبت های اهل بیت علیهم السلام را به روز دوشنبه (روز سقیفه) بازگرداند و فرمود: «مصیبتی بر آل محمد وارد نشد جز در روز دوشنبه» (کافی، ۴/۱۴۶) و زلزله ای اعتقادی بزرگ در عالم اسلام به پا شد که یکی از پس لرزه های آن در کربلا به وقوع پیوست، همان گونه که امام حسین علیه السلام نیز عاملان اصلی قتل خود را سردمداران سقیفه معرفی کرده است. (مقتل الحسین خوارزمی،۲/۳۹)
طنزِ تلخ این حوادث آن جاست که گروهی با زبان بی زبانی می گویند: اتفاقی نیفتاده بلکه میخی را تکان داده اند و به دنبال عادی انگاری و تعصب زدایی نسبت به این وقایع هستند و بر طبل رابطه مسالمت آمیز و دوستانه امیرمومنان علیه السلام با آنان می کوبند.(سید جوهر عباس رضوی،سیره امام علی در مواجهه با مسئله توهین به صحابه، حدیث پژوهی ش ۹)
پیش از نقد برخی از شواهد ارائه شده، به نظر می رسد گروهی می خواهند با اخلاق نیک امیرمومنان علیه السلام ،چنین رفتارِ مسالمت آمیزی را نتیجه بگیرند در حالی که همانند جریان حضرت موسی با سامری، یکی از رویکردهای رفتارِ خصمانه امیرمومنان با آنان، به دلیل ایجاد انحراف و کج روی در امت بوده است.
اگر به منابع روایی و تاریخی مراجعه شود آشکارا دیدگاه امیر مومنان، پیرامون خلفا و رفتار دوستانه یا خصمانه با آنان روشن می شود:
۱٫ پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم، شما دو نفر (عباس و علی) آمدید و تو‌ ای عباس میراث برادرزاده‌ات را درخواست کردی و تو‌ ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را. ابوبکر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم، آن چه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناهکار، حیله‌گر و خیانت‌کار معرفی کردید و حال آن‌که خدا می‌داند که ابوبکر راستگو، دین‌دار و پیرو حق بود.
پس از مرگ ابوبکر، من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو و گناهکار خواندید. سپس در آخر روایت عمر بن خطاب از امیرمؤمنان علیه‌السّلام و عباس اقرار می‌گیرد که آیا مطالبی را که گفتم تایید می‌کنید. هر دو گفتند: بلی. (صحیح مسلم، ۵/۱۵۲)
۲٫ در خطبه شقشقیة، آن حضرت تأکید زیادی بر حقانیت خود و غصب این جایگاه مهم می نمایند و فرمود: به خدا قسم ابو بكر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مى‏دانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست… صبر كردم در حالى كه گويى در ديده‏ام خاشاك بود و غصه راه گلويم را بسته بود! مى‏ديدم كه ميراثم به غارت مى‏رود. سرانجام [خلیفه اول] حكومت را به راهي در آورد، و به دست كسي (عمر) سپرد كه مجموعه اي از خشونت، سختگيري، اشتباه و پوزش طلبي بود مانند زمامداري كه بر شتري سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده هاي بيني حيوان پاره مي شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مي كند.سوگند به خدا مردم در حكومت دومي، در ناراحتي و رنج مهمّي گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويي ها و اعتراض ها شدند. (نهج البلاغه، خ۳)
۳٫ در شورای شش نفره اختیار را به عبدالرحمن بن عوف وانهادند؛ دست علی علیه السلام را گرفت و گفت: آیا به شرط عمل به کتاب خدا و سنت رسول و سیره شیخین حاضری بیعت کنی؟ پاسخ داد: بنا بر کتاب خدا و سنت رسول و رای و اجتهاد خودم می‌پذیرم. سپس همین شرط را برای عثمان گفت؛ و او قبول کرد. این مطلب را سه بار تکرار کرد؛ و همان پاسخ اول را دادند؛ در نتیجه با عثمان بیعت کرد و مردم با او بیعت کرده و به امامت او راضی شدند.( شرح المقاصد، ۵/۲۸۸)
۴٫ هنگامی که خوارج در کوفه خروج کردند، علی نزد اصحاب و شیعیانش آمد، با او بیعت کردند و گفتند: ما با هرکس دوستی کنی دوست بوده و هرکس را دشمن بداری دشمن می‌داریم. علی علیه‌السّلام با آنان شرط کرد که به سنت رسول خدا عمل کنند. ربیعة بن ابوشداد در حالی که پرچم قبیله خثعم را همراه داشت، نزد حضرت آمدـ او در جمل و صفین حضور داشت ـ امیرمؤمنان به وی گفت: بیعت کن بر کتاب خدا و سنت رسول خدا؛ گفت: بر سنت ابوبکر و عمر؛ علی به وی گفت: وای بر تو؛ اگر ابوبکر و عمر بر غیر سنت رسول خدا عمل کرده باشند، بر هیچ حقی نبودند. (طبری، تاریخ الطبری، ۵/۷۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۲/۶۸۷)

بخش دیگری که نیاز به کاوش است سیره اهل بیت علیهم السلام در اظهار برائت نسبت به افرادی است که چنین کج روی ها را بنا نموده اند که مواردی از آن ذکر می شود:
۱٫ تخلفی که از سران سقیفه در زمان حیات پیامبر و در همان ایام بیماری عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله رخ داد از این تخلف ، پیامبر صلی الله علیه و آله تا حدی آزرده شد که عاملان تخلف را مورد لعن قرار داد حتی با وجود آن که رسول خدا متخلفان را لعن نموده بود، ولی عده ای بهانه آورده و از همراهی سپاه اسامه خودداری کردند.(تاریخ مدینه دمشق، ۲/۵۵؛ الملل و النحل، ۱/۱۴)
۲٫ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حوادث پس از خود را پیش بینی کرده بود (فرائد السمطین، ۲/۳۴) و از کسانی که به دختر او ظلم خواهند کرد به شِرار امت تعبیر کرده بود و در برخی از نقل ها آن ها را مورد لعن قرار داده بود.(امالی طوسی،۳۵۵؛ شواهد التنزیل، ۱/۲۹۵)
۳٫ اگر آن دو لباس خلافت را بر تن کردند و با من در چیزی که حق شان نبود نزاع کردندو گمراهانه بر خلافت سوار شدند و جاهلانه آن را به خود بستند پس چه بد جایگاهی برای خود مهیا کردند و در گور ، همدیگر را لعنت کنند و هر یک از دیگری برائت بجوید و یکی به دیگری می گوید: ای کاش بین من و تو فاصله مشرق تا مغرب بود ، پس چه بد همنشینی هستی آن یکی می گوید: «ای کاش من تو را به عنوان دوست نمی گرفتم که به راستی از ذکری که برایم آمده بود گمراهم ساختی.(فرقان، ۲۸) … این دو در بدترین کسانی که وارد دوزخ می شوند همدیگر را لعن می کنند و از حسرت و عذاب راحتی را نخواهند دید و بلند ناله خواهند کرد.(کافی، ۸/۱۸)
۴٫ وقتی شیخین اجازه ملاقات خواستند حضرت زهرا سلام الله علیها اجازه ملاقات ندادند؛ پس از آن که امیرمومنان را واسطه کردند و اجازه ملاقات گرفتند حضرت فرمود: مگر شما نشنیدید که فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس من را بیازارد خدا را آزرده است؟ آن دو نفر گفتند: شنیدیم آن حضرت فرمود: پس به خدا قسم که هر دو شما مرا اذیت کردید.(دلائل الامامه، ۱۳۴)و در روزهای آخری که برای عذر خواهی آمدند سلام آن دو نفر را پاسخ گفت و به آن ها گفت که هیچ موقع از آن ها راضی نمی شود و در نزد پیامبر از آن دو شکایت می کند و ملائکه را شاهد می گیرد که او را به غضب و خشم درآوردند.(الامامه و السیاسه، ۱۳) و این ناراحتی تا پس از شهادت آن حضرت هم ادامه داشت همان گونه که از عایشه نقل شده که حضرت زهرا شب دفن شد و ابوبکر از این اتفاق بی اطلاع بود و نتوانست بر آن حضرت نماز بخواند. (صحیح بخاری، ۵/۸۲)
۵٫ وقتی قاسم بن مسلم از امام سجاد علیه السلام پرسید شما در مورد این دو نفر چه می فرمایید؟ آیا من از دشمنانت برائت بجویم؟ حضرت ناراحت می شود و دستش را به دست قاسم می زند و سپس می فرماید: «وای بر تو ای قاسم، آن دو نفر از اولین کسانی بودند که به پدران ما کینه ورزیدند و راه ما را کج کردند و مردم را بر گُرده ما سوار کردند و بر جای ما تکیه زدند.(تقریب المعارف، ۲۴۵)
۶٫ حضرت در تخریب شخصیت شیخین و معرفی آن دو نفر به ابوحمزه فرمود: « آن دو نفر اولین کسانی اند که به حق ما ظلم کردند و میراث ما را اخذ کردند و در جایی نشستند که ما نسبت به آن احق بودیم خداوند آن ها را نبخشد و بر آن ها رحم نکند.(مناقب آل ابی طالب، ۳/۳۷۰)
لازم به ذکر است تعبیر «رافضه» نسبت به شیعه در طول تاریخ به دلیل رفض نسبت به خلفا گفته شده است.
اما در انتها برخی از شواهد ارائه شده به عنوان رفتار مسالمت آمیز، نقادی می شود:
۱٫ ازدواج عمر با ام کلثوم، در هیچ یک از صحاح ششگانه اهل سنّت، مسند احمد بن حنبل، مسند بزاز و معاجم طبرانی ذکر نشده است؛ افزون بر آن که هیچ تلازمی بین بحث ازدواج ام کلثوم با روابط دوستانه امیرمومنان علیه السلام با عمر وجود ندارد، همان گونه که طبق آیه ۷۸ هود، پیشنهاد حضرت لوط با قومش دلیل بر روابط دوستانه آنان نیست؛ همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز بنا بر دیدگاه برخی از اهل سنت سه تن از دخترانش را به سه نفر از کفار و مشرکین داده است.( الاستیعاب، ۴/۳۹۹ و ۵۰۷) و بر فرض وقوع چنین ازدواجی از روی اجبار صورت گرفته همانند ازدواج عمر با عاتکه دختر زید که آن ازدواج نیز اجباری بود.(الطبقات الکبری ، ۸/۲۶۵)

۲٫ اسامی «عمر و عثمان» از نام های رایج آن زمان بوده است و برخی از عالمان اهل سنّت اسامی۲۰ تن از اصحاب که نامشان عمر و ۲۶ نفر از اصحاب که نامشان «عثمان» بوده است را بر شمرده اند (الاصابه،۴/۵۸۷-۵۹۷) و «ابوبکر» نیز که اساسا نام نیست بلکه یک کنیه رایج در آن زمان بوده و نام اصلی ابوبکر «عتیق، عبدالله» بوده است افزون بر آن که نام گذاری ها نشانه محبوبیت و روابط خوب با همه صاحبان قبلی آن نام ها نیست.زیرا در تاریخ فراوان اسامی فرزندان افراد، همنام دشمنان مبغوض و مسلّم آنان بوده است. مانند اسامی «یزید» و « عبیدالله» در میان اولاد اهل بیت علیهم السلام و در نهایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خود تصریح نموده اند که نام فرزندشان «عثمان» را از نام «عثمان بن مظعون» صحابی بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله گرفته اند(مقاتل الطالبیین، ۱/۳۰۹) و اسم فرزند امیرمؤمنان در کتب قدیمی فریقین «عَمرو» بود و نه « عُمَر» که بعدها «واو» در کتب متأخرین حذف گردیده است هر چند اگر نام وی «عمَر» نیز باشد به دلایل یاد شده و مرسوم بودن اسم گذاری اولاد اصحاب، توسط خلفاء این مطلب هیچگونه استبعادی ندارد.
۳٫ پیرامون مسئولیت های پذیرفته شده از سوی امیرمومنان علیه السلام در تحلیل گزارش های تاریخی، یک سویه نگری کرده و به نقل هائی که حضرت امیر علیه السلام مسئولیت ها و پیشنهادها را دوران خلافت ابابکر نمی پذیرفتند، توجهی ننموده اند. امام در دوران خلافت عمر همه مسئولیت های را نمی پذیرفتند از این رو عمر نزد ابن عباس شِکوه کرد. در جنگ قادسیه نیز امام فرماندهی را نپذیرفت. (فتوح البلدان، ۲۶۴) لازم به ذکر است در بین وظائف امام و پیشوای برگزیده از جانب خداوند، حفظ شریعت و مرزبانی از حوزه دین از مهم‌ترین وظایف او است که اگر احساس کند، اصل و اساس دین در خطر است، به هر صورت ممکن باید از آن جلوگیری کند که در برخی از موارد مشورت، اساس دین در خطر بوده است و ورود امیرمؤمنان علیه‌السّلام در امور قضائی، در مواردی بود که عدم آگاهی خلفا به پیش پا افتاده‌ترین احکام اسلامی سبب می‌شد که حقی از مظلومی از مسلمانان پایمال شود، از این رو اگر امام دخالت و از حق آنان دفاع نمی‌کرد، به یقین راهی برای استیفای حقوق شان نمی‌یافتند.

در نهایت هیچ گاه واقعیت های تاریک تاریخ، در پس پرده پنهان نمی ماند بلکه با همه کتمان ها و سانسورها، قتل ها و کشتارها و شرایط دشوار تقیه، با روشنگری اهل بیت علیهم السلام به نسل های آینده منتقل می شود و مسیر انتخاب هدایت و گمراهی، برای همگان باز می ماند.
السلام علی من اتبع الهدی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.